سلام به اعضای محترم کانال☺️💛
به عرضتون میرسونن کانال شهید هادی به یک ادمین جهت فعالیت نیاز دارد اگر مایلید به آیدی زیر مراجعه کنید
✨@Hashemii12✨
اجرتون با سید الشهدا💞💚
{#خـداےخـوبِ_ابراهـیم} 🌹
"از ظاهرش پیدا بود که برای دنیا هیج اهمیتی قائل نیست . نه اینکه نا مرتب باشد، برعکس همیشه تمیز و آراسته بود. اما بند دنیا نبود. به راحتی از زیباترین مواهب دنیا می گذشت. برای همین انفاق و بخشش مال برایش سخت نبود. چون اینجا را مانند مسافرخانه می دانست. او دنیا را به اهلش بخشیده بود. هیچکدام از ظواهر دنیا نتوانست فریبش دهد. تیپ سده و بی آلایش قهرمانی مثل ابراهیم برای همه تعجب آور بود. با شلوار کردی و لباس بلند مشغول فعالیت نظامی یا مشغول کمک به مردم بود. او به این کلام خدای خوبش ایمان داشت :
وَمَا هَٰذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ ۚ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ ۚ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ
و این زندگی دنیا چیزی جز بازی و سرگرمی نیست و به راستی زندگی در سرای آخرت زندگی حقیقی است، اگر می دانستند. (عنکبوت/۶۴)"
#پاسدار_خون_شهیدان_باشیم!!💗
حال یکی از مجروحا خیلی بد بود،رگ هایش پاره شده بود و خونریزی شدیدی داشت.😰
دکتر او را دید به من گفت بیاورمش اتاق عمل.😣
"من آن زمان چادر به سر داشتم."😌🌈
دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم،😒😕
مجروح که چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده گفت:😥😥
من دارم می روم تا تو چادرت را در نیاوری.ما برای این چادر داریم می رویم😞💔
چادرم در مشتش بود که شهید شد..😭❤
پ.ن:
✨راوی: خانم موسوی یکی از پرستاران دوران دفاع مقدس✨
شهید مهربان...😍 شهید غیور...😇
کجایی ببینی که عده ای این روزها آرمان هایت را مصادره کردند...😱😱
ادعای دوست داشتنت را دارند اما حاضر نیستند راهت را ادامه دهند..😣😥
حتی حاضر نیستند اقرار کنند که تو بزرگ تر از آن بودی که برای یک مشت خاک بروی😔
آدم های کوچک تاب روح بلند تو را ندارند 😢 اما به برکت خون شما همچنان زیر سایه ی حضرت زهراییم...😍❤
#چادرم_یادگار_مادرم😌
✨♥
♥
•
•
●|💜روایتـےازتُ💜|●
•
•
ابراهیم هر وقت اسم مادر سادات به زبان می آورد بلافاصله میگفت: سلام الله علیها.یکبار در زورخانه مرشد بخاطر ایام فاطمیه شروع به خواندن اشعاری در مصیبت حضرت زهرا کرد.
ابراهیم همینطور که شنا میرفت باصدای بلند گریه می کرد و آنقدر گریه کرد که مرشد مجبور شد شعرش را تغییر دهد. روزی که از بیمارستان مرخص شد حدود ۸ نفر از رفقایش حضور داشتند ابراهیم گفت وسط اتاق پرده بزنید تا خانم ها نیز بتوانند بیایید می خواهم روضه حضرت زهرا بخوانم.
#شھیدابراهیمهادۍ💛'
#یادشونباصلوات🌱':)
شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ
✨♥ ♥ • • ●|💜روایتـےازتُ💜|● • • ابراهیم هر وقت اسم مادر سادات به زبان می آورد بلافاصله میگفت: سلام ال
ببینید شهید هادی چطور عاشق بودند که هر جا می رفتند عطر حضرت زهرا میگرفت😍✨
یهرفیقۍبراےخودتانتخابکن،🙃
کههروقتکنارشبودۍ
نتونۍگناهکنۍ😉
🌵خجالتبکشۍوبهحرمت
پاكبودنکارهایِ
رفیقتدستبهگناهنزنۍ (