eitaa logo
🌷شهیدستان🌷(بدون روتوش)
168 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
463 ویدیو
1 فایل
🌷«شهیدستان، کانالی برای فرزندان انقلابی این نظام» 📜تاثیرگذارترین و کوتاه ترین خاطرات شهدا به همراه بهترین عکس و کلیپ‌های مناسب استوری را از اینجا پیگیری کنید. 👤ارتباط با خادم الشهدای کانال⬇️ @babaei1757 @qjfarad_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
راوی : می‌ گفت : در سال ۶۱ هجری حضرت عبـاس علیه‌ السلام برای دفاع از خیمه حضرت‌زینب(س) دو دست و چشمانش را از دست‌ داد اڪنـون نوبت مـن است ڪہ برای دفاع از حرم حضرت‌زینب (س) دست و چشمانم را از دست بدهم ... زمانیکه به بالینش رسیدم دیدم ؛ همانطور ڪہ می خواست ... دستش از بدنش جدا و چشمانش را هم فدای ‌حرم بی‌بی زینب (س) کرده بود. ✍الله اکبر از این شباهت از تا سلام الله  🕊️ 🕊️ 🕊️ ◽️تاریخ ولادت : ۱۳۴۴/۳/۳ ◽️محل ولادت : روستای طلاور از توابع بخش صیدون  ◽️تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۱۰/۲ ( ) ◽️محل شهادت: •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• 🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷 در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰 که ولادتش مصادف با ولادت حضرت زهرا(س)وشهادتش باشهادت ان حضرت مصادف بود! از ازدواج پدر و مادر علی، چند سال گذشته بود و آنان هنوز فرزندی نداشتند. روزی خدمت مرجع عالیقدر، آیت الله سید محمدرضا گلپایگانی رسیدند و موضوع را با آن عالم ربانی مطرح کردند؛ معظم له توصیه فرمود که در شب ولادت حضرت فاطمه زهرا(س)، جمعی از طلاب علوم دینی را به سفره‌ای فراخوانند؛ آنان را اطعام کنند و سپس به حضرت صدیقه طاهره(س) متوسل شوند. حدود یک سال بعد و در روز میلاد حضرت برترین بانوی جهان، علی بیطرفان به دنیا آمد و سالهابعدکه راهی جبهه هاشد در سالروز شهادت حضرت سیده نساء العالمین (س) هم به شهادت رسید.. 🕊️🕊️ •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• 🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷 در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰 ! پاهایم سست است، رمق ندارد. جرأت عبور از پلی که از جهنّم عبور می‌کند، ندارد. من در پل عادی هم پاهایم می‌لرزد، وای بر من و صراط تو که از مو نازک­تر است و از شمشیر بُرنده‌تر؛ اما یک امیدی به من نوید می‌دهد که ممکن است نلرزم، ممکن است نجات پیدا کنم. من با این پاها در حَرَمت پا گذارده‌ام دورِ خانه‌ات چرخیده‌ام و در حرم اولیائت در بین‌الحرمین حسین و عباست آنها را برهنه دواندم و این پاها را در سنگرهای طولانی، خمیده جمع کردم و در دفاع از دینت دویدم، جهیدم، خزیدم، گریستم، خندیدم و خنداندم و گریستم و گریاندم؛ افتادم و بلند شدم. امید دارم آن جهیدن‌ها و خزیدن‌ها و به حُرمت آن حریم‌ها، آنها را ببخشی... ✨ فرازی ازوصیت نامه 🕊️ قاسم سلیمانی🕊️ ♥️¦↬ •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• 🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷 در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 eitaa.com/ShahidestanBrotoush
💞رضا جان و آقا روح‌الله 💛رضاجان و آقا روح‌الله و چند نفر از دوستان‌شون، رفقای صمیمی هم بودند. قبل از اینکه وارد سپاه بشوند، با هم دوست بودند؛ طوری که در غم‌ها و شادی‌هایشان شریک همدیگر بودند... 🎀رفاقتشون خیلی با صفا و ساده بود و این صمیمیّت رو به خانواده‌های خود نیز کشانده بودند... 📚در حین مأموریت‌هایی که می‌رفتند، درس‌هایشان را هم ادامه می‌دادند و با همدیگر به دانشگاه می‌رفتند... 👨‍🎓آنها در دانشگاه آزاد فرهنگ و هنر علمی‌كاربردی آمل، در رشته‌ی حقوق تحصیل می‌کردند که مدرک لیسانس‌شون را بعد از شهادتشون برایمان آوردند... 🎓در حین مأموریت، به دانشگاه هم می‌رفتند ولی در دانشگاه نبودند و فقط تو امتحانات حضور داشتند. اساتید دانشگاه وقتی سوال می‌کردند که "آقای حاجی‌زاده کجاست؟"، همه میگفتند رفته ماموریت؛ چون به کرمانشاه و پیرانشهر و... هم می‌رفتند، دیگه نمی‌تونستند به دانشگاه برن... 🎙راوی:مادر شهید 🕊️🕊️ •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• 🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷 در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 eitaa.com/ShahidestanBrotoush
📄بخشی از وصیت شهید مدافع حرم "علیرضا قلی پور "به دختر شش ساله: ♥️ جان سلام بابا جان! خیلی دوست دارم، درسهایت را مرتب بخوان و به حرف مادرت گوش کن. نماز و حجاب یادت نره، یادت نره که وقتی چادر به سر میکردی خوشکل و ناز میشدی، همیشه به یادت هستم، تو هم به یاد من باش باباجونی. 🌹هدیه به روح مطهر شهید •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• 🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷 در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰امضای حضرت زهرا (س) پای نامه ی شهادت نوجوان لبنانی یکی از دوستان صمیمی این شهید در خاطره ای از وی تعریف کرد: دوستم 🕊️ علی الهادی🕊️ علاقه ی زیادی به «احمد مشلب» داشت. این شهید اهل شهر نبطیه لبنان بود. علی دو ماه قبل از شهادتش برایم از خوابش گفت و این طور تعریف کرد: یک شب در خواب دوست شهیدم را دیدم. از او پرسیدم شما شهید احمد مشلب هستی؟ گفت: بله، گفتم از شما یک درخواست دارم و آن اینکه اسم من را نیز جزو شهدا در لیستی که حضرت زهراء سلام الله علیها می نویسد و شما را گلچین می کند بنویسی. 🥀شهید احمد مشلب به من گفت: اسمت چیست؟! گفتم:علی الهادی! شهید احمد مشلب گفت: این اسم برای من آشناست، من اسم تو را در لیستی که نزد حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود دیده ام و به زودی به ما ملحق خواهی شد. 🌹اینطور شد که دوستم علی الهادی دو ماه بعد به شهادت رسید. •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• 🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷 در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰میخواستم بزرگ بشم، درس بخونم، مهندس بشم، خاکمو آباد کنم، زن بگیرم، مادر و پدرم و ببرم کربلا، دخترم و بزرگ کنم، ببرمش پارک، توی راه مدرسه با هم حرف بزنیم، خیلی کارا دوست داشتم انجام بدم،خوب نشد..! ✨‏باید می‌رفتم از مادرم، پدرم، خاکم، ناموسم، دخترم، دفاع کنم، رفتم که دروغ نباشه، احترام کم نشه، همدیگرو درک کنیم، ریا از بین بره، دیگه توهین نباشه، محتاج کسی نباشیم. 🕊️ #‏فرازی از وصیتنامه شهید کاظم مهدی‌زاده🕊️ •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• 🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷 در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🕊️ مدافع‌حرم محمدحسین محمدخانی🕊️ ▪️شهید محمدحسین_محمدخانی عاشق حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها بود. روضه‌های فاطمیه را خیلی با سوز می‌خواند.‌ یک وقت‌هایی هم آخر شب زنگ می‌زد و می‌گفت: «باهات کار دارم». با اینکه دوتا هیئت رفته، هم مداحی کرده، هم روضه خوانده و هم گریه کرده و سینه زده. ▪️اما آخر شب می‌گفت:«بیا یک روضه چند نفری بخونیم و گریه کنیم! هرچی برای مادر گریه کنیم، کمه». محمدحسین خط خوبی هم داشت. همیشه کنار دفتر یادداشت یا کتاب و جزوه‌اش اسماء متبرّک اهل‌بیت را با خط خوش می‌نوشت و زیباترینش هم نام مبارک فاطمه زهرا علیهاالسلام بود. 🎙راوے: دوست شهید •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• 🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷 در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰خداوندا! ای قادر عزیز و ای رحمان رزّاق، پیشانی شکر شرم بر آستانت می‌سایم که مرا در مسیر فاطمه اطهر و فرزندانش در مذهب تشیّع، عطر حقیقی اسلام قرار دادی و مرا از اشک بر فرزندان علی‌بن ابی‌طالب و فاطمه اطهر بهره‌مند نمودی؛ چه نعمت عظمایی که بالاترین و ارزشمندترین نعمت‌هایت است؛ نعمتی که در آن نور است، معنویت، بی‌قراری که در درون خود بالاترین قرارها را دارد، غمی که آرامش و معنویت داد. ✨فرازی ازوصیت نامه 🕊️ قاسم سلیمانی ♥️¦↬ 🥺 •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• 🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷 در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🕊️شهید مدافع‌حرم 🕊️ 🎙راوے: همسر شهید 💜فاطمه دو یا سه سالش بود که آقاجواد برایش پارچه سفید گل‌دار خرید. گفت: «خانم این چادر را برای دخترمان بدوز. بگذار به‌مرور با چادر سر کردن آشنا شود.» 🌻از آن به بعد هر وقت پدر و دختر می‌خواستند از خانه بیرون بروند، آقا جواد می‌گفت: «نمی‌خواهی بابا را خوشحال کنی؟» بعد فاطمه می‌دوید و چادر سر می‌کرد و می‌دوید جلوی بابا و می‌گفت «بابا خوشگل شدم؟» باباش قربان‌صدقه‌اش می‌رفت که خوشگل بودی، خوشگل‌تر شدی عزیزم. فاطمه ذوق می‌کرد. 💜یک روز چادرش را شُسته بودم و آماده نبود. گفتم: «امروز بدون چادر برو.» فاطمه نگران شد. گفت: «بابا ناراحت می‌شود.» بالاخره هم آقاجواد صبر کرد تا چادر خشک شود و بعد بروند بیرون.‌ 🌻وقتی آقا جواد نماز می‌خواند، دخترم پشت سر بابایش سجّاده پهن می‌کرد و همان چادر را سَر می‌کرد و به بابایش اقتدا می‌کرد و هر کاری بابایش می‌کرد، او هم انجام می‌داد. •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• 🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷 در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🕊️شهید مدافع‌حرم 🕊️ 🎙راوے: خواهر شهید 🔮برادرم بسیار مهربان، دلسوز و قدردان پدر و خانواده بود و همیشه توصیه به خوب‌بودن و احترام به یکدیگر داشت و خود نیز آن را رعایت می‌کرد. اخلاق و رفتارش آن‌قدر جذب‌کننده بود که همه دوستش داشتند. هیچ‌وقت با کسی دعوا نکرد. در دوران خدمت وقتی مرخصی می‌آمد، دوستانش دائم زنگ می‌زدند که برگرد! 🔮در یک دست‌نوشته‌ای که پس از شهادتش پیدا کردیم، برایمان همین چیزها را نوشته که مثلاً «هر که با شما بدی کرد، شما با خوبی پاسخش را بدهید! در سلام‌کردن پیش‌قدم باشید! شما سلام کنید؛ مهم نیست آدم‌ها جوابت را بدهند یا ندهند!» و مسائل این‌چنینی. همیشه پرویز از لباس و غذا و مال خودش می‌گذشت و به دیگران می‌داد. او روی حلال و حرام هم خیلی حسّاس بود. •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• 🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷 در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰 که حضرت زهرا(س)ازاوقول گرفت که جبهه را رهانکند! خوده شهیدتعریف میکند: ''در عملیات محرم مجروح شدم.مرا به بیمارستان پشت جبهه انتقال دادند.چند روزی که گذشت حالم بهتر شد.دلم هوای جبهه کرد؛بسیجیان ،پاسداران و آن خلوص بی ریایشان،همیشه در نظرم مجسم بود .درست نبود که من پشت جبهه باشم و دوستانم در میدان کارزار.اینها را به دکتر معالجم گفتم اما او هنوز معالجاتم را کافی نمی دید. هرچه اصرار کردم او نپذیرفت و گفت:باید تا چند روز دیگر هم بستری باشم و استراحت کنم .راستش دلم گرفت،بغض گلویم را فشرد.شب جمعه بود با ناراحتی به خواب رفتم .در عالم خواب بانوی مجلله ای،به سویم آمد،باورم نمی شد ،به نظرم آمد حضرت زهرا سلام الله علیها را زیارت می کنم .خودش بود،جذبه معنوی اش چنان بود که با سنگینی خاصی لفظ مادر بر زبانم جاری شد.وقتی گفتم :مادر.در جواب شنیدم: من مادرت خواهم بود به یک شرط!عرض کردم:چه شرطی؟ فرمود:به شرط آن که پیمان ببندی جنگ و جهاد درراه خدا را هیچگاه ترک نکنی. خواستم چیزی بگویم که آ ن بزرگوار از نظرم ناپدید شد.'' از آن پس فاضل تصمیم می گیرد لحظه ای جبهه و جنگ را ترک نکند. به راستی که او مرد عمل بود نه حرف و سخن . به شهید آقابزرگی گفته بود:تابه شهادت نرسم از قول و عهدی که با حضرت زهرا (س) بسته ام سرباز نخواهم زد . در عملیات خیبر فرماندهی گردان حضرت علی اکبر (ع) را به عهده گرفت. مدتی بعد و با توجه به شدت علاقه اش به حضرت زهرا نام گردان را یا زهرا (س) گذاشت. 🌹 کمال بی‌ تابی زیادی برای شهادت می‌كرد. وی در نمازهایش بخصوص در نماز شب که در آن بسیار زبانزد بود، همواره دعایش این بود که خدایا مرا به پیشگاه خود فرا خوان او سرانجام در 23بهمن ماه 1365 که مصادف با دهه فاطمیه بود در عملیات پیروزمندانه والفجر 8 از ناحیه پیشانی و پهلو همچون مادرش فاطمه زهراء (س) مورد اصابت ترکش قرارگرفت و به شهادت رسید. •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• 🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷 در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 eitaa.com/ShahidestanBrotoush