مرتب به سخنرانی #آقا گوش می داد.
مخصوصا اگر موضوع صحبتشون #جوانان و مطالباتی که آقا از این قشر داشتند.
سپاه رو هم صرفا معبری برای #شهادت می دید.می گفت:هر کسی لیاقت پوشیدن این لباس سبز رو نداره🚫.
من سی سال وقت دارم که خودمو به این جایگاه برسونم،10 سالم گذشت این 20 سال رو اگر نرسم به آن، عقب می مانم.
#شهید_علیـرضا_بریری
@ShahidToorajii
#جواز_کربلا
خیلی دوست داشتم اربعین کربلا باشم،اما پدرم موافق نبود.چند روز بیشتر به #اربعین نمانده بود. دلم شکست💔 و با همان حال به دانشگاه رفتم.
در گوشهای باخودم خلوت کردم.عکس محمدرضا را روبرویم گرفتم و شروع به دردودل کردم واز او خواستم دست مرا بگیرد.ظهر که شد،برادرم خبرداد پدر راضی شده،من #زائرکربلا شدم.
راوی:دوست #شهید_محمدرضا_دهقان
#کتاب_ابووصال
@ShahidToorajii
هادی می گفت: یکبار در #نجف تصمیم گرفتم که #سه_روز آب و غذا کمتر بخورم یا اصلاً نخورم تا ببینم مولای ما #امام_حسین(ع) در روز عاشورا چه حالی داشت.
این کار را شروع کردم. روز سوم حال و روز من خیلی خراب شد. وقتی خواستم از خانه بیرون بیایم دیدم چشمانم سیاهی می رفت. همه جا را مثل دود می دیدم. اینقدر حال من بد شد که #نمی_توانستم روی پای خودم بایستم.
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
@ShahidToorajii
#خاطره🌹👇👇👇👇
تا دو سهی نصفه شب هی وضو میگرفت و میومدسراغ نقشهها📰 و به دقت وارسيشون🔍 میكرد
يكوقت میديدی همونجاروی نقشهها افتاده و 😴خوابش برده
خودش میگفت«من كيلومتری🕡 می خوابم.»😁واقعاً همينطور بود.
فقط وقتی راحت میخوابيد كه توی جاده با ماشين میرفتيم.
توی عمليات خيبر،وقتی كارضروری داشتند،
رو دست نگهش ميیداشتند😳
تا رهاش می كردند،بیهوش میشدمی افتاد اينقدربیخوابی كشيده بود ✋
#شهید_همت
@ShahidToorajii
#خاطرات_شهدا 🌷
🔸▫️مادرمون خیلی بی تابی میکنه چون #سه_ماه و چند روز بود منتظر دیدن #مهدی جانش بود.که #خبر_شهادت فرزندشو براش آوردند.
🔹▫️همه ما دلهره اینو داشتیم که وقتی مادرمون پیکر و میبینه چه #عکس_العملی داره.حتی دکتر و آمبولانس تو معراج هماهنگ کردیم
🔸▫️اما وقتی #خانم_آقامهدی بهشون گفت که مهدی گفته تو #معراج وقت دیدار همدیگر، به مادرم بگو آروم باشه نمیدونم چی جوری⁉️
🔹▫️ولی #مادرمون که خیلی حالش بد بود هر جوری شد بخاطر #کلام آقا مهدی خودشو کنترل کرد وآروم آروم آقا مهدیشو نگاه میکرد و می بوسید انگار #دلتنگیهای این چند سالشو داشت جبران میکرد!!
🔸▫️که جبرانم نشد آخر!!!!!!!!
چون دوباره مهدی خیلی #سریع ازش جدا شد و مادر موند با دلتنگهاش
#شهید_سیدمهدی_حسینی
#شهید_مدافع_حرم
@ShahidToorajii
🗣اسـتاد علیـرضـا پنـاهیـان:
چون امـسال مشڪلات مالے بیشتر شـده،
براے #اربعیـن اتفـاقا بیشتـر
شـرڪت میکنیـم!😊✌️
تا بتـونیـم به امـام حسیـن(؏) بگیـم:
اربـاب ما از زیـادیِ پولمـون و از سرِ تفـریح
نیـست که به حـرم تو میـایـم☹️
مـا از ضـرورتهای زندگیـمون میزنیــم
و به ڪربـلا میـایـم تا
محبـت خودمونو رو اثبـات ڪنیــم..😔❤️
#اربـاب_ما_خیلے_بهت_احتیـاج_داریم😭
@ShahidToorajii
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#عارف_مجاهد
کلاس تاکتیک بود در میدان موانع
دانشجوها باید با موانع از جمله سیم خاردار آشنا می شدند و به صورت سینه خیز از موانع عبور می کردند. حاج ابراهیم از آن فرماندهان نبود که فقط دستور دهد به همین جهت نه تنها اولین نفر وارد میدان موانع شد که حتی لباس تنش را هم کمتر کرده بود که دانشجویان را بهتر درک کند. وقتی که از خارها گذشتیم و نفس نفس زنان روی زمین افتادیم ,آمد و برایمان روضه از خارهای کربلا و شام خواند؛ بیخود به او لقب عارف مجاهد را نداده اند. ابراهیم عشریه همان باکری و همت و چمران بود.آخر هم در دفاع از حرم بی بی
زینب سلام الله علیها شهید شد و برنگشت.
#شهید_جاویدالاثر_ابراهیم_عشریہ🌷
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
@ShahidToorajii
یڪ اربعين گذشتہ و زينب رسيده است
بالاے تربتـے ڪہ خودش آرميده است
يا ايها الغريــب سلام اي بــرادرم
اے يوسفـے ڪہ گرگ تنت را دريده است
#السلام_علـے_قلب_زینب_الصبور
#اربعین_حسینےرا_تسلیت_عرض_میڪنیم🏴
@ShahidToorajii
#خاطرات_شهدا🌷
💢می گفت مهم نیست چه #مسئولیتی داریم و کجا هستیم، هرجا که هستیم باید درست انجام وظیفه کنیم. خیلی برای کارش دل می سوزاند.حسابی خودش را سر کار خسته می کرد.
💢هر جا دوره تیر اندازی بود او هم شرکت می کرد از سر کار می آمد آنجا، یه موقع هایی می دیدیم از #خستگی جانی برایش نمانده. ولی باز با همان وضعیت از #بهترینها بود.
💢دو شب قبل از #شهادت زنگ زد.#مشهد بودم، گفتم چه خبر حالت چطوره گفت سرم خیلی شلوغ است خیلی کار دارم، کمبود خواب دارم خیلی خسته ام درگیری ها خیلی زیاد است. گفت برگردم #میریم_کربلا، کربلا همه مشکلات برطرف میشه.
💢شب بود همه جمع نشسته بودیم، داشتیم شوخی می کردیم، گفت: بچه ها امشب کمتر #شوخی کنید. تعجب کردم، گفتم جواد نکنه داری #شهید می شوی گفت: آره نزدیکه.
💢هاج و واج مانده بودیم چه بگوییم. همه در لحظاتی در سکوت رفتند. یکی از بچه ها دوربین آورد گفت: بگذار چند تا عکس بگیریم. گفت: باشه. نشستیم چند تا عکس مجلسی انداختیم فردایش #جواد_شهید_شد.
💢شهید همیشه #دائم_الوضو بودن وخیلی به وضو داشتن حساس بود.یه روز بهش گفتم یه انگشتر خوب میخوام گفت: من میدم برات درست کنن، اما #شرط داره.شرطش اینه که همیشه با #وضو باشی و بهم قول بدی با وضو باشی.روی شیطون رو کم کرده بود تو وضو گاهی هر روز #20بار وضـــــو میگرفت.
روی انگشتر نوشته بود #علی_مع_الحق و روی دیگش #الحق_مع_علی
#شهید_جواد_الله_کرم
@ShahidToorajii