eitaa logo
شهید محمدرضا تورجی زاده
1.6هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
2.2هزار ویدیو
72 فایل
بِه سنـگر مجازے شَهید🕊 #مُحَمَّدرضا_تورجے_زادھ🕊 خُوش آمَدید 💚شهـید💚دعوتت کرده دست دوستے دراز ڪرده‌ بـہ سویتــــ همراهے با شهـید سخت نیستـ یا علے ڪہ بگویـے  خودش دستتـــ را میگیرد تبادل_مذهبی_شهدایی👈 @Mahrastegar مدیــریت کـانال👇 @Hamid_barzkar
مشاهده در ایتا
دانلود
💚ما را کرمش داد ز هر غصه نجات بر معرفت و مرام سلطان صلوات 💚السلام عليك يا ابا الحسن يا علي ابن موسى الرضا ع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊 دلم هواتو کرده هوای صحن و سراتو هوای کبوتراتو هوای گنبد طلاتو منو یادت میاد آقا گم شدم توی گوهرشاد مادرم منو به تو داد کنار پنجره فولاد 🎤 🤎 ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🌺خداست که به وقت برکت میده🌺 آن روز، به مسجد نرسیده بود. برای نماز به خانه آمد و رفت توی اتاقش. داشتم یواشکی نماز خواندنش را تماشا می‌کردم. حالت عجیبی داشت. انگار خدا، در مقابلش ایستاده بود. طوری حمد و سوره می‌خواند مثل این که خدا را می‌بیند؛ ذکرها را دقیق و شمرده ادا می‌کرد.بعدها در مورد نحوه‌ی نماز خواندنش ازش پرسیدم، گفت:«اشکال کار ما اینه که برای همه وقت می‌ذاریم، جز برای خدا! نمازمون رو سریع می‌خونیم و فکر می‌کنیم زرنگی کردیم؛ اما یادمون می‌ره اونی که به وقت‌ها برکت می‌ده، فقط خود خداست.» ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
👌امشب را قدر بدانید❗️ شب عرفه شبی بسیار مهم و ارزشمند برای دعا در روایات 🤲💔 از غروب شب عرفه تا غروب روز عرفه زمان بسیار ارزشمندی است. امشب شب عرفه است و موقعیت بسیار خوبی است، هم دعا کنید و هم به اعمال صالحه مشغول شوید این را هم بدانید که دعاهایی که می‌‌کنید اگر برای دیگران باشد چیز بیشتری نصیبتان می‌‌شود.🤲💔 ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
ـ⁣⁣⁣⁣🍒🍃🍓🍃🍒 ـ⁣⁣⁣⁣ 🍃🍓🍃🍒 ـ⁣⁣⁣⁣🍓🍃🍒﷽ ـ⁣⁣⁣⁣🍃🍒 ـ⁣⁣⁣⁣🍒 اعمال شب و روز عرفه: 📌 الف) شب عرفه 1⃣ شب زنده‌ داری: بیداری این شب ثواب ۱۷۰ سال عبادت رو داره. 2⃣ خوندن دعای «اَللّهُمَّ یا شاهِدَ كُلِّ نَجْوى ...» (که در مفاتیح‌ اومده) و روایت شده هر كس اون رو در شب عرفه یا در شب‎هاى جمعه بخونه خداوند اون رو می‌بخشه. 📌 ب) روز عرفه 1⃣ صدقه دادن 2⃣ روزه گرفتن؛ البته برای کسی که هنگام دعا خوندن دچار ضعف نشه. 3⃣ غسل كردن قبل از غروب آفتاب 4⃣ زيارت امام حسين(عليه السلام) 5⃣ خوندن دعای «اللّهُمَّ مَنْ تَعَبَّاَ وَ تَهَیَّاَ ...» (که در مفاتیح اومده) 6⃣ خوندن دعای عرفه و... ✍ در روایات زیادی، روز عرفه به عنوان فرصتی برای بخشش گناهان و استجابت دعا معرفی شده؛ در این روز، دعا براى مؤمنان و دوستان بسيار سفارش شده؛ لطفا مارو هم از دعای خیرتون محروم نکنید. 🔺 مفاتیح‌الجنان؛ مفاتیح نوین؛ سایت آیت‌الله مکارم. ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
امشب و فردا را دریابیم!!! 👆👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سردوراهی‌گناه‌وثواب‌به‌حُب‌شھادت‌فکرکن.. به‌نگاه‌امام‌زمانت‌فکر‌کن.. ببین‌میتونی‌ازگناه‌بگذری؟! از‌گناه‌که‌گذشتی‌ازجونت‌هم‌میگذری..!' ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بگرد نگاه کن پارت259 هینی کشیدم و دست امیرزاده را گرفتم. او هم دستم را فشار داد و زمزمه کرد: –چیزی نیست. اول یک مرد جوان تنومند وارد شد و کنار در ایستاد که یک تیشرت جذب سیاه رنگ تنش بود. طرح روی تیشرت تصویر سر یک اسکلت وحشتناک بود که چشم‌های قرمز رنگی داشت. روی صورت مرد درست کنار دهانش جای یک بریدگی عمیق بود که چهره‌اش را ترسناک کرده بود. روی بازوهایش پر بود از خالکوبی‌های عجیب و غریب. بعد از او خود هلما با عصبانیت وارد اتاق شد و به من نگاه کرد و داد زد. –بیا این جا. باید بریم. نگاه مضطربم را به صورت امیرزاده دوختم. امیرزاده با خشم از هلما پرسید: –تو که الان باید رو هوا بودی این جا چه غلطی می‌کنی؟ نکنه اون ورم رات ندادن؟ هلما اخمش غلیظ تر شد. –نخیر، این جا خیلی اصرار دارن من نرم و بمونم. بعد رو به من گفت: –یادته چند بار بهت گفتم رضایت علی رو بگیر که شکایتش رو پس بگیره. بعد رو به امیرزاده کرد. –چرا بعد از این همه مدت به خاطر کاری که چندین ماه پیش کرده دستگیرش کردن؟ امیرزاده پوزخند زد. –لابد از دیروز که نیستم پلیس فکر کرده این دفعه من رو کشته. هلما بدون توجه به حرف امیرزاده جلو آمد تا دستم را بگیرد. امیر زاده جلویش ایستاد. –چی می خوای؟ –نترس بابا، کاریش ندارم. فقط تا زمانی که اونا میثم رو تحویلم بدن پیشم می مونه. امیرزاده صورتش را جمع کرد. –اون نامزد احمقت ... هلما داد زد. – ما فقط همکاریم. امیرزاده پوزخندی زد. –سنگ همکارت رو این جور به سینه می زنی که حاضری به خاطرش گروگان گیری کنی؟ مثل این که از اون همکارای خیلی صمیمی هستید نه؟ مثل همون موقع‌ها که با همه خیلی صمیمی بودی. هلما دندان هایش را روی هم فشار داد و از عصبانیت رنگ صورتش تغییر کرد. کاملا مشخص بود که اگر می‌توانست امیرزاده را خفه می‌کرد. –رابطه‌ی ما به تو ارتباطی نداره. –معلومه که ارتباطی نداره، چون اصلا برام ارزشی نداری. ولی مثل این که شما به خاطر رابطتتون نمی‌خواهید دست از سر ما بردارید. هلما به آن مرد تنومند اشاره‌ای کرد. بعد رو به من گفت: –ببین با زبون خوش بیا بریم، البته اگه نمی خوای کسی آسیب ببینه. نگاهی به قد و هیکل آقای همراه هلما انداختم خیلی از امیرزاده بزرگ جثه‌تر بود. معلوم بود کل عمرش را یا در حال دعوا کردن بوده یا در حال حبس کشیدن، من حتی می‌ترسیدم نگاهش کنم. هلما موبایل امیرزاده را روی کاناپه انداخت و گفت: – بعد از رفتن ما بهشون زنگ بزن بگو میثم رو آزاد کنن وگرنه اینو دیگه نمی‌بینی، بعد به من اشاره کرد که همراهش بروم. با دهان باز نگاهش می‌کردم و نمی‌دانستم چه کار کنم. دستم را از دست امیرزاده بیرون کشیدم. امیرزاده فریاد زد. –همین جا وایسا، به حرفش گوش نکن. هلما با یک گام جلو پرید و دستم را گرفت و به دنبال خودش کشید. امیرزاده همین که خواست تکانی بخورد آن مرد تنومند فوری جلو آمد و مشتی حواله‌ی شکم امیرزاده کرد. امیرزاده از درد آن چنان فریادی کشید که جگرم آتش گرفت. رو به هلما فریاد زدم. لیلافتحی‌پور ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯