هدایت شده از 『فَدایِیاݩِ؏َـقیلَةُالْـ؏َـࢪَب』
#من_میترا_نیستم🍂🌸
#قسمتهفدهم
بارها به مادرم گفت:
"مادربزرگ این هم اسم بود برای من انتخاب کردی؟ اگر در آن دنیا از شما بپرسند که چرا اسم مرا میترا گذاشتید، چه جوابی میدهید؟ من دوست دارم اسمم زینب باشد. من میخواهم مثل زینب علیه سلام باشم."
میترا تنها اولاد من بود که اسم خودش را عوض کرد و همهی مارا هم وادار کرد که به جای میترا به او زینب بگوییم. برای همین، من نمیتوانم حتی از بچگیهایش هم که حرف میزنم به او میترا بگویم. برای من مثل این است که از اول، اسمش زینب بوده است.
زینب که به دنیا آمد، بابایم هنوز زنده بود و من سایهی سر داشتم. در همهی سال هایی که در آبادان زندگی کردم، نا باباییام مثل پدر، و حتی بهتر به من و بچههایم رسیدگی میکرد. او مرد مهربان و خداترسی بود و من واقعا دوستش داشتم.
بعد از ازدواجم هروقت به خانهی مادرم میرفتم، بابایم به مادرم میگفت:
"کبری در خانهی شوهرش مجبور است هرچه هست بخورد، اما اینجا که میآید تو برایش کباب درست کن تا بخورد و قوت بگیرد."
دور خانه های شرکتی شمشاد های سبز و بلندی بود. بابایم هروقت که به خانهی ما میآمد، در میزد و پشت شمشادها قایم میشد. در را که باز میکردیم، میخندید و از پشت شمشاد ها در میآمد.
همیشه پول خرد در جیب هایش داشت و آن هارا مثل نذری به دخترها میداد. بابایم که امید زندگی و تکیه گاه من بود، یک سال بعد از تولد زینب از دنیا رفت.
مادرم به قولی که سال ها قبل در نجف به بابایم داده بود عمل کرد. خانهاش را فروخت و با مقداری از پول فروش خانه، جنازهی بابایم را به نجف برد و در زمین وادیالسلام دفن کرد. آن زمان، یعنی سال۴۷، یک نفر سه هزار تومان برای این کار از مادرم گرفت. مادرم بعد از دفن بابایم در نجف، به زیارت دورهی ائمه رفت و سه روز به نیابت از بابایم زیارت کرد و بعد به آبادان برگشت.
تحمل این غم برای من خیلی سنگین بود. برای همین ناراحتی اعصاب گرفتم و پیش دکتر رفتم و به تشخیص دکتر، قرص اعصاب میخوردم. حال بدی داشتم. افسرده شده بودم.
زینب که یک سالش بود، یک روز سراغ قرص های من رفت و قرص ها را خورد. به قدری حالش بد شد که بابایش سراسیمه او را به بیمارستان رساند. دکترها معدهی زینب را شست و شو دادند. یکی دو روز او را بستری کردند. خوردن قرص های اعصاب، اولین خطری بود که زندگی زینب را تهدید کرد...
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّڪَالْفَــرَج
•••┈✾~🍃🖤🍃~✾┈•••
شیطان می گوید👿 :
1_زنی که لباس برهنه می پوشه معشوقه ی من است. ♨️
2_حمام و مسجدی که سودخوری باشه خانه ی من است. 💯
3_مردی که گناه می کند عزیز من است. ⭕️
4_جوانی که توبه کند، عبادت کند دشمن من
است. ♨️
5_کسی که این گفتار را به کسی نمی گوید عاشق من است. 💯
[اندازه عشقت به خدا پخش کن چقد سین میخوره]🍃🌸
|••پخشش کنین••|
#تلنگــــــــــر ⚠️
از بزرگی پرسیدند فلسفه حرام بودن! نگاه
به نامحرم چیست؟
گفت :
میبینی،میخواهی،به وصالش نمیرسی،
دچار افسردگی میشوی!
میبینی،شیفته میشوی،عیب هارا نمیبینی،
ازدواج میکنی،طلاق میدهی!
میبینی ،دائم به او فکر میکنی،از یاد خــدا
غافل میشوی،از عبادت لذت نمیبری!
میبینی،باهمسرت مقایسه میکنی،ناراحت میشوی،بداخلاقی میکنی!
میبینی،لذت میبری،به این لذت عادت میکنی، چشم چران میشوی،درنظر دیگران خوار میگردی!
میبینی،لذت میبری،حب خدا دردلت کم میشود،ایمانت ضعیف میشود!
میبینی،عاشق میشوی،از راه حلال نمیرسی،
دچار گناه میشوی!
#لحظہ_اے_باشهدا🕊
سعےکنید
سکوتشمابیشترازحرفزدنباشد
هرحرفےرا
کہمےخواهیدبزنید
فکرکنیدکہآیاضرورۍهستیانہ !!
هیچوقت
بےدلیلحرفنزنید ...📿✋🏻
#شهید_محمدهادے_ذوالفقارے🌸💕
••✾••
#شہیدانہ•.≼🍃≽.
میگفت:🌱
•|اگہ از در انداختنت بیرون
از پنجره بیا تو.. :)
بجنگ واسه خواسته هات
ناامید نشو!
خدا ببینه سفټ و سخټ چسبیدی
به خواستت،بهت میده
«براےخواستت بجنڱ»
🧔•| #شہید_مصـطفے_صدرزاده
📿•| #یاد_شہید_صݪوات
————⃟♥️🇮🇷⃟————
⊰🦋🔗⊱
❨🦋⃝💦➻#ڪلام_شهید
هـر چـہ مـےڪشـیم و هـر چه بـر
سـر ماݩ مۍآید از نافـرمانـۍ خداســٺ
••💕🎀••#شھیدحسیـن_خرازے
••💕🎀••#غࢪیب_طوسـ
-
-
زیر پاهاتون رو نگاه کنید...
چی میبینید؟؟!!!⇩⇩
خون امام حسین(ع) رو، خون حضرت زینب رو و......💔
چون اونا برای حفظ این دین تلاش کردند ولی شما با گناهاتون خونشون رو که که در راه دین و مذهب دادند رو پایمال میکنید...🖤
یکم به خودمون بیایم که چخبره...
از جاهلیت بیایم بیرون تو عصر قرون وسطی که نیستیم توی عصر اسلامیم توی عصر امام زمانیم(عج)...
امام زمان(عج) بنده ی جاهل نمیخواد بنده ی عاقل میخواد...💔
تا کی میخوایم اینطوری بمونیم؟!! تا وقتی که خدا نگاهی به پرونده ی سیاه اعمالمون بندازه و فرشته ها بگن گناهکار جهنمی...؟؟!!!⇩⇩
اصلا روت میشه سرتو بالا بگیری...💔
روت میشه از جلوی امام زمان(عج) رد بشی...
وقتی شبای محرم توی هیات امام حسین(ع) به جای عزاداری کردن چشم چرونی کردنی، روت میشه جلوی امام حسین(ع) سرت رو بگیری بالا...💔
-
-
#تلنگرانه
با شهداحرف بزن
حرفهایت را میشنوند☺
ڪمڪت میڪنند #شهدا دل نازڪ اند
نمیگذارند آب در #دلتـ♥ تڪان بخورد
فقط باورشان داشته باش🙃
#شهیدمسعودعسگری
♡
♡
#مداحۍموردعلاقه_شهید♥️
به نقل از دوست شهید:«بابک وقتی باشگاه میومد،
هنزفری میگذاشت ،این مداحی هارو گوش میداد💔
خواهرا و برادرای من لطفا زمانی که برای شهید
کلیپی میسازید،از موسیقی استفاده نکنید..
چون میدونم شهید راضی نیست🙏»
••✾🌸
#شهیدیکهنمازنمیخوانـد!😐☕️
تو گردان شایعهشد نماز نمے خونه!
گفتن،تو ڪه رفیقشی..
بهش تذکر بده..
باور نکردم و گفتم: لابد میخواد ریا نشه..
پنهانی مےخونه..!
وقتےدو نفریتویسنگرکمینجزیرهمجنون
²⁴ ساعتنگهبانشدیـم..
با چشمخودمدیدمکهنمازنمیخواند!!
تویسنگر کمین،در کمینشبودم
تا سرحرفرا باز کنم ..
گفتم : ـ تو که برایخدا میجنگے..
حیفنیسنماز نخونی؟!
لبخندے(: زد و گفت :
+یادممیدےنمازخوندن رو؟
➖ بلد نیستے❓
➕نه..تا حالا نخوندم
--_ نمازخواندن رو تویتوپوآتشدشمن
یادش دادم . .
اولین نمازصبحشرا با مناولوقتخواند.
دو نفر نگهبان بعدیآمدندو جاےماراگرفتند
ماهمسوار قایقشدیمتا برگردیم..
هنوز مسافتےدورنشدهبودیمکهخمپاره
نشست،تویآبهور ،پارو از دستشافتاد
آرامکفقایقخواباندمش،لبخندکمرنگےزد🙂
با انگشترویسینهاشصلیب†کشید
وچشمشبهآسمان،با لبخند به..
شهادت🕊♥️رسید . . .
اری،مسیحے بودکهمسلمان شد و بعد از
اولیننمازشبهشهادترسید...
#شهیدانه❣🌱