🔴وزارت انرژی و آب دولت موقت طالبان: #تهران و #کابل توافق کردند که برای پرداخت حقابه ایران مطابق معاهده آب هلمند، تأسیسات مشترک و ایستگاه های اندازهگیری آب بسازند...
➕ قابل توجه زبان بلدهای همیشه مدعی که حتی آب خوردن مردم را نیز به مذاکرات و برجام گره میزدند؛ با کمی تعامل، توجه و فعالیت میشد این حقآبه را در چند سال گذشته نیز دریافت کرد !!
#دیپلماسی_فعال
mahdi_ghasemzadeh
@Shahid_Alamdar
« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ »
اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَ عَجّل فَرَجَهُم
🌱
اگہبعضۍوقتا
حالِقرآنخوندنندارے
وضوبگیر ؛ قرآنرولمسکن
یکدفعہبیدارتمیکنه:)
#حاجاسماعیلدولابی🌿
کانال علمداران عشق
@Shahid_Alamdar
Hamdi Alimi - Dobare Moztaram (320).mp3
14.94M
#مداحے🎧🌱
حرمحرمحرم..
الهی ڪم نشه یه لحظه،
سایت از سرم...:)!💔
#اَللهُمَعجِلالوَلیِکاَلفرج
@Shahid_Alamdar
#شهید_ابراهیم_هادی ❤️🌿
سرش خیلی شلوغ شده بود!
نمیگذاشت وقتش خالی بماند؛
مدام درگیر بود. هرچه بود، گیر این دنیا نبود!
#اَللهُمَعجِلالوَلیِکاَلفرج
┄┄━•❥🌸•❥━┅┄┄
@Shahid_Alamdar
عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت سال شصت به شش زبان زنده ی دنیا تسلط داشت تک فرزند خانواده هم بود زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه. مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟!
عباسعلی گفت: امام گفته!!
مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم…
عباس اومد جبهه
@Shahid_Alamdar
خیلی ها می شناختنش گفتن بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته
اما خودش گفت: اسم منو بنویسین میخوام برم گردان تخریب فکر کردن نمی دونه تخریب کجاست
گفتن آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه اس و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه…
بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند
@Shahid_Alamdar
یه روز شهید حسین خرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود…
پنج نفر داوطلب شدن که اولینشون عباسعلی بود
قبل از رفتن حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: به هیچ وجه با عراقی ها درگیر نمی شید فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقی ها فهمیدن و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره…
@Shahid_Alamdar
تخریبچی ها رفتن…
یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتن و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته…
اونایی که برگشته بودن گفتن نزدیک پل بودیم که عراقی ها فهمیدن و درگیر شدیم تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد…
زمزمه لغو عملیات مطرح شد
@Shahid_Alamdar
گفتن ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها عملیات رو لو بده!
پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید…
عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی سر هم نداشت پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه!
گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه…
@Shahid_Alamdar
اسرای عراقی میگفتن روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردن چیزی نگفته…
اونا هم زنده زنده سرش رو بریدن…
جنازه اش رو آوردن اصفهان تحویل مادرش بدهند
گفتن به مادرش نگید سر نداره وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین!
گفتن مادر بیخیال نمیشه…
مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم
گفتن باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین...
@Shahid_Alamdar