eitaa logo
شهید محمدرضا تورجی زاده
1.6هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
72 فایل
بِه سنـگر مجازے شَهید🕊 #مُحَمَّدرضا_تورجے_زادھ🕊 خُوش آمَدید 💚شهـید💚دعوتت کرده دست دوستے دراز ڪرده‌ بـہ سویتــــ همراهے با شهـید سخت نیستـ یا علے ڪہ بگویـے  خودش دستتـــ را میگیرد تبادل_مذهبی_شهدایی👈 @Mahrastegar مدیــریت کـانال👇 @Hamid_barzkar
مشاهده در ایتا
دانلود
← خودتان را برای ظهور امام زمان روحی لڪ فدا ، ← و جنگ با ڪفار بہ خصوص اسرائیل آماده ڪنید ۰۰۰ ← ڪہ آن روز خیلی نزدیڪ است . 🌼 #شهید_محسن_حججی @ShahidToorajii
🔻فرازی از وصیت‌نامه #شهید_محسن_حججی به فرزندش : علـی جـان ... بعضی وقت ‌ها دل کَندن از یه سری چیزای خوب باعث میشه یک سری چیزای بهتری به دست بیاری ، من از تو و مامانت دل کَندم تا بتونم نوکری حضرت زینب (س) رو به‌دست بیارم ... آرزو دارم خدا در این سفر به من نگاه کنه ... @ShahidToorajii
💬 همسر شهید حججی: ‌ ❣مزار شهید شد پاتوق هر شبمان. پرچم ایران انداخته بودند روی قبر. می گفت: «نگاه کن! ببین چقدر خوشگله، یکی از فرق های کوچیکش همینه، برای مرده پارچه مشکلی میندازن، برای پرچم متبرک.» ‌ ❣یک شب که بین قبور شهدا قدم میزدیم، کم کم سر از قطعه ی در آوردیم. نشستیم بالای سر یکی از قبر های خالی. گفتم: «دلم میخواد برم داخل این قبر.» گفت: « شبه، می ترسی.» خیلی اصرار کرد تا شدم. ❣وقتی به ته قبر نگاه می کردم انگار بلندترین پرتگاه را می‌دیدم. پای آن قبر خیلی کردم. به حال خودم و خودش و اعمالمان. برگشتم و گفتم: «محسن شهید شو❕ نمیری یه وقت❗» گفت: «دعا کن» 📕 کتاب سربلند ‌ 🌷 @ShahidToorajii
شهید محمدرضا تورجی زاده
🔺در استان اصفهان حسینیه‌ای وجود دارد که ۴۰ شب روضه برگزار می‌کرد، شهید حججی به مدت دو سال جزو خادمان این حسینیه بود. او از نجف‌آباد حدود 30 کیلومتر را طی می‌کرد تا به اینجا بیاید، وقتی برای پذیرش آمد دو نکته گفت، یکی اینکه من را پشت قضایا بگذارید که جلوی چشم نباشم و دوم هر چه کار سخت در این حسنیه هست را به من بگویید انجام دهم. بعضی از شب‌ها آنقدر خسته می‌شد که وقتی عذرخواهی می‌کردیم، می‌گفت برای امام حسین باید فقط سر داد. ✿[ @ShahidToorajii ]✿      ═══✼✼═══
🌹نماز اول وقت🌹 محسن خیلی به نماز اول وقت اهمیت میداد. رفته بودیم دکور مغازه ای رو باز کنیم. یادم هست داشتیم باهم پیچ ها رو باز می کردیم که صدای قران از مسجد اون طرف خیابان بلند شد. محسن که همیشه تیکه کلامش حاجی بود، گفت: (حاجی بیا دست روت و بشور وضو بگیرکه بریم نمازمون و به جماعت بخونیم و بیایم.)) برگرفته از کتاب سرمشق ┄┅═══✼ @ShahidToorajii ✼═══┅┄
و تو همانی که به شوقِ دیدنت حتی پَسِ همین قاب عکس صبح را به خیر می کنم برای دنیا....... #شهید_محسن_حججی ┄┅═══✼ @ShahidToorajii ✼═══┅┄
مگو بی سر و بی جان می آیی... از فیض سر توست که ما جان داریم #شهید_محسن_حججی ┄┅═══✼ @ShahidToorajii ✼═══┅┄
عـادت نـداشـت کـفـشـش را بگذارد توی پلاستیک و دسـت بگـیرد. 👞 👞 فـقـط کـفـش داری. حـتـی در زمان های شلوغی که باید تـوی صـف می ایـستـاد. می گفت : " اگه جایی بری مـهمـونی، با کـفـشات می ری؟! تـو خـونه ادب حُـکم میکنه بذاری دم در. 😊 " برشی از کتاب صفحه ی 85 🌹@ShahidToorajii