eitaa logo
اولین شهید آزاده و جانباز کشور شهید والامقام شهید ترکاشوند
302 دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
8.4هزار ویدیو
51 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
36.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️قسمت اول مستند «شهری در آسمان» /// ساخته شهید آوینی 🌷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
26.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞مستند تا مرز کوشک 🌹نقش لشکر 41 ثارالله در عملیات بیت المقدس 🔴 قسمت اول 🌷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
ترومن از دریای سرخ گریخت 🔹پایگاه خبری «بیزینس اینسایدر» به نقل از یک مقام نظامی آمریکایی اعلام کرد که ناو هواپیمابر «یو اس اس ترومن» دریای سرخ را ترک کرده و در مسیر خود به سوی آمریکا قرار دارد». 🔹ناو هواپیمابر ترومن در مدت زمان حضور خود در دریای سرخ که با هدف حمله به جنبش انصارالله در آنجا حضور داشته، بارها هدف حملات پهپادی و موشکی ارتش یمن قرار گرفت. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
ثابتی دومین سند از سفر لاکچری خانم وزیر و اعضای خانواده‌اش به کیش را هم منتشر کرد نماینده مردم تهران نوشت: با توجه به اینکه یک روز از تکذیبیه منفعلانه مسئولان وزارت راه گذشت و هیچ سندی مبنی بر دروغ بودن ادعای بنده منتشر نشد، سند دوم را نیز منتشر می‌کنم. فاکتور بیش از ۹۵۰ میلیونی هتل میزبان خانم وزیر و اعضای خانواده‌اش که هزینه‌های آن توسط سازمان هواپیمایی پرداخت شده است. مشکل این کشور امریکا و ترامپ‌ نیست، استکبار داخلی و بریز و بپاش‌های خود مسئولان است. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
2.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📼 بعضی از مشکلات اون موقع الان بیشتر شبیه جوکه، مگه میشه؟ فکرشو بکن پرتقال نمیتونستی بخری، اگه میخریدی حتما باید از موز یارو هم خرید میکردی ، یعنی خرید موز یه چیز فرا رؤیایی بوده😁 البته من نمیخوام ماله بکشم و منکر مشکلات امروز بشم، فقط میگم چشممون را به واقعیت‌ها نبندیم، همین یه سال پیش نداشتن برق واسمون عجیب و خنده‌دار بود، پس مشکل از کسانی هستن که بواسطه من و شما میان تو قدرت، میخوام بگم درست انتخاب نکردیم، همین، شاید درست تشخیص می‌دادیم شرایط کمی بهتر بود، تو زندگی هم باید همینطور باشیم واسه سرنوشتمون سرسری تصمیم نگیریم و دیگران را قاطی تصمیم‌ها و عملکرد نادرست خودمون نکنیم. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
792.8K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
او تنها یک رئیس جمهور نبود.... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🕊🌷 ‌ چقدر سفره‌هاشون شبیه نقشه‌هاشون است با نگاه و دقت به اون میشه راه را پیدا کرد برای نیل به شهادت ، به سفره‌هامون دقت کنیم... ‌ 🕊🌷 ‌ | | ‌ 🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷 ‌🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
4.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
# فیلمی از لحظات اولیه ورود رزمندگان سپاه اسلام به خرمشهر و به اسارت درآوردن عراقی ها آوینی: «خرمشهر دروازه‌ای در زمین دارد و دروازه‌ای دیگر در آسمان. آن روزها زمین و آسمان به هم پیوسته بود و مردترین مردان از همین خاک بال در آسمان ها می‌گشودند. زمین عرصه‌ظهور یک حقیقت آسمانی است و جنگ بر پا شده بود تا آن حقیقت ظهور یابد.» 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🔶 روایت فرمانده دلاور جبهه فرمانده تیپ المهدی(ع) در عملیات فتح خرمشهر 👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
روایت فرمانده دلاور جبهه فرمانده تیپ المهدی(ع) در عملیات فتح خرمشهر ⬅️ سردار رشید من رو به قرارگاه فراخواند..با اونجا رفتیم وقتی داخل قرارگاه شدم دیدم شهید حاج احمد کاظمی فرمانده وقت لشگر8 نجف و شهید حاج حسین خررازی فرمانده لشگر امام حسین(ع) هم اونجا هستند. سردار رشید گفت قرار است آخرین مرحله ی عملیات را انجام دهیم و وارد شویم من اون موقع فرمانده تیپ 33 المهدی(ع) بودم و جناح چپ عملیات ، از رودخانه کارون تا جاده اهواز خرمشهر به عهده ما بود و سمت راست ما لشگر نجف و لشگر امام حسین علیه السلام تا بندر خرمشهر عملیات میکردند. بعد ازابلاغ ماموریت پیش بچه های خودمان اومدم.. ماموریت این بود که در روز و در روشنی هوا با دشمن درگیر شویم صبح سوم خرداد با فرماندهان گردان ها کنار جاده اهواز خرمشهر جلسه ای گذاشتم . شهید کلهر ، شهید شرع پسند ، شهید عربیان ، شهید خوش رفتار و خاج حسن دقیقی به ما در تیپ المهدی(ع) کمک میکردند. ماموریت کلی رو تشریح کردم و حد ماموریت هر گردان رو توضیح دادم قرار بود ما به دژی برسیم که اطراف خرمشهر بود و اون را فتح کنیم و بعد هم پادگان دژ خرمشهر و از سمت رودخانه کارون و شرق خرمشهر وارد شهر شویم. عملیات صبح زود شروع شد و فرمانده هان گردان ها یکی پس از دیگری پیغام دادند که به دژ رسیدند. شهید عربیان پیغام داد که ما به رسیدیم. ماموریت شهید حاج یدالله کلهر فتح پادگان دژ خرمشهر بود که در بی سیم اعلام کرد: برادر علی ما به پادگان دژ رسیدیم و فرمانده لشگر عراق رو به اسارت گرفتیم. اونقدر حرکت سریع و برق آسا بوده که وقتی وارد سنگرش شدیم هنوز از لیوان چایی که ریخته بخوره بخار بلند میشه ما باید از سمت جاده جنت به سمت مرکز شهر خرمشهر عملیات میکردیم گردان ها یک به یک درگیر شدند و هر کدام لحظه به لحظه موقعیت خود رو اعلام میکردند. شهید مهدی شرع پسند پشت بی سیم اعلام کرد که ما الان به میدان شهدا رسیدیم و داریم به سمت عملیات میکنیم. و باز لحظاتی بعد دوباره شهید شرع پسند روی شبکه بی سیم آمد و گفت: دارم گلدسته های مسجد جامع خرمشهر رو میبینیم و تا دقایقی دیگر به مسجد میرسیم... ما از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدیم . تا اینکه دقایقی نگذشت که مهدی روی بی سیم خبر داد : بعد از 19 ماه به لطف الهی بالای مسجد جامع خرمشهر پرچم جمهوری اسلامی رو به احتزار درآوردیم. مهدی که به مسجد جامع خرمشهر رسید با لشگرهای نجف و امام حسین(ع) که از سمت راست ما و از غرب خرمشهر وارد شده بودند الحاق برقرار شد و خرمشهر عزیز آزاد شد و نماز روز ظهر روز دوشنبه سوم خرداد سال 61 مصادف با آخرین روز ماه رجب در مسجد جامع خرمشهر به جماعت برگزار شد. یاد همه ی شهدای فتح خرمشهر بخیر ✅ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
3.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دیدگاه ها وآینده نگری سرداران و فرماندهان دفاع مقدس و پیروان ولایت، در اوایل جنگ، از جمله سردار شهید حسین همدانی ،که فدایی این جملات و اعتقاد خود شد، روحش شاد، 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌺جابر اردستانی🌺 ✍🏻 می‌ماندیم آن روزها! 🌸خاطره ،فتح بزرگ با چاشنی احساس وعرفان🌸 ● تقدیم به شهدای بزرگ عملیات آزاد سازی خرمشهر 🌸 خاطره آن روزها هم‌چنان در سینه و در آلبوم خاطراتم زنده است. یاد آن روز و آن شب دوباره چنان‌ام به شعف می‌آورد که آه از نهادم بر می‌کشد که کاش آن شب‌ها و روزها بر توسن زمان سوار نمی‌شد و می‌ماندم همان روزها! می‌ماندم تا اشاره‌ فرمانده رشید ایستاده در میدان نبرد را بار دگر نظاره می‌کردم و به جان خریدار فرمانش می‌شدم. می‌ماندم روز فتح خرمشهر را که هیچ دستی، توانایی ترسیم آن غروب خونین و آسمانی را ندارد. می‌ماندم در کنار پیکرهای خونین دوستان شهیدم که ماه‌ها قبل از فتح الفتوح فتح المبین تا آن فتح بزرگ و نصرت الهی فتح خرمشهر، در کنار هم شاد زیستیم و نیک شنیدیم و رازها گفتیم و شنیدیم. آن روزها که در هر مرحله از عملیات جمعی از بهترین‌ها از دوستان پر‌کشیدند و باز جمع باقی مانده با شوق و شعفی بی مثال برای نبردی دیگر آماده می‌شدیم. در آخرین مرحله عملیات که در کنار و همراه برادر عزیز ، فروتن، شاداب و خلیق، آقا فخرالدین آن روزها بودم و او مثل مراحل قبل آرپی‌جی، می‌نواخت و دیگری هم معین و کمکش بودم. شبان‌گاه،مراحل اول و دوم عملیات، که به امر فرمانده محبوب و رشید تیپ محمد رسول الله حاج احمد آقا متوسلیان،وحاج علی فضلی، باید از خاکریزهایی می‌گذشتیم و بی‌معطلی با ساعت‌ها راهپیمایی بی‌توقف خود را به جاده مواصلاتی دشمن از بصره ،که همان جاده شلمچه،و پل نو ،که برای دشمن از اهمیتی بالا برخوردار بود، به خرمشهر می‌رساندیم و حلقه محاصره را تکمیل و راه رسیدن نیروی کمکی و گردان‌های تانک، را سد می‌کردیم. همه لحظات و دقایقش شیرین و به یاد ماندنی است که مانده و ماناست. آن شب نورانی که با تقدیم شهدایی و با درگیری هایی زیاد، بالاخره در دل شب رسیدیم به جاده تدارکاتی با خاکریزهای محکم در دل دشمن ! چه شبی شد دل‌انگیز! فقط دلتنگ دوستان شهیدمان بودیم که آرزوی‌شان دیدن این شکوه پیروزی بود. اما زیباترین صحنه‌اش، نماز شبی بود که برادرم آقا فخرالدین با حال و هوای خاصی اقامه کرد مثل همه شب‌ها در مقر و پشت خاکریزها!. همین که مقداری صحنه را آرام دید و تا دشمن حضور ما را بفهمد، آغاز کرد، مثل همیشه، سهم ما،حظ دیدن مناجات طرب انگیزش و قنوت‌های آسمانی‌اش بود. مناجاتی که همه جسم و جانش در پرواز می‌شد، بسیار دیدنی بود و شوق انگیز برای قیام به نماز و نیایش در جمع. فرمانده گردان ما شهید بزرگوار ذاکری وقتی این صحنه را دید، لحظاتی محو تماشایش شد و سر به آسمان بلند کرد و بعد شکر خدا، گفت: ما پیروزیم! به برکت هین مناجات‌ها و نمازها ،پیروزیم! چقدر این جمله در آن تاریکی شب در میان دشمن، امید بخش و بال پرواز کوک می‌کرد ! تا دقایقی بعد اذان صبح درگیر دشمن بودیم دهها دستگاه کامیون مهمات و نیرو و زره‌پوش،انواع واقسام تانک ها،منهدم،ویا توقیف و به غنیمت گرفته شد، از طلوع آفتاب فوج نیروهایی بودند که از داخل خرمشهر و اطراف آن به سمت عراق در حال فرار بودند بی‌لباس و با لباس ، پیاده و سواره، بی کفش و پا برهنه و با جراحت و سالم، نصیب ما می شد و باید جمع‌شان می‌کردیم. صحنه‌ای تماشایی از انبوه اسیران و ما مانده بودیم یک گردان نیمه، نصفه، خسته و بی وسیله! خودروهای خودشان مشکل را حل کرد اما راننده و محافظ که این جمیعت را به پشت منتقل کند، مسئله غامضی بود که فقط از بسیجی‌ها ساخته بود، بالاخره تدبیر شد. به تدریج با شدت درخشش شعله‌های آفتاب سوزان خرداد خوزستان، نای و توان از همه برده بود. آب‌های قمقمه‌ها ته کشیده بود. برخی بچه‌ها دچار سرگیجه شده و از تشنگی سراب می‌دیدند تا به لطف حق نزدیک ظهر تانکر آبی رسید، هرچند گرم اما، شربت گوارایی بود که مانند نداشت! مأموریت یافتیم خط دفاعی را مقابل دشمن ایجاد و در همان‌جا بمانیم،ولی من برای ساعاتی با موتور تریلر عراقی به سمت شهر رفته گوشتی زده، هنوز درگیری‌ها ادامه داشت. اجساد شهدا بر زمین بودند و مجروحان را داخل یک فضایی که با گونی اطرافش را حفاظ ایجاد کرده بودیم منتقل کردیم. همه دست به کار شدیم که استحکام برای رویارویی با پاتک‌های عراق ایجاد کنیم. کار به پایان نرسیده که صدای تانک‌های دشمن به گوش رسید، در دشتی که فقط خاکریز کوتاهی ایجاد شده بود و خیلی از جاها هنوز چنین خاکریزی هم وجود نداشت و به راحتی در معرض شلیک مستقیم تانک‌ها و تیربارچی‌های دشمن قرار گرفتیم، جمعی از دوستان به خیل شهدا پیوستند نگران تمام شدن مهمات بودیم لذا در همان ساعت اولیه مقابله با پاتک دشمن، برای جمع آوری گلوله‌ها و موشک آر‌پی جی داخل غنایم عراقی ‌ها و وسایل و کوله‌های شهدا می‌گشتم که صدای فرمانده بلند شد و که بیا جای رفیقت! 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷