eitaa logo
اولین شهید آزاده و جانباز کشور شهید والامقام شهید ترکاشوند
303 دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
8.4هزار ویدیو
51 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
39.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☘امام خامنه ای، برنامه آمریکا برای تسلط بر کشورها یکی از دو چیز است: 🔶یا ایجاد استبداد یا هرج‌ومرج و اغتشاش 🔷در سوریه هرج و مرج به وجود آوردند و حالا به خیال خودشان احساس پیروزی میکنند/ یک عنصر آمریکایی در لفافه میگوید هر که در ایران اغتشاش کند ما کمکش میکنیم؛ احمق‌ها بوی کباب شنیدند! 🔷ملت ایران هر کسی را که مزدوری آمریکا را در این زمینه قبول بکند، در زیر گام‌های خود لگدمال خواهد کرد. ۱۴۰۳/۱۰/۲
همسر سردار سلامی نشست روی مبل پذیرایی خانه‌شان و گفت:این خانه که این‌طوری نبود. دو هفته است داریم خرده شیشه جارو می‌کنیم و دوده و خاک پاک می‌کنیم. یک پنجره سالم نمانده‌بود.موج انفجاری که خانه سردار رشید و سردار ربانی و سردار باقری را با خاک یکسان کرده بود، به همه خانه‌های اطراف هم آسیب زده بود. زینبِ حاج قاسم گفت:خانه ما که نزدیک‌تر بود.به جز شیشه ها دیوارها هم ترک برداشته و گچ‌شان ریخته.پرسیدم:مامان تنها بود؟ نترسید؟»ضبا لبخند و شجاعتی که یحتمل از طریق خون دریافت کرده‌بود ماجرای آن شب را تعریف کرد. آن شب همسرم نبود.من هم رفتم پیش مامان. شام خوردیم و قبل از خواب مثل همیشه دوری در اتاق بابا زدم.وسایل بابا را از همان موقع که شهید شده دست نزده‌بودیم.یادگاری‌های دیگرش را هم همانجا چیده‌ایم.همیشه رفتن توی اتاق بابا بهم آرامش می‌داد.کمی با بابا حرف زدم و خوابیدیم. اذان صبح شد ومن سجاده‌ام را توی پذیرایی باز کردم.مامان توی اتاق نماز می‌خواند. هیچ‌کدام چراغ را روشن نکرده‌بودیم و نور کمی که همیشه از بیرون می‌آمد تنها روشنایی خانه بود. هنوز سر سجاده بودم که یکهو صدای وحشتناکی آمد و حجم پرفشاری از هوا و خرده شیشه به سمتم پرت شد. بلند شدم و دویدم سمت حیاط. تاریکی مطلق بود. هوا مزه خاک و گوگرد می‌داد. چشمهایم به سیاهی که عادت کرد،دیدم کف حیاط سنگ و فلز و چیزهای دیگر ریخته. کفشهایم را پیدا کردم و دویدم سمت کوچه.اولین کسی که دیدم پسر شهید کاظمی بود. سراسیمه گفت:‌آقا رشید رو زدن. خونه نمونین. فرار کنید. دستم چسبید روی صورتم.یعنی چی آقا رشید رو زده اند؟ چندقدمی رفتم سمت خانه آقا رشید. چیزی جز دود و سیاهی دیده نمی شد. محمدکاظمی آمد دنبالم. «مگه نمی گم فرار کنید. اینجا خیلی خطرناکه. ممکنه دوباره بزنه. مامان رو بردار فرار کن.» «وای مامان!» باعجله دویدم توی خانه. با کفش رفتم داخل پذیرایی همیشه تمیز مامان. بس که همه‌جا خرده شیشه بود. مامان با هیبتی که از گچ‌های دیوار سفید و ترسناک شده بود وسط خانه ایستاده‌بود. دویدم و بغلش کردم.الهی قربونت بشم. چیزی نشده. باید بریم.چادرمشکی‌هایمان را پیدا کردیم و کیف‌مان را برداشتیم و از خانه بیرون آمدیم. ماشینم را کمی جلوتر نگه داشته بودم.شانس آوردم روشن شد و توانستم مامان را برسانم خانه خودمان. خیالم که از مامان راحت شد برگشتم شهرک. فکرم مانده‌بود پیش وسایل بابا. آتش‌نشانی و نیروهای امدادی در همان فاصله رسیده بودند و مشغول ارزیابی بودند. محمدکاظمی داشت کمکشان می کرد و جای خانه ها را نشانشان می‌داد. مثل پدرش شجاع بود. با دیدن من برافروخته شد و داد کشید:چرا برگشتی؟ اینجا خطرناکه.کلمه ها توی دهانم جمله نمی‌شدند:وسایل بابام...اتاق بابام... منتظر نماندم چیزی بگوید و رفتم سمت خانه‌مان.در اتاق بابا را موج انفجار باز کرده‌بود. چراغ گوشی‌ام را روشن کردم و روی کمد گذاشتم و به سرعت شروع کردم به جمع کردن وسایل و یادگاری‌هایش. دست‌هایم می لرزیدند ولی نمی‌دانم با چه نیرویی خرده‌شیشه‌ها را کنار می‌زدم و لباس‌ها و سررسیدهای بابا را می‌ریختم توی نایلون. یکهو صدای جنگنده آمد. محمدکاظمی گفته بود که دوباره برمی‌گردند. چشم‌هایم را بستم. یک لحظه خوشحال شدم که می‌روم پیش بابا و دوباره می‌بینمش. اما باز پسر رفیق صمیمی بابا آمد و نگذاشت. آنقدر داد و فریاد کرد که بقیه وسایل را بی‌خیال شدم و با همان نایلونی که دستم بود آمدم بیرون و از شهرک خارج شدم. بعدش فهمیدم که جنگنده‌ها همان جای قبلی را زده و نیروهای امدادی را هم شهید کرده بود. زینب ساکت شد. نه اشکی روی صورتش بود و نه دست هایش می لرزید. یک داستان تراژدی را حماسی تعریف کرده بود و ما هم رویمان نشده بود اشک و ناله بریزیم وسط. قصه ولی تازه توی ذهن من شکل می‌گرفت. زینب کسی بود که می‌توانست برود توی یک دادگاه بین المللی و از همه بدی‌های دنیا شکایت کند. بگوید من عاشق پدرم بودم و پدرم هم خاطر من را زیاد می‌خواست. ولی وقتی کودک بودم اشرار نگذاشتند کنار من باشد. وقتی نوجوان شدم داعش آمد و پدرم را سرگرم کرد و وقتی جوان شدم آمریکا او را از من گرفت و حالا که دارم به میانسالی می‌رسم اشقی اشقیا آمده و می‌خواهد یادگاری‌هایش را هم ازم بگیرد. دختری که حق داشته باشد از اشرار و داعش و آمریکا و اسرائیل انتقام بگیرد، باید هم قوی باشد و تراژدی را حماسه تعریف کند. زینب که رفت ریحانه دختر شهیدسلامی بلند شد و لباس و یادگاری‌های پدرش را نشان‌مان داد. یک تکه فلز هم بود که از کنار پیکر پدرشان آورده بودند. گفت:‌ این را بلند کنید. ببینید چقدر کینه و بغض توی همین قدر از چیزی که برای کشتن پدرم فرستاده‌اند، هست؟ فلز را بلند کردم. به اندازه دشمنی همه بدی ها با بابای ریحانه سنگین بود. به نظرم او هم می تواند به انتقام از همه بدیهای عالم فکر کند.
🔴قوت گرفتن احتمال حمله ایران به اسرائیل/هشدار امنیتی و آماده‌باش منطقه‌ای و لغو پروازها در شرایطی که گمانه‌زنی‌ها و اخباری درباره احتمال پاسخ ایران به اجرای عملیات تروریستی رژیم صهیونیستی علیه رئیس جمهور و سران قوا شدت گرفته، فرودگاه استانبول به‌طور ناگهانی همه پروازها به ایران، عراق و اردن را لغو کرد. این تصمیم در کنار گزارش‌ها از کلیر شدن آسمان ایران، سبب شده است ساکنین سرزمین های اشغالی به ویژه در نابلس به دلیل واهمه، صف های طولانی از بنزین را رقم بزنند. 🔴 👇 @bidariymelat
🔺 آماده‌باش کامل حشدالشعبی و دیگر نیروهای امنیتی در عراق،
❤️ صبحی که در آن ذکر لبم نام حسین است ای جان دلم صبح من آن روز بخیر است ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کانال عطر خدا ↙️↙️ @attre_khoda ◽️◽️◽️◽️
46.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 موزیک بوم بوم تل آویو بیشتر از موشکهای ایران موجب عصبانیت یهودیان شد. ورژن جدیدی از آهنگ بوم بوم تل آویو . حتما ببینید و نشر بدید.
14.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چرا جنگ تحمیلی ۸ سال طول کشید؟ شهید باقری از کارشکنی میرحسین موسوی می‌گوید. ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━━
5.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻بسیار بسیار مهم🔻 🎥 سناریوهای دشمن برای تخریب انسجام ملی ... !! 🤔 •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
8.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گفتم: چی میخوای از جـ...ـون من؟ برشی از حرف‌های دکتر محمود انوشه 🍉 @qarpuz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا