eitaa logo
🌷شهیدستان🌷(بدون روتوش)
167 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
465 ویدیو
1 فایل
🌷«شهیدستان، کانالی برای فرزندان انقلابی این نظام» 📜تاثیرگذارترین و کوتاه ترین خاطرات شهدا به همراه بهترین عکس و کلیپ‌های مناسب استوری را از اینجا پیگیری کنید. 👤ارتباط با خادم الشهدای کانال⬇️ @babaei1757 @qjfarad_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
✨🌺 . 🌸 ز سوی عرش رحمن، نوید شادی آمد 🌼 بشارت ای محبان، امام هادی آمد... 🌸 کجایی یابن زهرا بده عیدی ما را 🌼 که روح عشق و ایمان امام هادی آمد... 🎉 میلاد دهمین واسطه فیض خداوند، آیت روشن رستگاری، حضرت امام علی النّقی الهادی علیه السلام را به محضر مولایمان ارواحنا فداه و منتظران حضرتش تبریک می‌گوییم.   🌷شهیدستان (بدون روتوش) •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• ▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون ⏳در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 📎 eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰شجاع و جسور مثل"حاج همت"/توفیق تبلـیغ حضرت امـام... 🔸من خیال میکردم خـودم آدمِ جسوری هستم! امـا حاج همت پـاک روی دسـت مـا زده بـود!! 🔹روز تظـاهرات (مراسم برائت) او یک سـری از ایـن تصـاویر کوچک برچسب دار حضـرت امـام را تـوی جیب دشداشه خودش گذاشته بود. ▪️هر چند لحظه یکبـار در حـالی که برچسب را کـف دستش مخـفی کرده بود، بطرف مأمورین پلیس سعودی می رفت دسـت در گـردن آنهـا می انداخت و با آنها معـانقـه میکرد! ▫️ناغافل میدیدی صدای خنـده جمعیت بلنـد شده! نگو معـانقـه کردن برای حـاج همت بهـانه ای بود تا بتواند خیلی راحت تصویر حضـرت امـام را به پشتِ کـلاه کاسکتِ سفید رنگ مـأمورین پلیس سعودی بچسباند. 🔻پلیس های بینوا که از علت خنده شدید مردم بی خبـر بودند، دائـم بـه آنهـا چشـم غُـره میرفتند. آنروز با ترفند زیرکانه حاج همت، حدود پنجاه - شصت نفر از مأمورین قلـدر سعودی، ناخواسته و ندانسته به توفیق تبلـیغ حضرت امـام مفتخر شـدنـد. 🎙راوی: جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان 📜همپـای صاعقه / انتشارات سـوره مـهر 🕊 🕊 🌷شهیدستان (بدون روتوش) •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• ▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون ⏳در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 📎 eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰شهید مدافع حرم"رضا خرمی"؛شهیدی  که در عملیات انتحاری داعش به شهادت رسید 📌شهید «رضا خرمی»، در ۲۹ آبان ۱۳۵۳ در مولوی تهران به دنیا آمد.از نوجوانی احساس مسئولیت می‌کرد. توی شیشه‌بری مشغول کار شد. 🔸حتی جمعه‌ها هم می‌رفت سرکار. دقیق و منظم بود. بعد از فوت پدرش احساس مسئولیتش چند برابر شد. 🔹شهید خرمی با مدرک دیپلم سال ۱۳۷۴ یا ۱۳۷۵ وارد سپاه شد و بعدها ادامه تحصیل داد و کارشناسی رشته تربیت‌بدنی را گرفت.او مربی موتورسواری و تیراندازی و در تیم حفاظتی حاج‌قاسم بود. ▪️از این شهید بزرگوار سه فرزند به یادگار مانده است که پسرش ابوالفضل هنگام شهادت پدر ۱۴ ماهه بود. 🔻 سرانجام در ۱۴ خرداد ۱۳۹۵ به همراه چندین نفر در منطقه خلسه در ساختمانی مستقر بودند که ساختمان توسط تروریست‌های تکفیری شناسایی شده بود خودرویی حامل ۲ تن مواد منفجره را در نزدیکی ساختمان منفجر کردند و او به همراه مرتضی مسیب‌زاده و قدرت‌الله عبدیان به شهادت رسیدند. 🕊 🕊 🌷شهیدستان (بدون روتوش) •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• ▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون ⏳در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 📎 eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰 وقتی شهید چمران، دعا و شمشیر را از امام علی (ع) الگو گرفت 🔹 شهید مصطفی چمران، مردی بود که به امام علی (ع) اقتدا کرد؛ نه فقط در عبادت، بلکه در فریاد زدنِ حق، سکوت در مظلومیت و جنگیدن برای مردم. ◾️ او از امیرالمؤمنین آموخته بود که عدالتِ بی‌عمل، بی‌معناست. ◾ چمران، مثل علی، شب‌ها اشک می‌ریخت و روزها برای مستضعفان جان می‌داد. ◽ در جنوب لبنان کنار محرومان می‌جنگید، در پاوه قلب تپنده‌ی مقاومت بود، و در دل شب؛ فقط نام و یاد «علی» به او آرامش می‌داد. 🔸 وقتی از او پرسیدند چرا عرفان را با اسلحه همراه کرده‌ای، پاسخ داد: ◾ «مگر علی (ع) اهل عبادت نبود؟ مگر در صفین شمشیر نزد؟ مگر در کوفه سکوت نکرد تا حقیقت زنده بماند؟» 🔻 چمران در دهلاویه که به شهادت رسید؛ پیکرش را آوردند، لبخند بر لب داشت. ◽ یکی از همرزمانش گفت: «در آخرین لحظات شهادت، زیر لب فقط می‌گفت: یا علی...» 🔹 و امروز ما مانده‌ایم؛ با این پرسش که اگر چمران امروز زنده بود، کجا بود و چه می‌کرد؟ ◾ چگونه عبادت می‌کرد؟ ◾ کجا مبارزه می‌کرد؟ ◾ و کدام میدانِ خاموش را برای خدمت برمی‌گزید؟ 🔻 شهید چمران رفته، اما مکتب علی‌وارش هنوز زنده است. 🕊 🕊 🌷شهیدستان (بدون روتوش) •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• ▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون ⏳در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 📎 eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰 شهید خرازی و الگوبرداری از سیره امام علی (ع) در دفاع مقدس 🔹️ شهید حسین خرازی، فرمانده‌ی سرافراز لشکر ۱۴ امام حسین (ع)، در تمام سال‌های جنگ، فقط از یک انسان الهی الگو گرفت: امام علی (علیه‌السلام). در وصیت‌نامه‌اش نوشت: ◾️ «از همه می‌خواهم که تقوای الهی داشته باشند و پیرو خط ولایت امام علی (ع) باشند.» 🔹️او در میدان همچون مولا می‌جنگید. وقتی دست راستش قطع شد، رزمندگان و فرماندهان اصرار داشتند که فقط در سنگر فرماندهی بماند. اما او با همان روحیه گفت: ◾️ «امام علی (ع) در خیبر با یک ضربه درِ قلعه را کند، وسط میدان بود؛ ما هم باید علی‌وار بجنگیم.» 🔸️اما علی‌شناسی خرازی فقط در شجاعت نبود... ◾️هنگام مرخصی، پنهانی به خانواده‌های نیازمند رزمندگان و محرومان شهر کمک می‌کرد؛ بی‌نام، بی‌نشان، بی‌تکلف. 🔹️در اوج قدرت فرماندهی، هرگز میان خود و سربازان فاصله نمی‌انداخت. وقتی غذا می‌آوردند، همیشه می‌گفت: ◾️ «اول برای بچه‌های خط، بعد برای ما... امام علی (ع) هم اول مردم را می‌دید.» 🔸️در دفاع از ولایت فقیه، قاطع و بی‌تعارف بود. بارها می‌گفت: ◾️ «اگر امام علی (ع) را قبول داریم، باید امروز پشت ولایت بایستیم؛ نه با حرف، با عمل.» 🔻 شهید حسین خرازی، فرمانده‌ای نبود که فقط بجنگد؛ او زیست به سبک امام علی (ع)، عبادت کرد به روش علی (ع)، و رفت به راه علی (ع). 🌷شهیدستان (بدون روتوش) •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• ▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون ⏳در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 📎 eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰 شاید بعد از شهادتم خیلی‌ها بگویند به خاطر پول رفت 🔹 خواب دیده بود. خواب دیده بود در سرزمینی غریب، رهبر مردمی غریب شده است. وقتی محمد او را بیدار کرد، حال غریبی داشت. بعد از نماز صبح روی ارتفاعات کردستان، در سجده خواب دیده بود؛ ◇ همان سال‌های شصت. محمد گفته بود تعبیرش شهادت در کشوری غریب است. حالا که سه بار برای رفتن رسول استخاره کرده بود و هر سه بار تعبیرش این بود: ◇ که دنیایش نه؛ اما آخرتش خوب است، یاد این خواب افتاده بود، خوابی که رسول ده سال پیش دیده بود و او تعبیرش کرده بود. ◇ موقع خداحافظی دست انداخت گردن عباس (برادر کوچکتر رسول) و بوسیدش و زیرگوشش گفت: ◇ «عباس، من برم شاید شهید شوم. مواظب مامانم باش.» و این را سه بار گفته بود. ◇ گفته بود: «شاید بعد از شهادتم خیلی حرف‌ها بشنوید. شاید خیلی‌ها بگویند به خاطر پول رفت. حواست باشد که این حرف‌ها مامان را ناراحت می‌کند. مواظبش باش.» ◇ شب آخر بچه‌ها را یکی یکی بوسید و بهشان گفت که فردا می‌رود سفر. گفت می‌خواهد برود بوسنی. ◇ همان شب خداحافظی کرد. صبح وقتی علیرضا و زینب بیدار شدند که آماده شوند و به مدرسه بروند، رسول در یکی از اتاق‌ها پنهان شد. معصومه با تعجب پرسید: ◇ «نمی‌خواهی بچه‌ها را ببینی و خداحافظی کنی؟» گفت: «نه معصومه جان، می‌ترسم محبتشان نگذارد بروم.» 🕊 🌷شهیدستان (بدون روتوش) •┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈• ▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون ⏳در این روزگار، لحظه‌ای شهدایی شویم👇🏻 📎 eitaa.com/ShahidestanBrotoush