📖 #خاطرات_شهدا ♥️
پرستار بہ صورت رنگ پریده و لب های ترڪ خورده مجروح حاج احمد متوسلیان نگاه ڪرد و بعد بہ پاهای زخمی اش .
گفت: « برادر اجازه بدهید داروی بی هوشی تزریق ڪنم . این طوری ڪمتر درد می کشید .»
حاجی هم نالہ ای ڪرد و گفت : «نہ ! بی هوشم نڪن ! دارویت را نگهدار برای آنهایی ڪه زخم های عمیق تری دارند .»
✍ ڪتاب : خدمت از ماست ، ص82
#حاج_احمد_متوسلیان 🌷
#ایستاده_در_غبار 🕊
@ShahidToojii
#شهدای_زهرایی
#قسمتی_از_وصیت_نامه_شهید_منصور_کاظمی_تاریخ_شهادت : ۶۵/۱۲/۱۳ – شلمچه
●●●▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩▬▬▬▬▬●●●●
من می روم امّا اگر زنده برنگشتم، به یاد محسن فاطمه گریه کن و اگر سلاح دشمن قلبم را پاره پاره کرد، به یاد حسنش گریه کن و اگر تیر بر تارک سرم خورد و آن را دو نیم کرد، به یاد شوی فاطمه گریه کن و اگر بدنم را پاره و لهیده یافتی، به یاد حسینش گریه کن ولی اگر جسمم را دیگر هرگز نیافتی، به یاد فاطمه گریه کن که من نیز به یاد او بارها گریه کردم و همیشه گریه خواهم کرد؛ چون از او مظلوم تر سراغ ندارم.اینک من می روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم.
@ShahidToorajii
🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺
💢 آرام و قرار نداشت. هرجای شهر #کارفرهنگی بود، ردی هم از حضور علی به چشم می خورد. به شهر خودش #اکتفا نمی کرد.
💢اهالی بعضی روستاهای سیستان و بلچوستان هم اسم علی جمشیدی را در #اردوهای_جهادی به خاطر سپرده و مهرش را به دل داشتند.
💢اتاق خوابش را با سربند و پلاک و تصاویر #شهدا و... تزیین کرده بود.
💢روی دیوار هم جمله ای نوشت که خط و مشی سلوک جهادش را تبیین می کرد:
#پایان_ماموریت_بسیجی_شهادت_است.
شهید محمدرضا تورجی زاده
🕊|🌷|🕊
هر کاری این دکترها میکردند
سید به #هوش نمی آمد.
اگر هم می آمد.. یه #یازهرا (سلام الله) می گفت؛ دوباره از هوش می رفت.
کمی آب #زمزم با #تربت به دستم رسیده بود، با هم قاطی کردم مالیدم رو لبهای سید.
چشمهایش را باز کرد وگفت: این چی بود؟
گفتم: #آب... گفت: نه آب نبود،
ولی دیگه این کار را نکن..!
من با مادرم تو کوچه های #مدینه بودیم
تازه اینجا بود که من #راز یازهرا(سلام الله) گفتن هاشو فهمیدم.
#شهید_سید_مجتبی_علمدار
@ShahidToorajii
#وایمادرم😭
چادر و کوچه و دیوار و حسن
چه مراعات نظیریست خدا رحم کند..
#فصل_بی_مادری_شروع_شد
#به_فدای_شال_سیاهت_اقاجانم
⬛️◾️⬛️◾️⬛️◾️
@ShahidToorajii
#وای_مادرم
خدا زیاد کند اشک چشم های مرا
چرا که فاطمیّه روضه هایش طوفانیست
@ShahidToorajii