eitaa logo
شَھید‌ابرٰاهیم‌هٰادےٓ
2.1هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
7.1هزار ویدیو
47 فایل
﴾﷽﴿ • -اینجاخونہ‌شھداست شھدادستتو‌گࢪفتنانکنہ‌خودت‌ دستتوبڪشۍ :)♥ کپی : واجبه‌مومن📿⚘ https://eitaa.com/joinchat/2500919420Ceb7eaaa205
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حالا که می‌روی... ◾️مردم تبریز امروز برای آیت‌الله سید ابراهیم رئیسی، رئیس‌جمهور شهیدشان سنگ‌تمام گذاشتند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⬛️مدام می‌فرمود دعا کنید من سومین امام جمعه شهید تبریز بشوم، دعا کنید مرگمون ختم به شهادت بشود... و آخرش همان شد که می‌خواستند 😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 در تشیع پیکر رییس جمهور و دیگر شهدا: الهی دورت بگردم برای درد مردم کجا رفته بودی که پیدات نمی‌کردن...!💔 💔 🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 پخش زنده مراسم تشییع رئیس‌جمهور ایران در رسانه‌های اسرائیلی ⚫️ وجود پرچم فلسطین در مراسم تشییع پیکر رئیس جمهور ایران در تبریز توجه روزنامه اسرائیلی «معاریو» را به خود جلب کرد. ⚫️ این رسانه اسرائیلی که این مراسم را به صورت زنده پوشش می‌دهد، در صدر گزارش خود در عنوان اشاره کرد این مراسم با پرچم فلسطین برپا شده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🛑 قابل توجه شرکت‌کنندگانِ تشییع "شهدای خدمت" در قم که از شهرهای مختلف و استان‌های مجاور تشریف می‌آورند 🔵 امشب شرایط اسکان رایگان همه‌‌ی این میهمانان در مصلی فراهم شده است. 🟢 آغاز مراسم تشییع شهدا، عصر امروز ساعت ۱۶:۳۰ در بلوار پیامبر اعظم اطلاع رسانی کنید
‌خودت رو نتونستن صندلی نشین کنن، قاب عکستو رو صندلی نشوندن!😭
*💞 * *📚 * ســر جـــام نشستہ بودم و تکون نمیخــوردم. سجادے وایساده بود منتظر مـن، که راه رو بهش نشون بدم اما من هنوز نشستہ بودم. باورم نمیشد، سجادے دانشجویے که همیشہ سر سنگیـن و سر بہ زیر بود، اومده باشہ خواستگارے مـن. مـݧ دانشجوے  عمران بودم اونم دانشجوے  برق. چند تا از کلاس هامون با هــم بود. همیشہ فکر میکردم از مـن بدش میاد. تو راهرو دانشگاه تا منو میدید  راهشو کج می‌کرد. منم ازش خوشـم نمیومد خیلے خودشو میگرفت..... چند سرے هم اتفاقے صندلے هاموݧ کنار هم افتاد که تا متوجہ شد جاشو عوض کرد. این کاراش حرصم میداد ، فکر میکرد کیه؟؟ البتہ ناگفتہ نماند یکمے هم ازش میترسیدم جذبہ ے خاصے داشت. تو بسیج دانشگاه مسئول کاراے فرهنگے بودچند بار عصبانیتشو دیده بودم.   غرق در افکار خودم بودم که با صداے مامان به خودم اومدم. اسماااااا جان آقاے سجادے منتظر شما هستـن. از جام بلند شدم به هر زحمتے بود سعی کردم خونسردیمو حفظ کنم.   مامان با تعجب نگام می‌کرد. رفتم سمت اتاق بدون اینکہ تعارفش کنم و بگم از کدوم سمت باید بیاد. اونم که خدا خیرش بده از جاش تکون نخورد. سرشو انداختہ بود پایـیـن، دیگہ از اون جذبہ ے همیشگے خبرے نبود، حتماً داشت نقش بازے میکرد جلوے خونوادم. حرصم گرفتہ بود، هم تو دانشگاه باید از دستش حرص میخوردم هم اینجا. حسابے آبروم رفت پیش خونوادش. برگشتم و با صدایے که یکم حرص هم قاطیش بود گفتم: آقاے سجادے بفرمایید از اینور. انگار تازه به خودش اومده بود سرشو آورد بالا و گفت بله❓ بلہ بلہ معذرت میخوام. خندم گرفتہ بود، از ایـن جسارتم خوشم اومد. رفتم سمت اتاق، اونم پشت سر مــن داشت می یومد. در اتاق رو باز کردم و تعارفش کردم ک داخل اتاق بشہ... ✍ ادامه دارد .... *💞 * *📚 * وارد اتاق شد.   سرشو چرخوند تا دور تا دور اتاقو ببینہ. محو تماشاے عکسایے بود کـہ رو دیوار اتاقم بود، عکس چند تا از شهدا که خودم کشیده بودم و به دیوار زده بودم. دستم رو گذاشتہ بودم زیر چونم و نگاهش میکردم. عجب آدم عجیبیه،   ایـن کارا ینی چے؟ نگاهش افتاد به یکے از عکسا. چشماشو ریز کرد ، بیینہ عکس کیہ! رفت نزدیک تر اما بازم متوجہ نشد،   سرشو برگردوند طرفم، خودمو جم و جور کردم. بی هیچ مقدمہ ای گفت ایـن عکس کیہ چهره ش واضح نیست متوجہ نمیشم. چقــدر پر رو، هیچے نشده پسر خالہ شد. اومده با مـن آشنا بشہ یا با اتاقـم؟ ابروهامو دادم بالا و با یہ لحن کنایہ آمیزے گفتم: ببخشید آقاے سجادے مثل اینڪہ کاملاً فراموش کردید براے چے اومدیم اتاق. بنده خدا خجالت کشید تازه به خودش اومد و با شرمندگے گفت معذرت میخوام خانم محمدے عکس شهدا منو از خود بیخـود کرد بی ادبے منو ببخشید. با دست به صندلے اشاره کردم و گفتم خواهش میکنم بفرمایید. زیر لب تشکرے کرد و نشست منم  رو صندلے رو بروییش نشستم.   سرش رو انداخت پاییـن و با تسبیحش بازے می‌کرد. دکمہ هاے پیرهنش رو تا آخر بستہ بود، عرق کرده بود و رنگ چهره ش عوض شده بود احساس کردم داره خفہ میشہ. دلم براش سوخت. گفتم اون عکس یہ شهید گمنامه.   چون چهره اے ازش نداشتم به شکل یک مرد جوون که صورتش مشخص نیست کشیدم. سرشو آورد بالا لبخندے زد و گفت حتماً عکس همون شهید گمنامیہ که هر پنج شنبہ میرید سر مزارش! با تعجب نگاش کردم بله؟ شما از کجا میدونید؟ راستش منم هر.... در اتاق بہ صدا در اومد .... ✍ ادامه دارد ....
*💞 * *📚 * در اتاق به صدا در اومد... مامان بود... اسماجان؟ ساعت رو نگاه کردم، اصلاً حواسمون بہ ساعت نبود. یڪ ساعت گذشتہ بود. بلند شدم و در اتاق رو باز کردم. جانم مامان! حالتون خوبہ عزیزم؟ آقاے سجادے خوب هستید؟ چیزے احتیاج ندارید؟ از جاش بلند شد و خجالت زده گفت: بلہ بلہ خیلے ممنون، دیگہ داشتیم میومدیم بیرون. ایـن رو گفت و از اتاق رفت بیرون. به مامان یه نگاهے کردم و تو دلم گفتم آخه الآن وقت اومدن بود؟ چرا اونطورے نگاه میکنے اسما؟ هیچے آخہ حرفامون تموم نشده بود. نه به ایـن کہ قبول نمیکردے بیان، نه به ایـن که دلت نمیخواد برن. اخمے کردم و گفتم واااااا مامان، من کے گفتم... صداے یا اللہ مهمونا رو شنیدیم. رفتیم تا بدرقشون کنیم. مادر سجادے صورتمو بوسید و گفت چیشد عروس گلم، پسندیدے پسر مارو؟ با تعجب نگاهش کردم ، نمیدونستم چی باید بگم! که مامان به دادم رسید. حاج خانم با یہ بار حرف زدݧ که نمیشہ. ان شاء الله چند بار همو ببینن حرف بزنـن بعد. سجادے سرشو انداختہ بود پاییـݧ اصـلاً انگار آدم دیگہ اے شده بود. قــرار شد که ما بهشون خبر بدیم که دفہ ے بعد کے بیان. بعد از رفتنشون نفس راحتے کشیدم و رفتم سمت اتاق که بوے گل یاس رو احساس کردم. نگاهم افتاد به دستہ گلے که با گل یاس سفید و رز قرمز  تزيئـن شده بود. عجب سلیقہ اے😍 مـنو باش، دستہ گل شب خواستگاریمم ندیده بودم... شب سختے بود انقد خستہ بودم که حتے به اتفاقات پیش اومده فکر نکردم و خوابیدم. صبح که داشتم میرفتم دانشگاه خدا خدا میکردم امروز کلاسے که با هم داشتیم کنسل بشہ یا اینکہ نیاد. نمیتونستم باهاش رودر رو بشم  داشتم وارد دانشگاه میشدم که یہ نفر صدام کرد. سجادے بود. بدنم یخ کرد فقط تو خونہ خودمون شیر بودم. خانم محمدی...؟ ✍ ادامه دارد .... *💞 * *📚 * خانم محمدے؟ سرمو برگردوندم ازم فاصلہ داشت ، دویید طرفم نفس راحتے کشید.سرشو انداخت پاییـݧ و گفت: سلام خانم محمدے صبتوݧ بخیر موقعے ک باهام حرف میزد سرش  پاییـݧ بود. اصـݧ فک نکنم تاحالا چهره ے منو دیده باشہ. پس چطورے اومده خواستگاری، اللهُ اَعلم. _سلام صبح شما هم بخیر. ایـنو گفتم و برگشتم که به راهم ادامہ بدم. صدام کرد ببخشید خانم محمدے صبر کنید. میخواستم حرف ناتموم دیشب رو تموم کنم. راستش...من... انقد لفتش داد کہ دوستش از راه رسید (آقای محسنی )پسر پر شر و شور دانشگاه، رفیق صمیمیے سجادے بود. اما هر چے سجادے آروم و سر بہ زیر بود، محسنی شیطون و حاضر جواب بود، اما در کل پسر خوبے بود. رو کرد سمت مـݧ و گفت بہ بہ  خانم محمدے روزتون بخیر سجادے چشم غره اے براش رفت و از مـݧ عذر خواهے کرد و دست محسنے رو گرفت و رفت. خلاصہ که تو دلم کلے به سجادے بدو بیراه گفتم. اوݧ از مراسم خواستگارے دیشب که تشریف آورده بود واسہ بازدید از اتاق اینم از الآن. داشتم زیر لب غر میزدم که دوستم مریم اومد سمتم و گفت بہ بہ  عروس خانم، چیه چرا باز دارے غر غر میکنے مث پیرزنها؟ اخمے بهش کردم گفتم علیک سلام،   بیا بریم بابا کلاسموݧ دیر شد. خندید وگفت: اوه اوه اینطور که معلومه دیشب یه اتفاقاتی افتاده. یارو کچل بود؟ زشت بود ؟ نکنه چایے رو ریختی رو بنده خدا؟ بگو مـݧ طاقت شنیدنشو دارم دستشو گرفتم وگفتم بیا کم حرف بزن تو حالا حالاها احتیاج داری به ایـݧ فک. تازه اول جوونیتہ. تو راه کلاس قضیہ دیشب رو تعریف کردم اونم مث مـݧ جا خورد. تو کلاس یه نگاه به من میکرد یہ نگاه ب سجادے بعد میزد زیر خنده. نفهمیدم کلاس چطورے تموم شد کلاً تو فکر دیشب و سجادے و....بودم خدا بگم چیکارت کنه مارو از درس و زندگے انداختے.... ✍ ادامه دارد ....
*💞 * *📚 * در اتاق به صدا در اومد... مامان بود... اسماجان؟ ساعت رو نگاه کردم، اصلاً حواسمون بہ ساعت نبود. یڪ ساعت گذشتہ بود. بلند شدم و در اتاق رو باز کردم. جانم مامان! حالتون خوبہ عزیزم؟ آقاے سجادے خوب هستید؟ چیزے احتیاج ندارید؟ از جاش بلند شد و خجالت زده گفت: بلہ بلہ خیلے ممنون، دیگہ داشتیم میومدیم بیرون. ایـن رو گفت و از اتاق رفت بیرون. به مامان یه نگاهے کردم و تو دلم گفتم آخه الآن وقت اومدن بود؟ چرا اونطورے نگاه میکنے اسما؟ هیچے آخہ حرفامون تموم نشده بود. نه به ایـن کہ قبول نمیکردے بیان، نه به ایـن که دلت نمیخواد برن. اخمے کردم و گفتم واااااا مامان، من کے گفتم... صداے یا اللہ مهمونا رو شنیدیم. رفتیم تا بدرقشون کنیم. مادر سجادے صورتمو بوسید و گفت چیشد عروس گلم، پسندیدے پسر مارو؟ با تعجب نگاهش کردم ، نمیدونستم چی باید بگم! که مامان به دادم رسید. حاج خانم با یہ بار حرف زدݧ که نمیشہ. ان شاء الله چند بار همو ببینن حرف بزنـن بعد. سجادے سرشو انداختہ بود پاییـݧ اصـلاً انگار آدم دیگہ اے شده بود. قــرار شد که ما بهشون خبر بدیم که دفہ ے بعد کے بیان. بعد از رفتنشون نفس راحتے کشیدم و رفتم سمت اتاق که بوے گل یاس رو احساس کردم. نگاهم افتاد به دستہ گلے که با گل یاس سفید و رز قرمز  تزيئـن شده بود. عجب سلیقہ اے😍 مـنو باش، دستہ گل شب خواستگاریمم ندیده بودم... شب سختے بود انقد خستہ بودم که حتے به اتفاقات پیش اومده فکر نکردم و خوابیدم. صبح که داشتم میرفتم دانشگاه خدا خدا میکردم امروز کلاسے که با هم داشتیم کنسل بشہ یا اینکہ نیاد. نمیتونستم باهاش رودر رو بشم  داشتم وارد دانشگاه میشدم که یہ نفر صدام کرد. سجادے بود. بدنم یخ کرد فقط تو خونہ خودمون شیر بودم. خانم محمدی...؟ ✍ ادامه دارد .... *💞 * *📚 * خانم محمدے؟ سرمو برگردوندم ازم فاصلہ داشت ، دویید طرفم نفس راحتے کشید.سرشو انداخت پاییـݧ و گفت: سلام خانم محمدے صبتوݧ بخیر موقعے ک باهام حرف میزد سرش  پاییـݧ بود. اصـݧ فک نکنم تاحالا چهره ے منو دیده باشہ. پس چطورے اومده خواستگاری، اللهُ اَعلم. _سلام صبح شما هم بخیر. ایـنو گفتم و برگشتم که به راهم ادامہ بدم. صدام کرد ببخشید خانم محمدے صبر کنید. میخواستم حرف ناتموم دیشب رو تموم کنم. راستش...من... انقد لفتش داد کہ دوستش از راه رسید (آقای محسنی )پسر پر شر و شور دانشگاه، رفیق صمیمیے سجادے بود. اما هر چے سجادے آروم و سر بہ زیر بود، محسنی شیطون و حاضر جواب بود، اما در کل پسر خوبے بود. رو کرد سمت مـݧ و گفت بہ بہ  خانم محمدے روزتون بخیر سجادے چشم غره اے براش رفت و از مـݧ عذر خواهے کرد و دست محسنے رو گرفت و رفت. خلاصہ که تو دلم کلے به سجادے بدو بیراه گفتم. اوݧ از مراسم خواستگارے دیشب که تشریف آورده بود واسہ بازدید از اتاق اینم از الآن. داشتم زیر لب غر میزدم که دوستم مریم اومد سمتم و گفت بہ بہ  عروس خانم، چیه چرا باز دارے غر غر میکنے مث پیرزنها؟ اخمے بهش کردم گفتم علیک سلام،   بیا بریم بابا کلاسموݧ دیر شد. خندید وگفت: اوه اوه اینطور که معلومه دیشب یه اتفاقاتی افتاده. یارو کچل بود؟ زشت بود ؟ نکنه چایے رو ریختی رو بنده خدا؟ بگو مـݧ طاقت شنیدنشو دارم دستشو گرفتم وگفتم بیا کم حرف بزن تو حالا حالاها احتیاج داری به ایـݧ فک. تازه اول جوونیتہ. تو راه کلاس قضیہ دیشب رو تعریف کردم اونم مث مـݧ جا خورد. تو کلاس یه نگاه به من میکرد یہ نگاه ب سجادے بعد میزد زیر خنده. نفهمیدم کلاس چطورے تموم شد کلاً تو فکر دیشب و سجادے و....بودم خدا بگم چیکارت کنه مارو از درس و زندگے انداختے.... ✍ ادامه دارد ....
مصلی تهران مراسم وداع با ریس جمهور شهیدمون و همراهانش
جمعیت میلیونی در تشییع شهدا در قم.
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸نظر عنایت امام زمان به تشییع شهدا🔸 خون شهدا گیرا است. کسی که در تشییع شهدا شرکت میکند، گرفتار این خون میشود؛ این خون او را جذب میکند؛ او را منقلب میکند؛ او را از دنیا میکَند، دنیا را در نظر او کوچک میکند، خدا در نظر او بزرگ میشود. این مراسمی است که امام زمان به آن نظر دارد. ما که از اینجا خرج میکنیم تا به مکه برویم، برای چیست؟ برای این است که خدا به آن اماکن نظر دارد. کسانی که موفق به تشییع این شهدا شدند، خداوند متعال به برکت این شهدا، قلب تمام شرکت‌کنندگان در مراسم تشییع آنها را به قلب شهدا نزدیک بفرماید. مردم برای بابای خودشان اینجور در تشییع جنازه شرکت نمیکند که برای سرباز شهید شرکت می‌کنند. شما نگاه کنید در یک فامیل، فردی از دنیا رفته، بعضی در تشییع شرکت میکنند و بعضی شرکت نمیکنند. اما وقتی میشنود که شهید است، کاری ندارند که قوم آنهاست یا خویش آنها.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ♥️ســـیدے! یــابن الــحسن!♥️ 👈🏼 مِــــن هــــجرِک یاحـــــبیب، قـــــلبے قــــد ذاب مــــــــهدیمـ ازفــــــــــراق دورے تـــــــــو، دیـــــگرطـــــــاقتے نـــــــمانده، جــز ایــنکه تـــسّلایمـ دعـــاے فــــرجت بـــــاشد...      ا‍❖═▩ஜ••🎇🎆🎇••ஜ▩═❖🌟✨‌ 💟بـــسم اللــه الــرحمن الــرحيم 💞إِلــــَهِے عـــَظُمَـ الْــــبَلاءُ وَ بــَرِحَ الْـــخَفَاءُ وَ انــــْکَشَفَ الْــــغِطَاءُ وَ انْــــقَطَعَ الـــرَّجَاءُ وَ ضــــَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُــــنِعَتِ الــــسَّمَاءُ وَ أَنْـــــتَ الْــــمُسْتَعَانُ وَ إِلَــــیْکَ الْــــمُشْتَکَے وَ عــــَلَیْکَ الْــــمُعَوَّلُ فـــِے الـــشِّدَّةِ وَ الــــرَّخَاءِ اللــــهُمَّـ صَـــلِّ عَـــلَے مُـــــحَمَّدٍ وَ آلِ مُــــحَمَّدٍ أُولِــــــے الْأَمْـــــــرِ الَّـــــذِینَ فَـــــرَضْتَ عَــــلَیْنَا طـــــَاعَتَهُمـْ وَ عـــــَرَّفْتَنَا بِـــــذَلِکَ مَــــنْزِلَتَهُمْـ فَـــــفَرِّجْ عــــَنَّا بِـــحَقِّهِمْـ فَـــرَجا عـــَاجِلا قَـــرِیبا کَـــلَمْحِ الـــْبَصَرِ أَوْ هُــــوَ أَقـــْرَبُ یَا مـــُحَمَّدُ یَا عَلِےُّ یَا عَلِےُّ یَا مُـــحَمَّدُ اکـــْفِیَانِے فـــَإِنَّکُمَا کـــَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فـــــَإِنَّکُمَا نـــَاصِرَانِ یَا مَــــــوْلانَا یَا صـــَاحِبَ الـــزَّمَانِ الـــْغَوْثَ الْـــغَوْثَ الْــغَوْثَ أَدْرِکـــْنِے أَدْرِکْنِی أَدْرِکْــنِے الــسَّاعَةَ الـــسَّاعَةَ الــسَّاعَةَ الْـــعَجَلَ الْـــعَجَلَ الْـــعَجَلَ یَا أَرْحَـــمَ الـــرَّاحِمِینَ بِــــحَقِّ مـــُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الــــطَّاهِرِینَ..💞 ❖═▩ஜ••🎇🎆🎇••ஜ▩═❖✨🌟✨‌ 👆🏼وبــــراے مـــحبوب عـــالمین روحـــے وارواح الـــعالمین لــــــــتراب مــــــــقدمه الــــفداه💔 ا‍❖═▩ஜ••🎇🎆🎇••ஜ▩═❖🌟✨ 💟بــسمـ الله الــرحمن الــرحیم 💓اَللّـــهُمـَّ كُــنْ لِـــوَلِيِّكَ الْـــحُجَّةِ  بْنِ الْــــحَسَنِ صــــَلَواتُكَ عـــــَلَيْهِ  وَعَــــلے آبـــائِه فـي هــــــــذِهِ  الــــسَّاعَةِ وَفـــي كُــلِّ ســــاعَة  وَلـــِيّاً وَحــافِظاً وَقــائِداً وَنــاصِراً  وَدَلــــيلاً وَعَــــيْنا حـَتّے تُـــسْكِنَهُ  اَرْضــــــَكَ طَــــوْعاً وَتُــــــمَتِّعَهُ  فــــیها طــــویلا...💓 ❖═▩ஜ••🎇🎆🎇••ஜ▩═❖🌟✨🌟 یـــقین بــــدانیمـ که اوهــمـ، هــر لــــحظه، دعـــایمان مے کــند... 🌤اللّٰهُمَــ ؏َجِـلْ لِوَلیــِـــڪَ الـْفَرَّجْ 🌤 💠 بیایین برای تعجیل و سلامتی قطب عالم امڪان 💠حضرت صاحب الزمان عج سه توحید 💠به نیت هدیه یڪ ختم ڪامل قرآن به مولا عج قبل از خواب هرشب عاشقانه هدیه ڪنیم 🙏
پیکرهای پاک شهدا مهمان مصلی تهران شد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊 بِســـم‌ِالله‌الرَحمــن‌ِالرَحیــم 🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، 🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، 🌿اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، 🌿اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، 🌿اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، 🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، 🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، 🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، 🌿بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، 🌿وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، 🌿وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، 🌿فَیالَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . شادی ارواح طیبه ی شهدا بالاخص پهلوان بی مزار شهید ابراهیم هادی صلوات🌹 ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم✨ @Shahid_ebrahim_hadi3
4_6030397476748396774.mp3
8.36M
💬 قرائت دعای "عهــــد" هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه @Shahid_ebrahim_hadi3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اللَّهُـــــمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَیْرا … خدایا! ما جز خیر و خوبی از او ندیده‌ایم!🖤