#خاطرات_تفحص
💠جنگ تمام شده بود و بسیاری از شهدا جا مانده بودند . دلمان پیش آنها بود . باید می رفتیم و بر می گرداندیمشان ؛ اما منطقه حساس بود و موافقت نمی کردند .
بالاخره یک فرصت ده روزه گرفتیم . گذشته از دوری راه ، دور و برمان پر از میدانهای گسترده مین بود . چند روزی کارمان جستجو ، سوختن زیر آفتاب و دست خالی برگشتن بود .
فرصت ما روز نیمه شعبان به پایان می رسید . بعضی بچه ها پیشنهاد کردند کار را تعطیل کنیم و روز عید ، به خودمان برسیم . اما شهید غلامی گفت : (( نه ، تازه امروز ، روز کار است و باید عیدی خود را امروز از آقا بگیریم .)) همه به این امید حرکت کردیم ، ناامیدتر شدیم . آفتاب داشت غروب می کرد که صدای ناله و توسل شهید غلامی بلند شد : « آقا جون دیگه خجالت می کشیم تو روی مادرای شهدا نگاه کنیم ... » باید وداع می کردیم و بر می گشتیم . بغض توی گلوی بچه ها ترکید و به گریه افتادند .
چند لحظه بعد ، فریاد شهید غلامی که رفته بود شاخه شقایقی را برای معراج شهدا از ریشه بیرون بیاورد ، میخکوبمان کرد . به سویش دویدیم ... شقایق درست روی جمجمه شهیدی سبز شده بود !
چه حالی می شدی در این غروب نیمه شعبان ، اگر می دانستی نام این شهید ، « مهدی منتظر القائم » است....
شهدا را یاد کنیم با ذکر #صلوات
@Shahid_Alamdar
🔴 #تلــنگــــــر
👈سنگین باش!
🔻سبک باشی ...
😈شیطون زود جا به جات میکنه😱
⛔️گناه ازخواهشنَفْسشروعمیشه ...
❌میل به گناه ؛ نسیان ؛ غفلت ...
⬅️شیطان منتظره تا ما بریم به طرف غیر خدا😖
إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی ...
راه گریزی نیست✖️
مگر خدا به انسان رحم کند!☑️
•~ وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ ...~•
(یوسف/۵۳)
@Shahid_Alamdar
🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺
سيد وقتی به يادياران شهيدش مي افتاد آنچنان گريه ميكرد😭 که حال مجلس
عوض ميشد.نگاه او به شهيد و شهادت حالت ويژه اي داشت. هميشه در مراسم از شهدا ميخواند😊
خودش بالای سر خيلي از شهدا در زمان شهادتشان رسيده بود. با چشمان
خود ديده بود كه چگونه به وصال يار رسيده اند.😔
سيد با خانواده شهدا نیز دائم در ارتباط بود. به خصوص با فرزندان شهدا مانند
يك پدر رفتار ميكرد🧔يك بار زهرا، دخترش، را در بغل گرفته بود و در خيابان راه ميرفت.👨👧ناگهان زهرا را روي زمين گذاشت.
پرسيدم: چی شده!؟😐
گفت: »اون خانواده که از روبه رو ميآیند خانوادة شهید هستند. اين بچه
پدرش شهيد شده. اگر اين صحنه را ببيند، شايد دلش بسوزد و ياد پدرش بيفتد😔
و بهانة او را بگيرد.
معمولًا هيئت را هفته اي يك بار منزل خانوادة شهدا ميبرد. سید با اين بهانه
یاد شهدا بود وكمي خود را تسكين ميداد.😔
@Shahid_Alamdar
🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌹🌺🌹🌺🌹
🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺
در آن زمان كه يكي از همرزمانش به فيض شهادت نائل ميآمد واقعًا غبطه
ميخورد. درحاليكه گريه ميكرد ميگفت: ما جا ماندهايم.😭😭
ولی زمان، جانشین برحق امام، رهبر عزیز فرمودند:زنده نگاه داشتن یادشهدا کمتر از شهادت نیست.😍
بر این اساس سید مجتبی یکی از کارهایی که در سالهای بعد از جنگ آغاز
كرد برگزاری مراسم یادوارة شهدا بود. این مراسم ابتدا از مسجد دهقانزاده
آغاز شد.🙂
بعد از آن مراسم یادواره شهدا، صورت کلی تر و بهتری پیدا كرد.
برخی از این مراسم مربوط به شهیدی خاص بود. مانند مراسم یادوارة
شهیدکشوری که سید با سه دستگاه اتوبوس بچه های هیئت را به روستا برد و مراسم را برگزار کرد😇
چندین یادواره برای مجموعه شهدا برگزار شد. بعد از آن تصمیم گرفت
در هر یادواره به یکی از شهدایی که در سطح استان به آن کمتر پرداخته شده
بپردازد، و ویژگی های آن شهید را بازگو کند.
مسئولیتها، نحوه شهادت، قرائت وصیتنامه و ... از قسمتهای مختلف این
برنامه بود. برای این منظور از سالن دانشکده پزشکی و یا دیگر اماکنی که برای این کار مناسب بود استفاده ميکرد.
برای شهید غریب، سردار حسین بهرامی، که از روستاهای اطراف ساری به جبهه اعزام شده بود یادواره برگزار کرد.☺️
مردم تازه فهمیدندکه این شهیدچه انسان بزرگی بوده.وصیتنامه اوحاوی نکات بسیار زیبای اخلاقی وعرفانی بود. 😊
@Shahid_Alamdar
🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺