eitaa logo
شَھید‌ابرٰاهیم‌هٰادےٓ
2.2هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
9.3هزار ویدیو
60 فایل
﴾﷽﴿ • -اینجاخونہ‌شھداست شھدادستتو‌گࢪفتنانکنہ‌خودت‌ دستتوبڪشۍ :)♥ کپی : واجبه‌مومن📿⚘ https://eitaa.com/joinchat/2500919420Ceb7eaaa205
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«غسل و نماز توبه یکشنبه‌های ماه ذی‌القعده» براى روز یکشنبه این ماه نمازى با فضیلت بسیار از رسول خدا صلى‌الله‌علیه‌وآله‏ روایت شده است که هر که این نماز را به‌جا آورد، توبه‌هایش پذیرفته و گناهش آمرزیده می‌شود، طلبکاران او در قیامت از وى راضى می‌گردند، باایمان از دنیا خواهد رفت ، ایمانش از او گرفته نشود، قبرش وسیع و نورانى می‌گردد و والدینش از او راضى می‌شوند ... نماز به این گونه اقامه می‌شود : 🔻 غسل کنید (نیت توبه)، 🔻 وضو بگیرید، 🔻 ۲ تا دو رکعت نماز مانند نماز صبح به جا آورید که در هر نماز، در هر رکعت سوره «حمد» را یک مرتبه، سوره «توحید» را سه مرتبه، سوره «فلق» را یک مرتبه و سوره‏ «ناس» را یک مرتبه بخوانید. 🔻 پس از نماز هفتاد مرتبه استغفار کنید:«استغفرالله ربی و اتوب الیه». 🔻بعد از ۷۰ بار استغفار یکبار بگویید : «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلّا بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ». 🔻 سپس یکبار بگویید: «یا عَزِیزُ یا غَفَّارُ اغْفِرْ لِی ذُنُوبِی وَ ذُنُوبَ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَات فَإِنَّهُ لایَغْفِرُ الذُّنُوبَ الا انت».
🔹من آنم که می خوانم ، من آنم که می مانم ، من آنم که می سازم ، من آنم که می جنگم 🔹من آنم که یار مهدی می مانم ، من آنم که گوش به صدایم 💎من آن که به دنبال صدای جمیل و رسای آن مهدی (فتبعوه) هستم.  من آنم که باید بگیریم ، من آنم که باید بخندم ، من آنم که باید انتقام سیلی زهراهای کوچک را بگیرم 🔹به فرمان مولایم، سیدم ، آقایم ... مهدیم 📌دلنوشته شهید https://eitaa.com/Shahid_ebrahim_hadi3
عبودیت محض است این سجده‌ی خالصانه ... ‎‎‌
13.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 آرزوی شهادت... او به آرزوی خودش رسید...
میان این شهر شلوغ در تیررس این همہ گناہ زیر چتر شهدا در امان هستیم...
🔹شهید عسکر زمانی در یازدهم بهمن ماه ۱۳۷۲ در روستای تیرازجان از توابع شهرستان ممسنی و رستم دیده به جهان گشود. دوران تحصیلات خود را در زادگاهش تا مقطع دیپلم با نمرات عالی گذارند. 🔹پس از دوران تحصیلی به خدمت مقدس سربازی رفت و در پادگان ۰۷ کازرون مشغول آموزش شد. چند ماهی از خدمت نظام وظیفه نگذشته بود که در دانشگاه سراسری در رشته مهندسی برق، همچنین در دانشگاه امام حسین(ع) پذیرفته شد و او با علاقه‌ای که به خدمت در سپاه پاسداران داشت، دانشگاه امام حسین(ع) را انتخاب کرد. 🔹شهید عسکر زمانی در شانزدهم بهمن ماه ۱۳۹۴ در عملیات شمال‌غرب (برون مرزی) در حین اجرای ماموریت ویژه در سوریه به شهادت رسید و در زادگاهش به خاک سپرده شد.   🌷شادی روح مطهر شهدا صلوات 🌷 https://eitaa.com/Shahid_ebrahim_hadi3
خداوند هر روز به ما هشدارهای زیادی می‌دهد که شاید به خودمان بیاییم؛ اما هنوز به آدم و عالم آشنا نیستیم و خود و خدا را نشناخته‌ایم و مثل اینکه نمی‌خواهیم بشناسیم. https://eitaa.com/Shahid_ebrahim_hadi3
شَھید‌ابرٰاهیم‌هٰادےٓ
🔹پسرم مقید به شرعیات و فرائض بود و هیچگاه ندیدم که نماز اول وقتش ترک شود، همیشه به این موضوع اهمیت م
مجموعه جدید خاطرات و محبت‌های شهید عباس دانشگر ۶۰ 💠 خانم فاطمی از استان قزوین ✍ ‌هفده سال بود که ریه‌هایم اسیر تنگی نفس‌های بی‌امان شده بودند. قفسه سینه‌ام چنان تنگ می‌شد که نفس‌هایم به شماره می‌افتاد. دیگر از آن روحیه پرانرژی و فعالِ سال‌های دور، بدنی خسته و ناتوان بر جا مانده بود. حتی توان پیاده‌روی‌های کوتاه را هم نداشتم و صحبت‌کردن‌های طولانی، آن شور و حرارت سابق را از صدایم می‌ربود و نفسم را تنگ می‌کرد. در دل، حسرت روزهای سلامتی و توانمندی‌ام را داشتم. صف‌های طولانی مطب پزشکان متخصص ریه، مصرف مداوم داروهای شیمیایی، نگاه‌های دلسوزانه اطرافیان که هر بار با سؤال "بهتر شدی؟" قلبم را با موجی از ناامیدی و یادآوری ناتوانی‌ام آزرده می‌کردند، بخشی از زندگی روزمره‌ام شده بود. هزینه‌های داروها و اسپری‌های تنفسی، نه‌تنها جسمم را درمان نکرد، بلکه بیماری‌های دیگری را نیز به جانم انداخت. احساس می‌کردم در چرخه‌ای بی‌پایان از درد و درمان‌های بی‌نتیجه گرفتار شده‌ام. یأس، کم‌کم جای آن کورسوی امیدِ به بهبودی را که هنوز در اعماق وجودم سوسو می‌زد، پُر می‌کرد. اما درعین‌حال، ایمانی که همواره در دلم ریشه داشت، نمی‌گذاشت تسلیم شوم. شب شهادت حضرت ابوالفضل‌العباس (علیه‌السلام)، محرم سال ۱۳۹۸ بود و قفسه سینه‌ام چنان در حصار تنگی بود که نفسم به‌سختی بالا می‌آمد. در آن سکوت و تاریکی شب، حس غربت و تنهایی عجیبی وجودم را فراگرفته بود. حدود ساعت دو نیمه‌شب، از شدت بیماری‌ام دلم شکست. احساس می‌کردم دیگر هیچ تکیه‌گاهی ندارم. در همان حال، با حضرت ابوالفضل‌العباس (علیه‌السلام)، درد دل کردم و از ایشان مدد خواستم. با تمام وجود، آن یار وفادار حضرت اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) و دستگیر درماندگان را صدا زدم و چشم امید به کرامتشان دوختم. پس از آن، گویی نیرویی درونم به جوشش آمد، تلفن همراه خود را روشن کردم. در فضای مجازی، در کانال پیام‌رسان ایرانی، جمله‌ای ناگهان نگاهم را متوقف کرد: «جوان مؤمن انقلابی». کنجکاوی و شاید نوعی الهام درونی مرا به‌سوی این عبارت کشاند. روی لینک آن کانال زدم و عضو آن شدم. کمی از مطالب کانال که درباره زندگی شهید مدافع حرم، عباس دانشگر بود خواندم، هم‌نامی‌اش با حضرت ابوالفضل (علیه‌السلام) حس آشنایی غریبی در دلم بیدار کرد. او را خطاب قرار دادم و گفتم: «می‌گویند شهدا زنده‌اند و پاسخ می‌دهند. خب، اگر شما زنده‌اید و این گفته حقیقت دارد، جواب مرا بدهید. شما از باب‌الحوائج حضرت ابوالفضل (علیه‌السلام) حاجتم را بخواهید.» این درخواست، از عمق جان و با نوعی ایمان و امیدواری همراه بود. همیشه به شهدا ارادت داشتم، آن‌ها را الگوهای ایثار و فداکاری می‌دانستم، اما تا آن زمان هرگز از آن‌ها درخواستی نداشتم. لحظاتی بعد، درحالی‌که اشک از چشمانم جاری بود، اشکی که هم نشانه درد بود و هم امید، به خواب رفتم. نزدیک اذان صبح بود که خواب دیدم فردی آمد و گفت: بنده خدایی دَم در با شما کار دارد. به‌طرف در رفتم. در روشنایی کم‌رنگ صبحگاهی، قامت رشید جوانی نمایان شد. جوانی با چهره‌ای نورانی دیدم که سرش پایین بود و یک چفیه در دست داشت. چهره‌اش آرام و متواضع بود. بدون هیچ کلامی، چفیه را به من داد و رفت. سپس، با گامی آرام و بی‌صدا، گویی که نوری در حال محو شدن باشد، دور شد." صدایی شنیدم که گفت: «شناختی که بود؟» با تعجب گفتم: «نه.» گفت: «شهید عباس دانشگر بود.» با شنیدن این نام، حس عجیبی وجودم را فرا گرفت، گویی قلبم گواهی می‌داد که این یک رؤیای ساده نیست. با همین حال از خواب بیدار شدم. با شنیدن نام شهید دانشگر، گویی پرده‌ای از مقابل چشمانم کنار رفت. حیرتی عمیق که با حسی از یقین و امیدواری بی‌سابقه درآمیخته بود، تمام وجودم را فراگرفت. احساس می‌کردم نوری در گوشه قلبم روشن شده است. پس از آن روز، با لطف خداوند متعال و عنایت اهل‌بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) و نگاه ویژه آن شهید بزرگوار، گشایشی در روند درمان من ایجاد شد. دیگر خبری از آن اسپری تنفسی که همواره همدم ریه‌های تنگم بود و قرص‌های رنگارنگ شیمیایی که معده‌ام را آزرده می‌کرد، نبود. به‌جای آن‌ها، داروهایی به من توصیه شد که ریشه در قرآن و احادیث اهل‌بیت (علیهم‌السلام) داشت. گویی گمشده مسیر درمانم را یافته بودم، طب اسلامی، میراث ارزشمند طب النبی (صلوات الله و سلامه علیه) و ائمه اطهار (علهیم السلام)، جان تازه‌ای به جسمم بخشید. با استفاده از داروهای جدید، احساس می‌کردم نیرویی در وجودم جریان می‌یابد. باور داشتم که این شفای الهی، تنها به واسطه توسل و عنایت اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و دعای شهید بزرگوار حاصل شده است. این باور، یک یقین قلبی بود که تمام وجودم را فراگرفته بود. ... 📗 نویسنده: مصطفی مطهری‌نژاد 🍃🌺🍃
مجموعه جدید خاطرات و محبت‌های شهید عباس دانشگر ۶۱ 💠 ادامه خاطره خانم فاطمی از استان قزوین ... ✍ پس از بهبودی نسبی، احساس مسئولیت عجیبی در درونم شکل گرفت. شروع به انجام فعالیت‌هایی برای رضای خدا و با نیت نذر سلامتی امام‌زمان (عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) کردم. شروع کار، آسان به نظر می‌رسید، اما زود فهمیدم که جهاد اکبر، مبارزه با نفس و تحمل سختی‌ها در این راه، از جهاد اصغر دشوارتر است. گاهی اوقات، نیش زبان‌ها و قضاوت‌های ناروای برخی افراد که ظاهر اعمالم را می‌دیدند و از باطنم بی‌خبر بودند، دلم را به درد می‌آورد. آن‌ها کارهایم را ریاکارانه می‌دانستند و انگیزه‌هایم را زیر سؤال می‌بردند. در این لحظات، احساس ضعف و تنهایی می‌کردم و وسوسه می‌شدم که از ادامه راه منصرف شوم. یک شب پس از نماز، عکس برادر شهیدم عباس دانشگر، را در دست گرفتم و با او حرف زدم. از سنگینی بار مسئولیت و ضعف روحم گفتم و از او خواستم تا در این مسیر دشوار، یار و همراهم باشد. با او که طعم شیرین شهادت را چشیده بود و به سرچشمه نور رسیده بود، از دغدغه‌های درونم گفتم و طلب صبر کردم. گفتم: «برادر، شما برای خدا و رسیدن به او از خود گذشتید، من هم می‌خواهم مثل شما باشم، کمکم کن صبور باشم.» این درد دل، نه از سر گلایه، بلکه از سر اشتیاق به کمال و اعتراف به ضعف‌های وجودی‌ام بود. منتظر یک عنایت از سوی شهید بودم. چند روز مانده به سالگرد شهید عباس دانشگر، فردی که به سمنان رفته بود، کتابی را از مادر بزرگوار شهید هدیه گرفته و به یکی از دوستان مازندرانی‌ام داده و گفته بود که کتاب را بخواند و به دوستانش نیز بدهد تا مطالعه کنند. نام کتاب «آخرین نماز در حلب» بود. وقتی دوستم با لحنی پر از شور و شعف پیام داد که کتابی متبرک از طرف مادر شهید دانشگر برایش آوردند و پس از خواندن، آن را با پست برایم خواهد فرستاد، گویی تمام وجودم به وجد آمد. مطمئن بودم که این اتفاق، یک تصادف ساده نیست. این همان پاسخی بود که از برادر شهیدم خواسته بودم، پیامی از سوی آسمان برای ادامه‌دادن این راه. اشک شوق از چشمانم جاری شد و در دلم، هزاران بار شکر خدا را به جا آوردم. ‌بارها با خود اندیشیده‌ام که این شهید جوان، چگونه زیست که خداوند چنین عزتی به او بخشید؟ چه خلوص و ایمانی در وجودش نهفته بود که بعد از شهادت نیز این‌گونه راهگشا و الهام‌بخش است؟ انسان در زندگی دو راه بیشتر ندارد: یا راه شیاطین که پر از لذت‌های زودگذر و وابستگی‌های فانی است و در نهایت به پوچی و حسرت می‌رسد، یا راه مستقیم به سمت خداوند متعال که اگرچه ممکن است با سختی‌ها همراه باشد، اما پایانی جز عزت و قرب الهی ندارد. شهدا صراط مستقیم الهی را انتخاب کردند. وقتی نگاهم بیشتر به زندگی شهدا گره خورد، دیگر آن دلبستگی‌های پیشین برایم رنگ باخت. رنجش‌ها و دلخوری‌های دنیوی کم کم برایم بی‌معنا شد و تمام تلاشم، رسیدن به آن عشق حقیقی و رضایت الهی بود. حتی در دل‌سختی‌ها و نامهربانی‌ها، نوری از حکمت الهی را می‌بینم و می‌دانم که هر آنچه رخ می‌دهد، در نهایت خیر و صلاحی در آن نهفته است: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا» اکنون بهتر می‌دانم که شهدا، تنها نام و خاطره نیستند، بلکه راهنمایانی زنده‌اند که با اتصال به دریای بیکران الهی، می‌توانند دستگیر ما در این مسیر باشند. شهید عباس دانشگر یکی از این ستارگان هدایت است. آشنایی‌ام با شهید دانشگر لطف خداوند متعال و عنایت حضرت ابوالفضل‌العباس (علیه‌السلام) بود و اُنس با شهید برایم تولدی دوباره بود. برخی افراد به شهدا متوسل می‌شوند و همین که حاجتشان برآورده نمی‌شود زود ناامید می‌شوند. حتی از شهدا دل می‌کنند، ولی باید صبور بود. شاید آن حاجتی که ما دوست داریم اصلاً به خیر و صلاح ما نیست؛ ولی خدا بهتر از آن را، به ما خواهد داد. چه خوب است که هر نوجوان و جوان حداقل یک رفیق شهید را برای خودش انتخاب کند که اگر با شهدا اُنس و رفاقت، خالصانه و قلبی باشد، مسیر زندگی انسان به سمت خدا مستقیم خواهد شد. آشنایی با هر شهید به انسان درس زندگی یاد می‌دهد. شهید دانشگر مثل یک برادر، همیشه همراهم است و کمکم می‌کند. در این مدت آشنایی‌ام با شهید متوجه شدم حتی خیلی افراد به‌وسیله مشاهده تصویر شهید دانشگر متحول شدند. امیدوارم خداوند متعال توفیق دهد تا آخر عمرم مدافع خون پاک شهدا بمانم و راه آنان را ادامه دهم و روز محشر شرمسارشان نباشم. امیدوارم شفاعتم بکنند. خوشا به حال پدر و مادر بزرگوار شهید عباس دانشگر باتربیت چنین جوانی مؤمن و انقلابی که همه هستی خود را در راه خداوند متعال تقدیم کرد و خداوند این چنین به او عزت داد و این‌گونه به او مأموریت داد تا تربیت‌کننده یاران امام‌زمان (عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) باشد. 📗 نویسنده: مصطفی مطهری‌نژاد
4.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینجا برا همه دعا کن💔 که هیشکی از تو جا نمونه ..🕊️
12.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 شهیدان زنده اند 🎥 خاطره ای شگفت انگیز از خواهر شهید ابراهیم هادی و معجزه این شهید بزرگوار🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🕊