از کسی پرسیدند. کدامین خصلت از خدای خود را دوست داری؟
گفت همین بس که میدانم او میتواند
مچم را بگیرد ولی دستم را می گیرد
سلام صبحتون بخیر
#خادمان_کانون_فضای_مجازی
🔸کانون خدمت رضوی ورامین🔸
12.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️هشدارهای مهم عضو کمیسیون امنیت ملی پیرامون کودتا علیه رهبری و انقلاب اسلامی ..!!
((((دستهای خیانت در میان مسؤلین ))))
🌴🇮🇷🌹🇮🇷🌴
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🌹🌹🌹🌹🌹🌹
52.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ رونـمـایـی بـرای نـخـسـتـیـن بـار؛
#نماهنگ | ایـــــــرانِ بــــیـــــدار...🇮🇷
شـلـیـک مـوشـک ســربـازان دهـهی هـشـتـادی
و نــودی ایـران بـه قـلب تـلآویـو...🔥
امـروزه تـأثـیـر شـعـر و رسـانـه در عـقــب
رانـدن دشـمـن از مـوشـک و پـهـپـاد نـیز
بـیـشـتـر اسـت . 🇮🇷✊🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🌹🌹🌹🌹🌹🇮🇷
597.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ ایران
📛 بعد از این روزهای سخت
✅ به آدم هایی مسئولیت پذیرتر، با هوش هیجانی بالاتر احتیاج داره
⁉️ آماده هستی؟👇
آیین یادبود شهدای رسانه ملی
📍 آیین یادبود شهدای رسانه ملی عصر دیروز یکشنبه ۲۲ تیر ماه ۱۴۰۴، با حضور دکتر جبلی رییس رسانه ملی ، حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمودی رئیس رئیس هماهنگی تبلیغات اسلامی استان تهران ، قائم مقام و معاون سیاسی صداوسيما ، خبرنگاران و اهالی رسانه ، خانواده شهدا گرانقدر و کارکنان صداوسيما در مسجد بلال سازمان صدا و سیما برگزار شد.
📍 نیما رجبپور، سردبیر خبر شبکه خبر دو و معصومه عظیمی، کارمند حوزه ریاست سازمان صداوسیما در جریان حمله وحشیانه رژیم صهیونی به ساختمان شیشهای در ۲۶ خردادماه به ۱۷۷ شهید رسانه ملی پیوستند و یادشان از این پس با قهرمانی و رشادت در خاطر همکاران جاودان خواهد ماند.
شــورای هــماهنگی تــبلیــغات اســلامی
اســـتـــان تـــهـــــران
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
1.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تصویری از زدن کشتی حامل سوخت به اسراییل با قایق موتوری توسط یمنی ها
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🌹🌹🌹🌹🌹🌹
7.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بخشی از سخنان مهم دکتر شهریار زرشناس، نظریه پرداز و اندیشمند برجسته که مورد توجه فضای مجازی قرار گرفت
🌐 #اخبار_محور_مقاومت
@mehvarmo
@mehvarmo
#وعده_صادق
📣 آیدی برای تبلیغات
@f_aaha
👈گامی به سوی ظهور
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🌹🌹🌹🌹
39.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☘امام خامنه ای، برنامه آمریکا برای تسلط بر کشورها یکی از دو چیز است:
🔶یا ایجاد استبداد یا هرجومرج و اغتشاش
🔷در سوریه هرج و مرج به وجود آوردند و حالا به خیال خودشان احساس پیروزی میکنند/ یک عنصر آمریکایی در لفافه میگوید هر که در ایران اغتشاش کند ما کمکش میکنیم؛ احمقها بوی کباب شنیدند!
🔷ملت ایران هر کسی را که مزدوری آمریکا را در این زمینه قبول بکند، در زیر گامهای خود لگدمال خواهد کرد. ۱۴۰۳/۱۰/۲
همسر سردار سلامی نشست روی مبل پذیرایی خانهشان و گفت:این خانه که اینطوری نبود. دو هفته است داریم خرده شیشه جارو میکنیم و دوده و خاک پاک میکنیم. یک پنجره سالم نماندهبود.موج انفجاری که خانه سردار رشید و سردار ربانی و سردار باقری را با خاک یکسان کرده بود، به همه خانههای اطراف هم آسیب زده بود. زینبِ حاج قاسم گفت:خانه ما که نزدیکتر بود.به جز شیشه ها دیوارها هم ترک برداشته و گچشان ریخته.پرسیدم:مامان تنها بود؟ نترسید؟»ضبا لبخند و شجاعتی که یحتمل از طریق خون دریافت کردهبود ماجرای آن شب را تعریف کرد.
آن شب همسرم نبود.من هم رفتم پیش مامان. شام خوردیم و قبل از خواب مثل همیشه دوری در اتاق بابا زدم.وسایل بابا را از همان موقع که شهید شده دست نزدهبودیم.یادگاریهای دیگرش را هم همانجا چیدهایم.همیشه رفتن توی اتاق بابا بهم آرامش میداد.کمی با بابا حرف زدم و خوابیدیم. اذان صبح شد ومن سجادهام را توی پذیرایی باز کردم.مامان توی اتاق نماز میخواند. هیچکدام چراغ را روشن نکردهبودیم و نور کمی که همیشه از بیرون میآمد تنها روشنایی خانه بود. هنوز سر سجاده بودم که یکهو صدای وحشتناکی آمد و حجم پرفشاری از هوا و خرده شیشه به سمتم پرت شد. بلند شدم و دویدم سمت حیاط. تاریکی مطلق بود. هوا مزه خاک و گوگرد میداد. چشمهایم به سیاهی که عادت کرد،دیدم کف حیاط سنگ و فلز و چیزهای دیگر ریخته. کفشهایم را پیدا کردم و دویدم سمت کوچه.اولین کسی که دیدم پسر شهید کاظمی بود. سراسیمه گفت:آقا رشید رو زدن. خونه نمونین. فرار کنید. دستم چسبید روی صورتم.یعنی چی آقا رشید رو زده اند؟ چندقدمی رفتم سمت خانه آقا رشید. چیزی جز دود و سیاهی دیده نمی شد. محمدکاظمی آمد دنبالم. «مگه نمی گم فرار کنید. اینجا خیلی خطرناکه. ممکنه دوباره بزنه. مامان رو بردار فرار کن.» «وای مامان!» باعجله دویدم توی خانه. با کفش رفتم داخل پذیرایی همیشه تمیز مامان. بس که همهجا خرده شیشه بود. مامان با هیبتی که از گچهای دیوار سفید و ترسناک شده بود وسط خانه ایستادهبود. دویدم و بغلش کردم.الهی قربونت بشم. چیزی نشده. باید بریم.چادرمشکیهایمان را پیدا کردیم و کیفمان را برداشتیم و از خانه بیرون آمدیم. ماشینم را کمی جلوتر نگه داشته بودم.شانس آوردم روشن شد و توانستم مامان را برسانم خانه خودمان. خیالم که از مامان راحت شد برگشتم شهرک. فکرم ماندهبود پیش وسایل بابا. آتشنشانی و نیروهای امدادی در همان فاصله رسیده بودند و مشغول ارزیابی بودند. محمدکاظمی داشت کمکشان می کرد و جای خانه ها را نشانشان میداد. مثل پدرش شجاع بود. با دیدن من برافروخته شد و داد کشید:چرا برگشتی؟ اینجا خطرناکه.کلمه ها توی دهانم جمله نمیشدند:وسایل بابام...اتاق بابام... منتظر نماندم چیزی بگوید و رفتم سمت خانهمان.در اتاق بابا را موج انفجار باز کردهبود. چراغ گوشیام را روشن کردم و روی کمد گذاشتم و به سرعت شروع کردم به جمع کردن وسایل و یادگاریهایش. دستهایم می لرزیدند ولی نمیدانم با چه نیرویی خردهشیشهها را کنار میزدم و لباسها و سررسیدهای بابا را میریختم توی نایلون. یکهو صدای جنگنده آمد. محمدکاظمی گفته بود که دوباره برمیگردند. چشمهایم را بستم. یک لحظه خوشحال شدم که میروم پیش بابا و دوباره میبینمش. اما باز پسر رفیق صمیمی بابا آمد و نگذاشت. آنقدر داد و فریاد کرد که بقیه وسایل را بیخیال شدم و با همان نایلونی که دستم بود آمدم بیرون و از شهرک خارج شدم. بعدش فهمیدم که جنگندهها همان جای قبلی را زده و نیروهای امدادی را هم شهید کرده بود.
زینب ساکت شد. نه اشکی روی صورتش بود و نه دست هایش می لرزید. یک داستان تراژدی را حماسی تعریف کرده بود و ما هم رویمان نشده بود اشک و ناله بریزیم وسط. قصه ولی تازه توی ذهن من شکل میگرفت. زینب کسی بود که میتوانست برود توی یک دادگاه بین المللی و از همه بدیهای دنیا شکایت کند. بگوید من عاشق پدرم بودم و پدرم هم خاطر من را زیاد میخواست. ولی وقتی کودک بودم اشرار نگذاشتند کنار من باشد. وقتی نوجوان شدم داعش آمد و پدرم را سرگرم کرد و وقتی جوان شدم آمریکا او را از من گرفت و حالا که دارم به میانسالی میرسم اشقی اشقیا آمده و میخواهد یادگاریهایش را هم ازم بگیرد. دختری که حق داشته باشد از اشرار و داعش و آمریکا و اسرائیل انتقام بگیرد، باید هم قوی باشد و تراژدی را حماسه تعریف کند. زینب که رفت ریحانه دختر شهیدسلامی بلند شد و لباس و یادگاریهای پدرش را نشانمان داد. یک تکه فلز هم بود که از کنار پیکر پدرشان آورده بودند. گفت: این را بلند کنید. ببینید چقدر کینه و بغض توی همین قدر از چیزی که برای کشتن پدرم فرستادهاند، هست؟ فلز را بلند کردم. به اندازه دشمنی همه بدی ها با بابای ریحانه سنگین بود. به نظرم او هم می تواند به انتقام از همه بدیهای عالم فکر کند.
#ما_ملت_شهادتیم
#مرگ_بر_اسرائیل
#مرگ_بر_آمریکا
🔴قوت گرفتن احتمال حمله ایران به اسرائیل/هشدار امنیتی و آمادهباش منطقهای و لغو پروازها
در شرایطی که گمانهزنیها و اخباری درباره احتمال پاسخ ایران به اجرای عملیات تروریستی رژیم صهیونیستی علیه رئیس جمهور و سران قوا شدت گرفته، فرودگاه استانبول بهطور ناگهانی همه پروازها به ایران، عراق و اردن را لغو کرد. این تصمیم در کنار گزارشها از کلیر شدن آسمان ایران، سبب شده است ساکنین سرزمین های اشغالی به ویژه در نابلس به دلیل واهمه، صف های طولانی از بنزین را رقم بزنند.
🔴 #بیداری_ملت 👇
@bidariymelat
🔺 آمادهباش کامل حشدالشعبی و دیگر نیروهای امنیتی در عراق،