#شهید_همت
خانومش یه بار لابلای سررسیدش، نامه های بسیجی ها رو دیده بود. یکی از اونا نوشته بود؛
من سر پل صراط جلوی تورا می گیرم. سه ماهه به عشق روی تو در جبهه منتظرم که فرمانده م رو ببینم.
حاجی گفت؛ تو فکر نکن من آدم خوبی هستم که بسیجیها برام نامه نوشتند. من باید با محبت اینها عذاب پس بدم.
مگه من کیام که اینها برای من نامه مینویسند؟!
#صلوات
↙️⇚ کانال عَݪَمـــدآرِــعِـشق⇛
🆔 @Shahid_Alamdar
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
•|°قيامت بى حسيݩ غوغا ندارد
•|°شفاعت بى حسين معنا ندارد
•|°حسينى باش كه درمحشر نگويند
↓•↓•↓•↓
•|°چرا پرونده ات امضا ندارد :)
#رسم_عاشقیـ..
#صلـےاللهعلیڪیااباعـبدلله🌱
#به_نیابتــ_ازجمیع_شهدا
🕊اَلسَّلٰامُ عَلَیْکَ یٰا اَبٰا عَبْدِ اللهِ ، وَعَلَى الْاَرْوٰاحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنٰائِکَ ، عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهٰارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیٰارَتِکُمْ ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ، وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ، وَعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ، وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَیْن✨🌸
🆔 @Shahid_Alamdar
✨ای منتظر غمگین مشو
✨قدری تحمل بیشتر
✨گردی به پا شد در افق
✨گویا سواری میرسد
💎السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ
💎یا اباصالحَ المهدی
💎یا خلیفةَالرَّحمن
💎و یا شریکَ القران
💎 ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ
💎 سیِّدی و مَولای الاَمان الاَمان
↙️⇚ کانال عَݪَمـــدآرِــعِـشق⇛
🆔 @Shahid_Alamdar
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
❣تو تبریز و قبل انقلاب
یه گروه تصمیم گرفتن برن پابوس امام رضا علیهالسلام
رئیس کاروان چند روز قبل حرکت تو خواب دید که امام رضا فرمودند داری میای
"ابراهیم جیب بر" رو هم با خودت بیار
ابراهیم جیب بر کی بود؟!
از اسمش معلومه دزد مشهوری بود تو تبریز که حتی کسی جرأت نمیکرد لحظهای باهاش همسفر بشه چون سریع جیبشو خالی میکرد!
حالا امام رضا در خواب بهش گفته بود
اینو با خودت بیار مشهد!
رئیس کاروان با خودش گفت:
خواب که معتبر نیست، تازه اگه من اونو بیارم کسی تو کاروان نمیمونه همه استعفاء میدن
میرن یه کاروان دیگه پس بیخیال!
اما این خواب دو شب دیگه هم تکرار شد
و رئیس چارهای ندید جز اینکه
بره دنبال ابراهیم
رفت سراغشو بگیره که کجاست
بهش گفتند تو فلان محله داره میچرخه
برو اونجا از هر کی سوال کنی نشونت میده
بالاخره پیداش کرد!
گفت: ابراهیم میای بریم مشهد؟
ولی جریان خوابو بهش نگفت
ابراهیم گفت: من که پول ندارم تازه همین پنجاه تومان هم که دستم میبینی همین الان از یه پیرزن دزدیدم!
رئیس گفت:
عیب نداره تو بیا من پولتم میدم
فقط به این شرط که حین سفر متعرض کسی نشی بعد که رسیدیم مشهد، آزادی!
ابراهیم با خودش گفت:
باشه اینجا که همه منو میشناسن نمیشه دزدی کرد بریم مشهد یه خورده پول کاسب شیم
کاروان در روز معینی حرکت کرد
وسطای راه که رسیدن دزدای سر گردنه به اتوبوس حمله کردن و جیب همه و حتی ابراهیم که جلوی اتوبوس نشسته بود رو خالی کردن و بعدم از اتوبوس پیاده شدن و رفتن!
اتوبوس که قدری حرکت کرد و در حالی که همه گریه میکردن که دیگه پولی برای برگشت ندارن، ابراهیم یکی یکی همه رو اسم میبرد و بهشون میگفت از شما چقدر پول دزدیدن و بهشون میداد!
رئیس گفت:
ابراهیم تو این همه پول از کجا آوردی؟!
ابراهیم خندید و گفت:
وقتی سر دسته دزدا داشت از ماشین پیاده میشد همون لحظه جیبش رو خالی کردم و اونم نفهمید و از اتوبوس پیاده شد!
همه خوشحال بودن جز رئیس کاروان
که زد زیر گریه و گفت:
ابراهیم میدونی واسه چی آوردمت؟
چون حضرت به من فرمودن!!!
حالا فهمیدم حکمت اومدن تو چی بوده؟
ابراهیم یه لحظه دلش تکون خورد گفت:
یعنی حضرت هنوز به من توجه داره؟
از همونجا گریه کنان تا مشهد اومد
و یه توبه نصوح کنار قبر حضرت کرد
و بعد هم با تلاش و کار حلال، پولهائی رو که قبلا دزدیده بود میفرستاد تبریز و حلالیت میطلبید.
و در آخر هم در مشهدالرضا
ظاهراً مکانش نامعلومه
به رحمت خـدا رفت...
مشهـد...
روبـروی ایـوان طلا...
خیـره بـه گنبـد طلا...
🍃اَللهُـمَّ صَـلِّ عَلـی
عَلـیِّ ابْـنِ موسَی الرِضَـا المـرتضی♥️
↙️⇚ کانال عَݪَمـــدآرِــعِـشق⇛
🆔 @Shahid_Alamdar
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
سلام اعضای محترم کانال
میخوام از یه جایی براتون بگم شاید خیلیا حسرت رفتنش رو میکشن خیلی تلاش میکنن ولی راستش همه چیز هم اون طور پیش نمیره می خوام از محلی بگم به قول خودمون فردا پس فردا میخواد مهندس و حسابدار دکتر و ... به جامعه تحویل بده میخوام از دانشگاهی بگم براتون که خودم دارم درس میخونم داخلش دانشگاه الزهرا دانشگاهی که مزین به نام مادرمون حضرت فاطمه زهرا است ولی هیچ بویی از مادر بزرگوارمون نیست ترم قبل که به دلیل اینکه من با چادر نشسته بودم سر جلسه امتحان همش با مراقب ها بحث داشتیم که میگفت باید چادرت رو دربیاری تو کشور ایران تو دانشگاه الزهرا
حالا هم که میخوای تو دانشگاه نماز بخونی نماز خونه بسته است باید تو کلاس یه روزنامه ای چیزی پیدا کنی نماز بخونی گرچه وقتی هم باز بود تبدیل شده بود به آرایشگاه نه نماز خانه
نمیخوام بگم دانشگاه کدوم شهر
فقط میخوام بگم ای کاش یکم جامعه امون درست بشه 😔
اللهم عجل لولیک الفرج
#ادمین_نوشت
@Shahid_Alamdar
فقط خداست كه میشود با دهان بسته صدایش كرد…
میشود با پای شكسته هم به سراغش رفت.
تنها خریداریست كه اجناس شكسته را بهتر برمیدارد
تنها كسی است كه وقتی همه رفتند میماند…
وقتی همه پشت كردند آغوش میگشاید…
وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت میشود…
و تنها سلطانیست كه …
دلش با بخشیدن آرام می گیرد نه با تنبیه كردن…!
همیشه و همه جا …
─┅─═इई 🌺🌼🌺ईइ═─┅─
✾❀ @Shahid_Alamdar ❀✾
#سیره_شهدا 🌼🍃
کارت عروسی که برایش می آمد. می خندید و می گفت ، بازم شبی با شهدا !!
با رقص و آهنگ و شلوغ بازی های عروسی میانه ای نداشت ، بیرون تالار خودش را به خانواده عروس و داماد نشان می داد و می رفت گلزار شهدا.
همه فکر و ذکرش پیش شهدا بود. می رفتیم روستا برای سمنو پزان ، وسط تفریح و گشت و گذار مثل کسی که گم شده ای دارد ، می پرسید ،
حاج آقا سید این دور و بر ، شهید نیست بریم پیشش؟!.....
مدافع حرم
#شهیدمحسن_حججی
↙️⇚ کانال عَݪَمـــدآرِــعِـشق⇛
🆔 @Shahid_Alamdar
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
❣سلام_امام_زمانم❣
ای بلندترین واژه هستی
شما در اوج حضور ایستاده ای
و غیبت ما را می نگری
و بر غفلت ما می گریی
از خدا میخواهیم
پرده های جهل و غفلت از
دیدگان ما کنار رود
تا جمال دلربای شما را بنگریم
🌼اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ🌼
↙️⇚ کانال عَݪَمـــدآرِــعِـشق⇛
🆔 @Shahid_Alamdar
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
شیشه عطر ربیع
لب دیوار شکست ...
وهواپر شدازبوی خدا❣
و من اینگونه دعایت کردم...
که خدا در همه جاکنارت باشد
سلام
روزتون_زیبا
↙️⇚ کانال عَݪَمـــدآرِــعِـشق⇛
🆔 @Shahid_Alamdar
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
یاد بگیرید که احساساتتان را تخلیه کنید.
هرگز احساساتتان را سرکوب نکنید و به درون نریزید. اندوه های خود را با آدمی قابل اطمینان مطرح کنید. به خاطر داشته باشید که احساساتی که بیان شده اند دیگر به همان اندازه گذشته ناخوشایند نیستند.
💚___________________🦋
حرف های که اخلاقتان را ناب میکند
─┅─═इई 🌺🌼🌺ईइ═─┅─
✾❀ @Shahid_Alamdar ❀✾