«هر روز با قرآن»✨
•••••••••••••
#صفحه_442🍃🌹
سوره مبارکه#یس🍃🌹
#جزء_22🍃🌹
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به روح بزرگوارِ
#شهید_سیدمنوچهر_مدق🌈🌿
🕊🌸نفسهای ما به شکل دم و بازدم است ولی نفسهای روزهای آخر منوچهر دم_خون بود.🕊🍃
🌸🕊 وقتی دستانم را زیر دهانش میبردم که این خونها روی لباسش نریزد، دستانم میلرزید و میدیدم که دیگر دستانم طاقت ندارد که زیر دهان منوچهر گرفته شود.🕊🌸
🕊🍃وقتی داخل بیمارستان دکتر به من گفت که: «اینها خون نیست و تکه تکه ریههایش کنده و خارج میشود» من از منوچهر خیلی خجالت کشیدم و دیدم چه التماسی به خدا میکردم که منوچهر بیشتر بماند و منوچهر صدایش در نمیآمد.خجالت کشیدم چون هیچ وقت نمیخواستم جلوی منوچهر گریه کنم، اما اشک از چشمانم سرازیر شد.🕊🌸
گفت: فرشته جان میشود از من دل بکنی؟
🕊🌸منوچهر که حال من را دید، گفت: «فرشته جان میشود از من دل بکنی؟ من دیگر بروم، خستهام.
یک دفعه منوچهر گفت: «تو را جان عزیز زهرا دل بکن.»🕊🍃
🕊🌸بعد از ۱۸سال جانبازی با خون خود غسل شهادت کرد و سینه زدو یا حسین گفت
به شهادت رسید 🕊🌸
راوی همسر شهید
🌷سینه زنی شهدای خان طومان در فرودگاه، قبل از اعزام به سوریه و روایت بازمانده خان طومان، راهشان پر رهرو و گرامیباد 😰
1_1215324946.mp3
4.04M
#نماز 9
🎧آنچه خواهید شنید؛👇
❣وضو می گیری،میری سر سجاده ات...
درست همون جا
روبروی چشمان تو،
خدا وهمه اهل آسمون،با اشتیاق منتظرت ایستادند.
❤️با اشتیاق، سر قرار حاضر شو.
مشخصات فردی
نام و نام خانوادگی: عباس دانشگر
نام پدر : مومن
محل تولد : سمنان
تاریخ ولادت: ۱۳۷۲/۲/۱۸
تاریخ شهادت : ۱۳۹۵/۳/۲۰
محل شهادت: حومه جنوبی حلب - سوریه
مدت عمر: ۲۳سال
محل مزار : امامزاده علی اشرف سمنان
کتاب مربوط به این شهید: آخرین نماز در حلب _ لبخندی به رنگ شهادت
امروزتولد شهیددانشگره الهی که حاجت رواتون کنه
صلوات یادتون نره
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
❤️ #سلام_امام_زمانم ❤️
💚 #سلام_آقای_من 💚
💝 #سلام_پدر_مهربانم 💝
گفتند که تک سوارمان در راه است
از اول صبح چشممان بر راه است
از یازدهم، دوازده قرن گذشت
تا ساعت تو چقدر دیگر راه است؟
#اللهــمعجــللولیـکالفــرج🤲🏻
🌤بسمالله الرحمن الرحیم 🌤
#قرار اول هر روز🌱🌈
سلامعزیزبرادرم❤️😇
شروع فعالیت کانال همراه با قرائت یک فاتحه وصلوات هدیه به رفیق شهیدمون.😊👌
باشد که با دعای خیرِبرادران اش روزمون منور، و درمسیر سعادت وقرب الهی ثابت قدم بمونیم🥰💕
❤️شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ❤️
4_6030397476748396774.mp3
8.36M
💬 قرائت دعای "عهــــد"
هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه
✨سلام علیک یا تالی کتاب الله و ترجمانه✨
🍃🌸سید جمال قریشی در سوم مرداد سال ۱۳۴۲ در روستای برغان کرج چشم به دنیا گشود.🍃🌸
🍃🌸 از همان اوایل کودکی روح لطیف و پاک او در دامان عاشقان خاندان علی (ع) صیقل یافت و چون پدر، عمو و برادرش مداح اهل بیت شد.🍃🌸
🍃🌸 با آنکه به تحصیل علاقه فراوانی داشت اما با توجه به مشکلات خانوادگی و اوج گیری انقلاب نتوانست بیشتر از ۸ سال درس بخواند.🍃🌸
🍃🌸در جریان انقلاب، او در کنار برادران و سایر دوستان مبارزش فعالیت داشت و پس از پیروزی انقلاب فعالیت رسمی خود را در تبلیغات بسیج آغاز کرد.🍃🌸
🍃🌸سید جمال در ۱۷ مرداد ۱۳۶۲ به عضویت رسمی سپاه درآمد و در واحد آموزش نظامی مشغول به کار شد. وی در عملیاتهای مختلف شرکت داشت و چندین بار نیز مجروح شد.🍃🌸
🌸🍃این سید نورانی در جبهه هم می جنگید، هم مداحی می کرد. او مسئول تبلیغات گردان حضرت علی اکبر از لشکر ۱۰ سیدالشهدا بود.🍃
🍃🌸در کنار اهمیت آموزش های نظامی، توجه به معنویات هم، از جمله خصوصیات بارز کادر و رزمندگان گردان علی اکبر بود. 🍃🌸
🍃🌸یکبار هم سید جمال قریشی و سید جعفر میرمحمدی، مراسم دعای توسلی را برگزار کردند که طی آن، بچه ها چیزی حدود دو سه ساعت سینه زنی و عزاداری کردند. تمام این موارد، باعث شده بود تا روحیه و انگیزهی بچه ها همچنان قوی بماند.🌸🍃.
🍃🌸سید جمال قریشی مؤسس حنابندان در گردان علی اکبر بود. حنا را در یک لگن بزرگ درست می کرد و شروع می کرد به شعر خواندن: «حنا حنای مشهده، می بریم کربلا…حنا حنای آخر می روی کربلا » بعد بچه ها یکی یکی می رفتند دستهایشان را فرو می کردند در آن، با این نیت که آماده می شوند برای شهادت.🌸🍃
🍃🌸عجیب بود. بچه ها با یک مقدار حنا که در همه جای دنیا پیدا می شود، چنان مجلس و چنان حال و هوایی برپا می کردند که توصیف ناشدنی بود. انگار آن حنا معنویت خاصی داشت و کسانی که حنا می گذاشتند ایمان داشتند که قرار است تا لحظاتی دیگر به خدا برسند.🌸🍃
🌸🍃اکثر آنهایی که اهل حناگذاشتن بودند، در طی عملیات های مختلف به شهادت رسیدند. بچه هایی که اغلب جزء شلوغ ها بودند و طی روز، شوخی و خنده ازشان دور نمی شد و شب ها نماز شبشان ترک نمی شد. 🍃🌸
🍃🌸پس از شهادت برادرش سید عباس، دیگر نتوانست دوری برادرش که همه عمرش را همراه با او بود تحمل کند وی همزمان با او در یک روز ازدواج کرده بود.🍃🌸
🍃🌸سید جمال در عملیات کربلای ۱در ارتفاعات قلاویزان در ۱۷تیر ۱۳۶۵به شهادت رسید.🍃🌸
🍃🌸بعد از شهادت سید جمال ، برادرش؛ سید علی اصغر قریشی نیز به جمع نیروهای گردان علی اکبر پیوست و به شهادت رسید.🍃🌸
🌸🍃۴پسر خانواده قریشی در یکسال به شهادت رسیدند ،و بعداز آن عمو و پسر عموی شهید جمال قریشی هم به شهادت رسیدند🍃🌸
🌸🍃شهید والامقام التماس دعا داریم 🙏
🌷شادی روح شهدا صلوات 🌷
#شهید_سیدجمال_قریشی
«هر روز با قرآن»✨
•••••••••••••
#صفحه_443🍃🌹
سوره مبارکه#یس🍃🌹
#جزء_22🍃🌹
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به روح بزرگوارِ
#شهید_سیدجمال_قریشی🌈🌿
🕊🌸اواخر بهار ۱۳۶۵ بود که همراه فرماندهان لشکر ۱۰ سیدالشهدا، رفتیم خدمت رئیس جمهور وقت (مقام معظم رهبری) تا هم دیداری داشته باشیم و گزارش ارائه کنیم، هم روحیه بگیریم.🕊🌸
🕊🌸در آن مراسم، سید جمال قریشی؛ مسئول تبلیغات گردان علی اکبر، با سوز صدایش، حال خوب مجلس را دوچندان کرد و بعد از مرثیه سرایی اهل بیت، مورد تفقد حضرت آقا قرار گرفت.🕊🌸
🕊🌸وقت نماز که شد، سید جمال شال سبزش را انداخت روی دوش آقا و گفت:
این را گذاشتم تا متبرک شود. بعدا می برم جبهه تا ان شا الله به آرزویم برسم و شهید شوم.🕊🌸
🕊🌸آقا ایستادند به نماز و سید هم مکبر شد…
نماز که تمام شد، سید جمال رفت شالش را بگیرد که آقا فرمودند:
شما؛ هم سادات هستی، هم رزمنده… اگر اشکالی ندارد این شال به عنوان تبرک پیش من بماند.🕊🌸
🕊🌸سید پذیرفت و شال سبز، ماند پیش سید علی🕊🌸
🕊🌸حضرت آقا بعدا، دور از چشم سید، به مسئولین لشکر سپردند که هوای سیدجمال را داشته باشند، او اهل ماندن نیست و رفتنی است…
🕊🌸اتفاقا آنها هم حین عملیات مواظب بودند که سید نرود خط و در عقبه بماند، اما در شلوغی درگیری ها، سید رفت جلو و به آرزویش رسید…🕊🌸
1_1216049055.mp3
3.91M
#نماز 10
🎧آنچه خواهید شنید؛👇
❣طوفانی ترین روزها،
می تونن به بهترین و موثرترین روزها تبدیل بشن!
به شرطی که؛
يه ابزار قدرتمند، برای دویدن به آغوش خدا،
در دست داشته باشیم
🔻حکم انفصال از خدمت را که دستم دید پرسید: «جریان چیه؟» گفتم: «از نیروهای تربیت بدنی گزارش رسیده که رئیس یکی از فدراسیونها با قیافهی زننده سرِ کار می آد؛ با کارمندهای خانم برخوردهای نامناسبی داره، مواضعش مخالف انقلابه و خانمش بیحجابه! الان هم دارم حکم انفصال از خدمتش رو رد میکنم شورای انقلاب.» با اصرارِ ابراهیم رفتیم برای تحقیق. همه چیز طبق گزارشها بود، ولی ابراهیم نظر دیگری داشت؛ گفت: «باید باهاش حرف بزنیم».
🏡 رفتیم درِ خانهاش و ابراهیم شروع به صحبت کرد. از برخوردهای نامناسب با خانمها گفت و از حجاب همسرش، از خونِ شهدا گفت و از اهداف انقلاب. آنقدر زیبا حرف میزد که من هم متأثر شدم. ابراهیم همانجا حکم انفصال از خدمت را پاره کرد تا مطمئن شوم با #امر_به_معروف و #نهی_از_منکر، میشه افراد رو اصلاح کرد.
🔹یکی دو ماه نگذشته بود که از فدراسیون خبر رسید: «جناب رئیس بسیار تغییر کرده. اخلاق و رفتارش در اداره خیلی عوض شده، حتی خانمش با حجاب به محل کار مراجعه میکنه».
🌿شهید #ابراهیم_هادی
🌹🍃🌹🍃
@shahid_ebrahim_hadi3
👈این حجاب همسر محمد صلاح فوتبالیست مصری است که خیلی ها بخاطر او در انگلیس در حال مسلمان شدن هستند.
👈محمد صلاح در یکی از بزرگترین تیم های جهان، لیورپول بازی می کند
👈 محمد صلاح در کنار زمین و در مهد بی دینی، انگلیس نماز می خواند و بین دو نیمه در ماه رمضان افطار می کند و بهترین بازی را دارد و خیلی ها بخاطر بازی محشرش وگل هایی که برای طرفداران تیم خود به ثمر می رساند مسلمان شده اند⁉️
👈با بازیکنان اسرائیلی دست نمی دهد⁉️
👈مقایسه کنید با اوضاع فوتبالیست های ایران و همسرانشان که الگوی مردم جهان در دین داری ودفاع از مظلوم هستند⁉️
#حجاب
@shahid_ebrahim_hadi3
14010809-چادری که رو سر خواهرامونه.mp3
11.13M
#بہوقتنوا
نـــــۆجوانــــہ
🎧 سرود بسیار زیبای
چادر بهشته ، رو سر فرشته
🎙 گروه #سرود رایه الهدی
#چادرانه
ᘜ⋆⃟݊🌻•✿❅⊰━━━•─
@shahid_ebrahim_hadi3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راز سه شنبه شبــهـای شهید تورجــی زاده... 🌷
__شهید صاحب الزمان عجل الله
...محمد را صدا کردم و گفتم : باید مسئول گروهان بشی.
رفت یکی از دوستان را واسطه کرد که من این کار را نکنم. گفتم : اگه مسئولیت نگیری باید از گردان بری!
کمی فکر کرد و گفت : قبول می کنم ، اما با همان شرط قبلی!
گفتم : صبــر کن ببینم. یعنی چی که تو باید شرط بذاری؟! اصلا بگو ببینم . بعضی هفته ها که نیستی کجا می ری؟ اصرار می کرد که نگوید.
من هم اصرار می کردم که باید بگویی کجا می روی؟ بالأخره گفت. حاجی تا زنده هستم به کسی نگو، من سه شنبه ها از این جا میرم مسجد جمکــــران و تا عصر چهارشنبه بر می گردم. با تعجب نگاهش می کردم. چیزی نگفتم.
بعد ها فهمیدم مسیر ۹۰۰ کیلومتری دارخــوئیــن تا جمکـــران را می رود و بعد از خواندن نماز امام زمـــان (عج) بر می گرد.
یکبار همراهش رفتم. نیمه های شب برای خوردن آب بلند شدم. نگاهی به محمــد انداختم. سرش به شیشه بود. مشغول خواندن نافله بود. قطرات اشکـــــــ از چشمانش جاری بود. در مسیر برگشت با او صحبت می کردم.
می گفت: یکبــــار ۱۴ بار ماشین عوض کردم تا به جمکران رسیدم. بعد هم نماز را خواندم و سریع برگشتم!
آیت الله میردامادی نقل میکنه ، بعد از شهادت، خوابش را دیدم. ازش پرسیدن این همه از حضرت زهرا گفتی و خوندی، آخرش چه ثمری برات داشت!؟ جواب داد، همین که تو آغوش امام زمان عجل الله، جان دادم برام کافیه.
📚کتاب شهدا و اهل بیت
ناصرکاوه
به نقل از سردار علی مسجدیان