فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#والله ما ترکناک یا ابن الحیدر 🌿 .
#مقام_معظم_دلبری♥️
#حاج_حسین_طاهری
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷
در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
eitaa.com/ShahidestanBrotoush
پسرانشان، همهی زندگیشان بود..
و اینگونه شد که
«زن»
«زندگی»اش را داد؛
تا ما «آزادی» داشته باشیم...
✨اللَّھُمَعَـجِّلْلِوَلیِڪَألْفَرَجْ✨
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷
در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
eitaa.com/ShahidestanBrotoush
💢وقتی بدن عریانت رو دیدم ذهنم رفت سمت کهنه پیراهن
وقتی انگشتر نیمه شکستَت رو دیدم یاد انگشت و انگشتر افتادم 😭
وقتی دیدم به بدن زخمیت لگد میزنن یاد اون لحظه ای افتادم که دیدن هیچی ندارن با سنگ و عصا میزدن!
تو چیکار کردی که اینقدر به راه و شیوه ارباب پر کشیدی؟
🕊️شهید_آرمان_علی_وردی🕊️
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷
در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
eitaa.com/ShahidestanBrotoush
#شهدا شرمنده ایم😔
#خاطرات_شهداء
خواستم به مجروحی که تشنگی را در چهرهاش مشاهده کردم آب بدهم، اما دکتر مخالفت کرد. گاز را داخل یک رسیور آب فرو بردم و چلاندم و با گاز خیس لب و زبانش را مرتب مرطوب میکردم. علی رغم دستور دکتر، گاز را این دفعه کمی آب دارتر روی لبهایش گذاشتم. طوری که حتی چند قطره آب در دهانش چکید. آب را بیرون زد و گفت روزهام را با این آبها باطل نمیکنم. من سر سفره ی مولایم افطار میکنم.
دست روی جراحاتش گذاشتم و گفتم: تو را به مولایت قسم، مرا هم سر سفره ی مولای مظلوم مان یاد کن! او سرش را به علامت مثبت تکان داد و لبهایش تکان خورد. برایش آب آوردم، نخورد. حتی حاضر نشد لبهایش خیس شود.
گاز خیس و یک تکه یخ روی لب و قلب او گذاشتم تا شاید کمی از تشنگیاش برطرف شود و از دیدن آنها رفع تشنگی کند و مرهمی باشد بر گلوی خشک و تشنهاش. نگاهم به چهرهاش بود که با نگاه خاصی گفت: - السلام علیک یا ابا عبدالله! و بعد از چند لحظه یا حسین (ع) گویان سفر کرد و مثل مولایش تشنه لب به شهادت رسید.
لبانش را کمی باز کردم و چند قطره آب سرد را در دهانش چکاندم. آب از بین دندانهایش که روی هم قفل شده بود و از لابه لای لبهایش بیرون آمد. او روزهاش را با گلوله و ترکش و خون افطار کرد. در سالهای جنگ کمتر شهیدی را دیدم که آخرین لحظاتش را بدون نام ائمه (ع) گذرانده باشد.
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷
در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
eitaa.com/ShahidestanBrotoush
#شهادت بسیجی مدافع امنیت در گیلان جلوی فرزند سه ساله اش🥺
معاون هماهنگکننده سپاه قدس گیلان:
بسیجی مدافع امنیت حمزه علینژاد شامگاه پنجشنبه درحالی که به همراه همسر و کودک سه ساله خود در حال تردد در خیابان بود، مورد هدف اغتشاشگران قرار گرفته و به شهادت رسید. فرزند و همسر این شهید هم دچار جراحت شدند.
◼️اللَّھُمَعَـجِّلْلِوَلیِڪَألْفَرَجْ◼️
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷
در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
eitaa.com/ShahidestanBrotoush
#زن زندگی آزادی
او بهترین #زن زندگیش را داد تا شما راحت زندگی کنید ...🥺
🔹ننگ و شرم و نفرین به شماغرب پرستها
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷
در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
eitaa.com/ShahidestanBrotoush
تلخ ترین حضور و غیاب....🥺
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷
در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
eitaa.com/ShahidestanBrotoush
هر وقت که مادر برای سر و سامان دادن پسرش نقشهای می کشید، مقاومت میکرد.
وقتی دید مادر دست بردار نیست تصمیم گرفت طبق توصیه #امام_راحل(ره) با همسر شهید ازدواج کند، خانمی از تبار #سادات انتخاب کرد و میگفت می خواهم از این طریق، داماد حضرت زهرا(س) بشوم و اون دنیا به ایشان محرم باشم، شاید به صورتم نگاه کند.
علاقه زیاد این شهید به حضرت زهرا(س) و #امام_زمان(عج) زبانزد همه بود. برای عروسیاش علاوه بر میهمانان ،سه کارت دعوت نیز برای #امام_رضا(ع)، برای #حضرت_ولیعصر(عج) و #حضرت_زهرا سلام الله علیها مینویسد و به ضریح #حضرت_معصومه(س) میاندازد ، شب حضرت زهرا سلام الله علیها را در #خواب میبیند که به عروسیاش آمدند، شهید ردانی پور به ایشان میگوید:
"خانم ! قصد مزاحمت نداشتم ، فقط میخواستم احترام کنم."
حضرت زهرا(س) پاسخ می دهند:
"مصطفی جان! ما اگر به مجالس شما نیائیم به کجا برویم؟".
🕊️شهیـــد_مصطفــی_ردانـی_پـور🕊️
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷
در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🌷شهیدستان🌷(بدون روتوش)
🔻داستان روز آخرِ شهید آرمان علیوردی تا شهادتش😔
#واما آن ماجرایِ غربت و مظلومی..
صبح چهارشنبه ۴ آبان مثل روزهای گذشته آرمان در درسهای حوزه شرکت کرد.
پیامهای خوبی از سطح شهر تهران مخابره نمیشد. آشوبگران در چند نقطه تجمعاتی همراه با تخریبِ اموال عمومی برپا کرده بودند.
ظهر بعد از اتمام کلاس، آرمان وسایلش را جمع کرد و از طلبهها خداحافظی کرد.
دوستانش به شوخی گفتند: شهید نشی؟ صبر کن آخرین عکس را هم ازت بگیریم؛ اما آرمان گویا افق نگاهش جای دیگری بود.
با رفتار و الفاظی متواضعانه خداحافظی کرد و با عجله از حوزه خارج شد و خود را به بچههای گردان امام علی(ع) رساند.
نماز مغرب را در مسجد به جماعت خواند.
درگیری ها در شهرک اکباتان بالا گرفته بود و عدهای فتنهگر جهت هتک حرمت برخی شهروندان محترم و مردم مظلوم، تجمع کرده و با شعارهای وقیحانه دست به آشوب و تخریب زده بودند.
آرمان به همراه تعدادی از بسیجیها برای شناسایی و ساماندهی اوضاع به فاز یک اکباتان رفتند.
پرتاب سنگ از بالای برخی ساختمانها موجب جداییِ او از تیم شناسایی میشو و در چشم برهم زدنی غریبانه محاصرهاش میکنند.
اغتشاشگران از همه طرف به او حمله میکنند. با سنگ و چوب و لگد، با هر چه که دستشان رسید زدند و فیلم گرفتند و فحاشی کردند!
کربلایی به پا شده بود؛ غریب گیر آوردنش..
لباس از تنش در آوردند، با تهدید و شکنجه از او خواستند به اهل بیت و حضرت آقا هتاکی کند!
اما هیهات که تربیت شدهی مکتب سیدالشهداء دست از اعتقادات قلبیاش بکشد و جانش را به بهایی ناچیز بخرد :)
آرمان زیر بار حرف اراذل و اوباش نمیرود و بلای بزرگ را به جان میخرد.
شکنجه شدت مییابد و بدن پاکش را با ضربات مکرر چاقو پاره پاره میکنند و در نهایت با کوبیدن تکه بلوکهای سیمانی به سر مطهرش، به کما می رود.
کفتارها بدنِ نیمه جانش را روی زمین میکِشَند و در گوشهای از شهرک، تنها رها میکنند.
پس از ساعتی پیکر پُر زخم و کبود و تقریبا بیجانِ آرمان به بیمارستان منتقل میشود.
و سرانجام صبح جمعه، ۶ آبان آرمانِ عزیز به سبب شدت جراحات وآسیبها در سراسر بدن مطهرش، چونان مولایش سیدالشهداء به فیض شهادت نائل آمد و در آغوش خونین اباعبدالله الحسین(ع) آرام گرفت.💔
بدن چاک چاک و کبود برادر شهیدمان تا ابد سندی بزرگ بر مظلومیت ملت شهید پرور ایران و فرزندان امام خامنهای و رسوایی مدعیان دروغین آزادی و حقوق بشر است.
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷
در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
eitaa.com/ShahidestanBrotoush