فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پروردگارا🍃💜
🍃دراین آخرین روزهای ماه مبارک رمضان
🍃پاک شدن گناهان...
🍃نرمی قلب ها...
🍃برطرف شدن غم ها...
🍃و هر آنچه نیک است
🍃به بندگانت ارزانی دار...
"آمین یارب العالمین"
🆔 @Shahid_Alamdar
#سَلامٌـ_عَلَے_اْلشُّهَــــدا.98/3/12💎
🔆﷽🔆
🌹سلام بر شهدا؛
🍃همانهایی که سالم رفتند و با چند تکه استخوان برگشتند
🌹سلام بر شهدا؛
🍃همانهایی که مونسی جزء نسیم صحرا و حضرت زهرا (س) ندارند
🌹سلام بر شهدا؛
🍃همانهایی که از همه چیزشان گذشتند و رفتند تا ما بمانیم
#روزتون_شهدایی🌷
#سلامـ_بر_شهـــــدا❥
#سلامـ_بر_عݪمــدار
ذڪر سه صلوات هدیه به شهیدان
🆔 @Shahid_Alamdar
شهدا را به یاد بسپاریم نه به خاڪ
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
#فرازی_از_وصیتنامه
#شهیدمحمدرضاشفیعی
شهیدی که پس از ۱۶سال پیکر پاکش سالم به میهن اسلامی بازگشت:
اي جوانان!
نکند در رختخواب ذلت بميريد که حسين عليه السلام در ميدان نبرد شهيد شد
و مبادا در غفلت بميريد که علي عليه السلام در محراب عبادت شهيد شد
و مبادا در حال بي تفاوتي بميريد که علي اکبر در راه حسين عليه السلام و با هدف شهيد شد.
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🆔 @Shahid_Alamdar
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
کم کم ماه مهمانی خدا به آخرین روز هایش نزدیک میشود
امسال هم توفیق داشتیم مهمان سفره پر برکت خدا باشیم
بیایددر لحظه ی افطار دعا کنیم
چشمانی داشته باشیم
که بهترینها را ببیند
قلبی که خطاها را ببخشد
ذهنی که بدیها را فراموش کند
ودستی که در راه یاری رساندن باشد
عباداتتون قبول
#التماس_دعا
:
↙️⇚ کانال عَݪَمـــدآرِــعِـشق⇛
🆔 @Shahid_Alamdar
#خاطرات_شهدا
#شهید_حسین_ولایتی_فر
💠رفتم که سر مچشو بگیرم
🔰از صبــ☀️ـح می رفت تو #انبار تا بعد از ظهر😕 یه روز گفتم برم بهش سر بزنم. (با خودم گفتم شاید #حسین می ره اونجا می خوابه). خواستم برم سر مچشو بگیرم😁 رفتم داخل انبار. انتظار داشتم #کولر_گازی داشته باشه.
🔰وارد که شدم خفه شدم😨 گرما و #شرجی_هوا یه حالت کوره♨️ مانند درست کرده بود. واقعا یه لحظه هم #تحملش سخت بود. (توی گرمای 60-70 درجه ای اهواز)
🔰واقعا باورش برام #سخت_بود که حسین هر روز میاد اینجا و تو این شرایط #کار می کنه. نگاش کردم😟 با یه زیرپوش ایستاده بود. سر تا پا خیس #عرق؛ داشت مداحی🎤 می خوند و مشغول مرتب کردن #انبار بود.
🔰با عصبانیت بهش گفتم😠 یه ساله اینجا #مرتب نشده⁉️ بیا بریم الانه که #فشارت بیفته ها. گفت: داداش این وسایل مال #بیت_الماله و من طبق وظیفه ای که دارم #مسئولم اینجا رو مرتب کنم👌گفتم: نمیشه، همین الان بیا بریم تا نیفتادی رو دستمون.
#ادامه_دارد
🆔 @Shahid_Alamdar
#ادامه_خاطره🙂
🔰هر چی اصرار کردم نتونستم🚫 #راضیش کنم که بیاد و بریم. میدونستم هر چی بگم دیگه فایده ای نداره❌ از قدیم گفتن #نرود میخ آهنین در سنگ.
این #رفیق ما مرغش یک پا داره اگه بخواد کاری رو انجام بده، حتما انجامش می ده✅ آخر سری هم گفت اگه می خوای #بمون و کمک کن اگه نمی خوای هم لطفا غر نزن☺️ بزار من کارمو انجام بدم.
🔰خواستم #کمکش کنم، یکمی هم موندم و خودمو مشغول کردم ⚡️ولی راسستش #نفسم بالا نمی اومد. بلند داد زدم🗣 حسین! داداش من دارم می رم خونه🏘 الان سرویس می ره و من #جا_میمونم. با خنده گفت: از اولم می دونستم از تو آبی گرم نمی شه😄 #خندیدم و از انبار زدم بیرون.
🔰رفتم خونه ساعت 2 عصر🕑 شده بود. خیلی خسته😪 بودم. گرفتم #خوابیدم و تا ساعت 6 خواب بودم. وقتی بیدار شدم #اولین کارم این بود که به حسین زنگ بزنم☎️ و حالش رو بپرسم. گوشی رو برداشت و سریع گفت من الان #سرم_شلوغه بعدا زنگ می زنم. گفتم کجایی مگه⁉️ گفت کار #انبار هنوز تموم نشده.
🔰گفتم مسلمون تو این هوای #گرم و شرجی♨️ تو هنوز تو انباری؟! آخه #اخلاص هم حدی داره. بیخیال بابا
بخدا اگه همین الان نری #آسایشگاه، زنگ می زنم📞 به #فرمانده و می گم که این پسر دیوونه شده.
🔰(راستش #نقطه_ضعفش همین بود نمی خواست کسی از کارایی که می کنه مطلع بشه❌) تا اینو شنید سریع گفت #باشه. ولی من راضی نشدم✘ تا ازش #قول نگرفتم گوشی رو قطع نکردم📵
راوی: همکار شهید
#شهید_حسین_ولایتی_فر
🆔 @Shahid_Alamdar
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•