eitaa logo
شهید محمدرضا تورجی زاده
1.6هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
72 فایل
بِه سنـگر مجازے شَهید🕊 #مُحَمَّدرضا_تورجے_زادھ🕊 خُوش آمَدید 💚شهـید💚دعوتت کرده دست دوستے دراز ڪرده‌ بـہ سویتــــ همراهے با شهـید سخت نیستـ یا علے ڪہ بگویـے  خودش دستتـــ را میگیرد تبادل_مذهبی_شهدایی👈 @Mahrastegar مدیــریت کـانال👇 @Hamid_barzkar
مشاهده در ایتا
دانلود
- میگفت ؛ اگر کسی به امام حسین(ع) دلبستگی پیدا کند راه نجات دارد. این محبت بر سرش سایه می‌افکند و مانع گناهش می‌شود، اگرهم خطایی کرد، زود جبران ‌می‌کند . .🌿!' -آیت‌الله‌جاودان- ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
هر جا خدا امتحانت کرد و یک خورده عقب رفتی غصه نخور این امتحان لازم بود تا به ناقص بودن خود پی ببری یک کمی تلاش کنی جبران می‌شود امتحان فضل خداست و برای رشد نافع و لازم! ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
💌 از دور براے کسایے که قلبشون کبوتر 🕊 کسایے که دلشون با اسم امام مهربون آروم مے‌گیره.. ❣اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق‌ الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ 🍀 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 🔰گناه قدرت اطاعت را از بین می برد 💢آیت الله متجهدی تهرانی (ره) میفرمود پیرمردی صد ساله را در حرم امام رضا علیه السلام می شناختم که نوافلش را ایستاده می خواند این قدرت عبادت ، غیر از این قدرتهای دنیائی است ، ممکن است شخص به قول معروف دو پاره استخوان باشد ، ولی یازده رکعت نماز شب و نماز صبح را با نافله اش بخواند ولی دیگری که پهلوان است حال ندارد دو رکعت نماز صبح را بخواند . این قوت و قدرت اطاعت خداوند به وسیله گناه از بین می رود به طوری که انسان حال مثلا نماز خواندن ندارد و اگر هم بخواند نماز برای او مانند بار سنگینی است که بعد از خواندن می گوید راحت شدم و یا به وسیله خوردن لقمه حرام از انسان سلب توفیق می شود . 📘 آداب الطلاب ص 466 ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
4_5787600952575922134.mp3
3.33M
♨️بهره مندی از 👌 بسیار شنیدنی ✅ 🎙 ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖 🔅آیا مومن صحنه غسل و کفن خود را میبیند بعد چه چیزهایی میبینیم؟ 🎙 ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
93 چون دنیا شیرینیش نقده، به تو اثبات می‌کنه من شیرین نیستم!👌 نه بابا شیرینه دیگه حاج آقا!🙃 نه عزیز دلم... 💢 تو خودت، سر خودت رو کلاه گذاشتی! ⭕️ دنیا با شیرینی‌هاش به‌ تو میگه تو مالِ من نیستی، من مالِ تو نیستم، ما رو وِل کن...😒 ❌ دنیا در کنار هر لذتش زجری به تو می‌ده که حالت از دنیا به هم بخوره! هر کیفی میده بعدش چنان حالت رو بهم میزنه که ازش سیر میشی....😒 💢 میگه بابا مرده شورِ این لذتش‌ رو ببرن با این همه، کشت ما‌ رو! شما میتونید به هر لذتی که توی دنیا هست فکر کنید! میبینید که بعدش چقدر حال بهم زنه! شما دو دست چلوکباب بخوری بعدش دست سوم رو که ببینی حالت بهم میخوره! ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚡️ماها کل عمرمونو تلاش میکنیم دنیامون درست بشه، بعدش بریم سراغ آخرت! ✅ درحالیکه در روایته که، اگه میخوای دنیات اصلاح بشه، آخرتت رو اصلاح کن ⛔️بعضیا که گذاشتن برای بعد مرگشون اموالشون در راه خیر خرج بشه...😯 ◾️ یعنی تو دنیا که بوده نتونسته دل بکنه، خوب بعد مرگ هم ورثه نمیتونن دل بکنن!! ✔️یه بنده‌خدایی مرده بود، ده تا بچه داشت. گفته بود بعد مرگم انقدر باید خمس بدید برام. ♻️ورثه هم انجام ندادن. یکی بهشون گفت پدرتون اون دنیا پاش گیره، بدهیش رو بدید. 🔵یکی از بچه‌هاش گفته بود، پای یه نفر گیر باشه بهتره تا ده تا بچه اینجا گیر باشن! 🔘حتی اگه مالتم دوست داری و میخوای ببری با خودت اون دنیا، باید ببخشیش تا ببریش... ❎خونه‌دارها اگه یقین داشته باشن که رزق و روزیشونو مستأجرانشون نمیدن، دیگه کرایه‌هاشونو چندبرابر نمیکردن. فروشنده ها اگر بدونن روزیشون توی گرون کردن اجناس نیست،به بقیه مردم رحم میکنن... 🔰مخصوصا تو این وضعیت خراب که بیشتر باید دست همدیگه رو بگیریم. 💡در یک روستایی یه آدم مومنی کلی زمین و باغ و گوسفند داشت. قحطی اومد همه چیشو ازدست داد. 🛡دیدن اصلا ناراحت نیست. بهش گفتن چرا بیخیالی؟ 🔮 گفت تا الان خدا با این باغ و گوسفندا روزیمو میداده، از الان به بعد هم میده. 🌿خدا باید الان فکر کنه چجوری روزیمو بده. من چرا ناراحت باشم؟! ✍️در و روزی به خدا اعتماد کنیم... ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید محمدرضا تورجی زاده
من شکستم دل او را ، دل من را نشکست! این همه سال مراعات مرا کرد حسین ...❤️‍🩹 #استوری ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
💎 "یا مُجیبَ دَعوَهِ المضطَرین" خدایا، اجابت کن دعای کسی را که از همه جا نا امید شده... :) مثل دعای من ناامید شده از ‌:(😰🩹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برگردنگاه‌کن پارت371 لعیا لبخند زد. –چه با شعور! بعد هم خندید و با لحن شوخی گفت: –امشب حسابی برات عکاسی کردما، فقط مونده بود از ماشین آویزون بشم و از چرخای ماشینتون فیلم بگیرم. یکی از گل های دسته گلم را از جایش درآوردم و به طرفش گرفتم. –تو امشب برای من خواهری کردی. خدا مثل یه فرشته تو رو از آسمون برام فرستاد. خدا برای بچه هات حفظت کنه. راستی کاش میاوردی شون. –در برابر لطفای تو که کاری نکردم. بچه‌هام خونه هستن. دختر بزرگم پیششونه. لبم را گاز گرفتم. –وای، بی‌شام موندن که! –نه بابا، مامانت کلی برای من و ساره غذا و کیک گذاشته که ببریم. فکر کنم تا یک هفته باید شام عروسی بخوریم. موقع برگشت احساس رضایت داشتم و بابت همه چیز از علی تشکر کردم. گلویم حسابی خشک شده بود و سرفه ‌هایم بیشتر شده بود.دیگر حتی نای حرف زدن نداشتم. علی نگران نگاهم کرد و بطری آب را مقابلم گرفت. –حالت چطوره؟ یه‌کم آب بخور عزیزم. جرعه‌ای از آب خوردم. –احساس می‌کنم کل بدنم آتیش گرفته. دستم را گرفت. –تبت خیلی بالا رفته، باید بریم درمانگاه. با تمام قدرت دستش را فشار دادم. –نه، برم یه دوش بگیرم خوب می شم. همان جا سرم را به صندلی تکیه دادم و پلک هایم روی هم افتاد. با ترمز ماشین تکانی خوردم و به سختی چشم‌هایم را باز کردم و نگاهم را در اطراف چرخاندم. علی روی صورتم خم شد و دستش را روی پیشانی‌ام گذاشت و با نگرانی گفت: –بیا بریم این لباسارو عوض کن ببرمت بیمارستان، خیلی داغی. فکر کنم دوباره باید سرم بزنی. بعد هم خودش پیاده شد و ماشین را دور زد و در را باز کرد. هنوز پایم را روی زمین نگذاشته بودم که لعیا و ساره خودشان را به من رساندند تا خداحافظی کنند. لعیا وقتی حال زارم را دید رو به ساره پچ پچ کرد. –کاش بگی هلما بیاد براش دوباره سرم بزنه. علی که این حرف را شنید بلند گفت: –نه، زنگ نزنید. می برمش بیمارستان. مادر نزدیک آمد و با استرس پرسید: –چی شده؟ بعد نگاهش را به چشم‌هایم داد. –دوباره حالت بد شده؟ لعیا گفت: –دوباره چیه حاج خانم؟ تلما کرونا داره حداقل یک هفته باید استراحت کنه نه این که بره همه کاری بکنه جز استراحت. مادر بغض کرد. –الهی بمیرم. بعد رو به علی عاجزانه پرسید: –چیکار کنیم علی آقا؟ علی همان طور که کمکم می‌کرد پیاده شوم گفت: –نگران نباشید. لباسشو که عوض کرد می برمش بیمارستان. یه سرم بزنه بهتر می شه ان شاءالله. نالیدم. –نه، بخوابم خوب می شم. از پله‌ها که پایین می‌رفتیم سنگینی ام را روی علی انداخته بودم نمی‌توانستم روی پاهایم بمانم. لیلا فتحی پور ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
برگردنگاه‌کن پارت372 وارد خانه که شدیم علی پاهایم را از روی زمین کند و مرا در آغوشش گرفت و به سینه‌اش فشرد و زمزمه کرد: –خدایا کمکش کن. بوی عطرش بیداد می‌کرد، ناگهان ضربان قلبم آن قدر زیاد شد که احساس کردم می‌خواهد از قفسه‌ی سینه‌ام بیرون بزند. داغی بیشتری در تنم احساس کردم . همین که مرا روی تخت گذاشت چشم‌هایم را باز کردم. زیر لب خدا را شکر کرد و صورتم را قاب کرد. –تو که من رو ترسوندی دختر. خوبی؟! چشم‌هایم را باز و بسته کردم. شروع به باز کردن گیره‌‌های موهایم کرد و گفت: –می تونی بری یه دوش بگیری؟ نگاهم را در صورتش چرخاندم. چند قطره عرق روی پیشانی اش بود دست دراز کردم و با گوشه‌ی توری که به موهایم وصل بود پاکشان کردم. لبخند زد و خم شد و پیشانی‌ام را بوسید. –نبینم حال ندار باشی، نصف عمر شدم. آخه تو که همین نیم ساعت پیش با خنده و شوخی داشتی عکس مینداختی یهو چت شد؟ لبخند زورکی زدم. –از خستگیه، یه دوش بگیرم و بخوابم خوب می شم. سرش را تکان داد. –ان شاءالله. ببخش که باید برای حمام بری حیاط. می دونم خیلی سخته اما چاره‌ای نیست. به سختی بلند شدم و نشستم. –تو ببخش که امروز وبال گردنت بودم، یعنی یه جورایی وبال گردن همه بودم. اخم مصنوعی کرد و گیره‌ی دیگری از موهایم بیرون کشید و روی میز کنار تخت گذاشت. –تو تاج سرمی خانم خانما. تو تمام زندگیمی، میفهمی؟ از خجالت نگاهم را زیر انداختم. –باید لباسم رو عوض کنم و یه لباس گرم بپوشم. با تعجب نگاهم کرد. –تو این گرما؟! –نمی‌دونم چرا سردمه. علی با نگرانی گفت: –از ضعیفی بدنته، احتمالا گردش خون توی بدنت کُند شده. علی کمکم کرد تا لباس عروس را از تنم بیرون آوردم و یک لباس راحتی پوشیدم. بعد حوله‌ام را به دستم داد. –می خوای باهات تا جلوی در حموم بیام؟ نگاهی به بیرون انداختم. –هنوز از حیاط صدا میاد کسی هست؟ همان طور که تور سرم را تا می‌کرد گفت: –غریبه نیستن. مامانت و رستا خانم دارن حیاط رو جمع و جور می کنن. –بچه ها رفتن؟ –اگر منظورت دوستات هستن، آره. وقتی دیدن تو بی‌حالی نتونستن خداحافظی کنن، گفتن فردا زنگ می زنن. خدا به این دوستت لعیا خانم خیر بده خیلی کمک کرد. راستی کجا باهاش آشنا شدی تا حالا ندیده بودمش؟! من و منی کردم و گفتم: –حالا بذار برم دوش بگیرم برات توضیح می دم. هنوز فروشندگی در مترو را برایش نگفته بودم. بعد از گرفتن دوش تبم کمی پایین آمد ولی حال عمومی‌ام تغییر نکرده بود. پرده‌ی توری را کنار زدم و نگاهی به تخت انداختم. علی لباس هایش را عوض کرده بود و روی تخت خوابیده بود. کاملا معلوم بود که حسابی خسته شده. چند سرفه‌ی پی‌در پی که یهو به سراغم آمد باعث شد چشم‌هایش را باز کند. با دیدن من پرسید: –بهتری؟ بهتر نبودم ولی سرم را به علامت مثبت تکان دادم. اشاره ای به لیوان روی میز کرد. –اون رو بخور، جوشونده س. باید بریم بیمارستان. سرم را تکان دادم. –نیازی نیست. با استراحت بهتر می شم. چیزی نگفت و فقط نگاهم کرد. برای اولین بار بود که می‌خواستم کنارش دراز بکشم، خیلی برایم سخت بود. لیوان جوشونده را برداشتم و برای خوردنش آن قدر وقت کشی کردم که دوباره خوابش برد. برای این که دوباره بیدار نشود آرام بالشتم را برداشتم و روی زمین دراز کشیدم. لیلافتحی‌پور ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
برگردنگاه‌کن پارت373 با سرفه‌های ممتد خودم چشم باز کردم. روی تخت بودم. سر چرخاندم علی نبود. چطور مرا به این جا آورده بود؟ درد زیادی در گلو و سینه‌ام احساس می کردم و آزارم می‌داد. صدای در که خیلی با احتیاط بسته می شد نگاهم را به سمتش کشاند. علی برای وضو گرفتن به حیاط رفته بود. به این زودی صبح شده بود. همان جا نزدیک در نمازش را خواند و از روی میز لیوانی برداشت و شروع کرد دنبال چیزی گشتن. پرسیدم: –دنبال چی می‌گردی؟ وقتی صدای دورگه‌ و ضعیفم را شنید به طرفم آمد. –بیدار شدی؟ چرا صدات این جوریه؟ بلند شدم و به زحمت نشستم. –سینه و گلوم درد می کنه. رنگ از رخش پرید. پرسیدم: –چی‌میخواستی؟ به لیوان اشاره کرد. –یه کم نمک می خوام آب نمک قرقره کنم. اضطراب تمام وجودم را گرفت. –چرا؟! حالت خوب نیست؟! –چیزی نیست، یه کم گلو درد دارم. دستم رو به صورتم کشیدم. –وای توام گرفتی؟ –نه بابا، یه کم سرما خوردم. پاشو حاضر شو تو رو ببرم دکتر. اگر همون دیشب می رفتیم این جوری نمی شدی. بیمارستان آن قدر شلوغ بود که سه ساعت طول کشید تا فقط ویزیت شویم. دکتر گفت علی هم کرونا گرفته و دوباره کلی دارو نوشته بود. همین طور سرُم که برای خریدنش باید ساعت ها در صف می‌ایستادیم. علی نایی برای صف ایستادن نداشت. ساعت نزدیک هشت صبح بود که به خانه برگشتیم. به خانه که آمدیم هر دو بی‌حال روی تخت افتادیم. علی گوشی‌اش را برداشت. –به میثاق زنگ بزنم بیاد بره داروهامون رو بگیره. من هم گوشی را برداشتم تا به مادر بگویم کمی سوپ برایمان درست کند. ولی مادر گوشی را برنداشت. شماره‌ی نادیا را گرفتم: –با صدای گرفته‌ای جواب داد. –الو، سلام بر کرونا عروس. –الو، نادیا، حالت خوب نیست؟! –نه، فکر کنم همه مون کرونا گرفتیم آبجی، بیچاره بابا از صبح داره بهمون می رسه. –وای! یعنی از من گرفتید؟! –فکر نکنم، بابا می گه تو بدنمون بوده، و گرنه به این سرعت که منتقل نمی شه، ما که اصلا پیش تو نیومدیم. شماها چطورید؟ –علی هم گرفته، قطع کن زنگ بزنم به دوستام ببینم حال اونا چطوره؟ بعد از این که تلفن را قطع کردم نگاهی به علی انداختم. از حرف هایی که می زد معلوم بود حال خانواده‌ی او هم بهتر از ما نیست. علی ابروهایش را به هم نزدیک کرد و به برادرش که پشت خط بود گفت: –شماها که دوتا دوتا ماسک زده بودید به ما هم که نزدیک نمی شدید، هوای آزادم بوده، اون وقت چطوری گرفتید؟! ... –خیلی خوب اصلا از ما گرفتید مگه مهمه، فعلا مواظب باشید مامان نگیره، ان شاءالله که زودتر خوب می شید. علی تلفن را قطع کرد و با ناراحتی گفت: –میثاق و زنشم مریض شدن. شرمنده نگاهم را زیر انداختم. –مامان اینام گرفتن. علی دستش را به پیشانی‌اش زد. –وای، خدا رحم کنه. لیلافتحی‌پور ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم ✨الــهـــی بــه امــیــد تـــو
🩶به نام نامت و با توکل به، ✨اسم اعظمت 🩶می‌گشائیم دفتر امروزمان را 🩶باشد کہ در پایان روز، ✨مُهر تایید بندگی زینت بخش، 🩶دفترمان باشد! 🩶روزتون پر از نگاه مهربون خــدا، ✨سهمِ دلتون آرامـش ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
❪دَست‌مَن‌گیرڪِہ‌این‌دَست‌همـٰآن‌اَست‌ڪِہ سـٰآلھـٰآست‌اَزغَم‌هجـرآن‌تۅبَرسرزده‌اَم... ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
روی زمینیم آسمانی از دعاییم مشغول ذکر دلنشین ربناییم وقتی که دلتنگ حسینیم ، عاشقانه با هر سلام صبحگاهی کربلاییم ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم‌الله‌الرحـمن‌الرحیـم 💫🍃 قرائت و صد صلوات به نیابت از 🥀 🥀 (معروف به خوش سیماترین ) 🏴 هدیه به شهدا و اسرای و 🏴 به نیت ظهور 💚 سلامتی امام زمان، رفع هم و غم‌شان و خوشنودی و رضایت‌شان از ما سلامتی رهبر عزیزمون، حفظ عزت و درایت‌شون رفع مشکلات کشور شفای بیماران و سلامتی جانبازان عزیز رفع گرفتاری‌های خودمون، اعضای کانال، عزیزانشون و ملتمسین دعا خدایا ما دنيايي هستیم😞 و نمی‌دونیم در عالم بالا چه غوغایی می‌کنه خواندن زیارت عاشورا، ما را از تمامی برکات زیارت عاشورا مستفیض بفرما ان‌شاءالله بحق شهدای دشت کربلا عاقبت بخیر باشید 🤲 ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
🕊🍃 📓 از سال ۱۳۹۰ تا ۹۴ دانشجوی رشته حقوق در منجیل بود. سال ۹۶ در مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه شهید بهشتی پذیرفته شد، اما ثبت نام در دانشگاه را به بعد از سفر سوریه موکول کرد. برادر بابک نوری گفته است: برادرم پنجشنبه و جمعه‌ها را روزه می‌گرفت. حتی در زمان‌های مسافرت. ما از این عملش خبردار نمی‌شدیم مگر اینکه با اصرار از او می‌خواستیم سر سفره آماده شود که می‌گفت روزه است.» ❤️‍🩹 پس از انتشار خبر شهید برای رفتن به سوریه بی‌تاب‌تر شد. او بار‌ها به مادرش گفته بود: «باید برای دفاع از بی بی زینب کاری کنم. باید تقاص شهید حججی‌ها را از داعش بگیرم.» نقل است برادرش برای این که او از فکر سفر به سوریه خارج شود، پیشنهاد ادامه تحصیل در آلمان را به او داد، اما بابک زیر بار نرفت. او تصمیم خودش را گرفته بود. باید به سوریه می‌رفت. ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
●•• به مادرم بگویید مرا حلال کند. 🌸 🌸 وقتی زخمی شده بود در آمبولانس به همرزمانش گفته بود که به مادرم بگویید فقط یک بار حرف او را گوش نکردم و مرا حلال کند. 🌲 هریس متولد 21 مهر سال 1371 بود که در 28 آبان 96 در منطقه البوکمال به دست تکفیری های داعش به شهادت رسید و در یکم آذرماه در رشت تشییع و تدفین شد. به دلیل تقارن شهادت بابک نوری با ایام شهادت امام رضا (ع) عنوان 🌱«شهید رضوی»🌱 روی سنگ قبر او حک شده است. ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
🖊🌷قسمتی از شهید 🌱به تو حسادت می کنند، تو مکن ! تورا تکذیب می کنند، آرام باش ! تو را می ستایند ، فریب مخور ! تو را نکوهش می کنند، شِکوه مکن ! مردم از تو بد می گویند ، اندوهگین مشو! همه مردم تو را نیک می خوانند، مسرور مباش! آنگاه از خواهی بود❤️ _حدیثی بود که همیشه در قلب من وجود داشت از امام پنجم ....🍃 ✍شهید بابک نوری هریس🌹 ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 صحبت‌های مظلومانه شهید نوری و قسمتی از 🥀 ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
💠حاج میرزا اسماعیل دولابی (ره) : محبت و عزاداری برای امام حسین علیه السلام انسان را زود به مقصد می رساند. کلنا سفن النجاه و سفینه الحسین اسرع. همه ی ما اهلبیت کشتی نجاتیم ولی کشتی امام حسین علیه السلام سریعتر است . هنگام عزاداری انسان در دلش را باز میکند و امام حسین علیه السلام داخل می‌شوند. ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯