💠منتظرت هستم
یک روز بعد از #شهادت عبدالمهدی، دلم خیلی گرفته بود.
گفتم بروم سراغ آن دفتری که #خاطرات مشترکمان را در آن می نوشتیم.
به محض باز کردن دفتر، دیدم برایم یک #نامه با این مضمون نوشته بود:
#همسر عزیزم، من به شما افتخار می کنم که مرا سربلند و عاقبت به خیر کردی و باعث شدی اسم من هم در فهرست #شهدای_کربلا نوشته شود. آن دنیا #منتظرت_هستم .😍❤
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_عبدالمهدی_کاظمی 🌷
سلام و عرض ادب
روز سه شنبه از ساعت 16:45الی 17:15 قرار دسته جمعی داریم گلستان شهدا بر سر مزار شهید بزرگوار
افرادی که تمایل شرکت به این قرار دسته جمعی دارند به آیدی ادمین محترم کانال اعلام آمادگی بفرمایند 🙏🙏
Admin: @hamid_barzkar
بزرگواران طی پیام قبلی افرادی که مایل به شرکت دراین قرار دستمه جمعی هستند حتما به آیدی ادمین محترم کانال اعلام امادگی کنن درغیر این صورت برنامه اجرا نمیشود
باتشکر
شهید محمدرضا تورجی زاده
عکس متعلق به آخرین اعزام پسرم بود.
موقع اعزام، عکاس ازش خواست تا از ماشین پایین بیاید تا با من عکس بگیرد.
انگار عکاس هم متوجه آسمانی شدنش شده بود...
قبل از جبهه هم کمتر خانه بود، راستش همیشه مسجد بود بگم شب و روز؛ بی راه نگفتم...
و فقط خدا خواست اینگونه تربیت شود..
موقع جبهه رفتنش گفتم؛ هر جا میخواهی برو، خدا به همرات.
من سه تا از بچه هایم را، همزمان به جبهه های حق علیه باطل فرستادم افتخار می کنم، خدا ان شاالله این هدیه ناقابل من را قبول کند.
پسرم فدای علی اکبر امام حسین(ع)...
چند سالی مفقودالاثر بود.
باران که می بارید، وقتی باد می وزید و صدایی می شنیدم می رفتم دم در
همش می ترسیدم بچه ام بیاید و پشت در بماند
خدا هیچ مادری رو چشم انتظار نذاره...
📎 به روایت مادر شهید شهید علی اکبر احمدیان 🌷
قائمشهر ،فاتحان۲۵
@ShahidToorajii
🌹 #اخلاق_شهدایی 🌹
یڪی از حسنات دیگر شهید
ڪہ ڪسی از اون خبر نداشتہ و
بعد از شهادتش متوجہ شدند
این بوده ڪہ بہ طور ماهانہ
نصفی از در آمد شغلش را
بہ نیازمندان روستا ڪمڪ می ڪرده
و حتی بہ روستای های همجوار ،
بہ خانواده هایی ڪہ تحت پوشش
ڪمیته بودند سرڪشی و ڪمڪ می ڪردند .
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_محمد_احمدی_جوان 🕊
#سالروز_شهادت
@ShahidToorajii
🌹 #معجزات_شهدا
💐 شهیدی ڪہ هنگام دیدار مادر قطره اشڪ از چشمش جاری شد . . .
🌸 برادرم احترام و علاقہ زیادى براى مادرم قائل بود . براى نمونہ هيچ وقت دیده نشد در جلوى مادرم پایش را دراز ڪند . در حضور او دو زانو و مؤدب مى نشست و صحبت مى ڪرد .
🌸در غسّالخانہ ، مادرم را آوردند ڪہ با فرزندش وداع ڪند . وقتى چشم مادرم بہ سيد مهدى ڪہ در تابوت بود افتاد با چشمان گریان و دلى شڪستہ و بیانی بغض آلود بہ او گفت : سيّد على (در خانه او را سيّد على صدا میزدیم ) تا یاد دارم تو هيچ وقت در مقابل من پایت را دراز نمى ڪردى و تا من نمى نشستم ، نمى نشستى . حالا چہ شده من بہ پيش تو آمده ام و تو حال دیگرى دارى !؟
🌸تا این جملات از زبان مادرم بيان شد ، اقوام و آشنایانی ڪہ دور برادرم بودند از شدت تأثر نگاهی بہ چهره گریان مادرم و نگاه دیگرى هم بہ چهره برادر شهيدم انداختند ، ناگهان همہ مشاهده ڪردند چشمان سيد مهدى براى چند لحظہ باز شد و یك قطره اشك از آنها بر گونہ هایش سرازیر شد .
✍ راوی : برادر شهید ، حجت الاسلام سید باقر اسلامی خواه ( منبع : سلام سربدار )
#شهید_سید_مهدی_اسلامی_خواه 🕊
#
@ShahidToorajii