🌹عجب حڪایتی دارد این شهید والامقام:
در ۷ تیر متولد می شود
در ۷ تیر اسمش برای حج در می آید
در ۷ تیر به عضویت سپاه در می آید
در ۷ تیر عازم جبهه می شود
در ۷ تیر ازدواج می کند
در ۷ تیر تنها دخترش بدنیا می آید
در ۷ تیر هم به شهادت می رسد...
🕊️#شهید احمد اللهیاری🕊️
🌷شادی روحش به #صلوات
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰شاید #شهادت آرزوی خیلیا باشـد،
اما یقینا ًجز #مخلصیـن،
کسی بدان نخواهد رسیـد✋💔...!
یاد شهدا به #صلوات
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔺خاطرات مردم سوریه از
ایام شهادت #حاج قاسم سلیمانی
برادرم زنگ زد و گفت: امروز حرم حضرت زینب خیلی شلوغ بود. همه آمده بودند و برای حاج قاسم گریه میکردند.
با هر کدام از دوستانم تماس میگرفتم یا فیلمهایی که میفرستادند نگاه میکردم، میدیدم در حلب و دمشق و حمص، همهجا راهپیمایی و عزاداری است.
مردم عکس حاج قاسم را دستشان گرفته بودند و شعار میدادند: ما قاسم سلیمانی هستیم.
کوچهها و مغازهها را پارچهی سیاه زده بودند.
همه خانواده من در سوریه زندگی میکنند. مردمی که از نزدیک جنگ و مقاومت را درک کردهاند، میفهمند حاجقاسم یعنی چه.
آنها همه او را خوب میشناسند، اگر شناختشان بیشتر از ایرانیها نباشد، کمتر نیست. حاجقاسم قائد ما بود، او را فرشتهی نجاتمان میدانستیم.
همه ناراحت بودند، حتی آنهایی که با جریان مقاومت میانهای نداشتند.
آن وسط، فقط وطن فروشهایی که همیشه پشت آمریکا و اسرائیل بودهاند، از این اتفاق خوشحال بودند و میگفتند: دست راست آقای خامنهای شکسته شد. این حرف خیلی دل مردم سوریه را میسوزاند. حاجقاسم نقش پدرشان را داشت.
مقتدای جوانان مبارز بود و نگران بودند با رفتن او مقاومت هم در سوریه زمینگیر شود؛ اما وقتی پیام رهبر به گوششان رسید که آمریکا باید اخراج شود و وقتی دیدند به یک هفته نکشیده پایگاهش را در عراق زدند، جان تازه گرفتند و فهمیدند که هنوز هم قدرت داریم و تنها نماندهاند.
من اهل روستای کفریا هستم و دقیق میدانم که حاجقاسم چه نقش مهمی در رساندن کمک و شکستن محاصرهی این روستا داشته است.
برادرم تعریف میکرد که بیرون از روستا مشغول مبارزه بودند. ناگهان به آنها گفتند: بروید داخل سنگرهایتان که حاج قاسم قرار است برای سرکشی بیاید. وقتی حاج قاسم رسید و دید از سربازها خبری نیست، ناراحت شد و گفت : بگویید همه بیایند بیرون، من آمدهام به آنها سر بزنم و از حال و روحیهشان بپرسم.
حضور مؤثر او باعث شد حصر فوعه و کفریا بشکند.
از وقتی شهید شده و عکسش را زدهام توی خانهمان ، همیشه به دختر سه سالهام نشانش میدهم و از شجاعت او برایش میگویم...
✍️ ولامعمار از سوریه
📚 برگی از کتاب #سلیمانیها»
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🥀بدی کردیم، خوبی یادمان رفت"
ز دلها لایروبی یادمان رفت"
به ویلای شمالی خو گرفتیم"
شهیدان جنوبی یادمان رفت"...🥀
🕊️ورود ۱۱۱ پیکر شهید🕊
🌷#شهدا
🌷#شهادت
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🕊️شهید مدافعحرم #مهدی_موحدنیا🕊️
🔷شاسیبلند را کِی به ما میدهید؟
🌴به روایت همسر شهید: مهدی خیلی شوخ بود. دفعه اول که رفته بود، من خانهی مادر شوهرم بودم که تماس گرفت. شمارهاش معلوم بود اما من توجه نکردم. تلفن را برداشتم، دیدم آقایی سلامعلیک کرد و گفت: «شما خانم موحدنیا هستید؟»، گفتم: «بله!»
💙منمِنکُنان گفت: «همسرتان...». با حالِ بدی گفتم:«آقا همسرم چی؟!» گفت:«همسرتان به درجه رفیع شهادت رسیدند.» من بغض کردم. یکلحظه خواهر شوهرم فهمید و به من اشاره کرد که این شمارهی مهدی است و اذیّتت میکند. منم خندهام گرفت اما خودم را کنترل کردم.
🌴با لحن شوخی-جدی گفتم:«آقا ولش کن! این شاسیبلند را کِی به ما میدهید؟» با این جمله، مهدی فهمید دستش برایم رو شده و زد زیر خنده، گفت:«تو چقدر نامردی! منو به شاسیبلند فروختی؟» گفتم:«تا تو باشی مرا اذیّت نکنی!»
🌹هدیه به روح مطهر شهید #صلوات
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰وقتی که مصطفی توی سوریه شهید شد به مادرش گفتن تیر به سینه ی پسرت خورد و نتونستیم پیکرش رو برگردونیم اما واقعیت این بود که مصطفی اسیر شده بود
داعشی ها اون رو توی لاستیک گذاشته بودن بهش گفتن به اهل بیت فحاشی کن تا زنده بمونی وقتی که مصطفی فحاشی نکرد اونو زنده زنده سوزوندن
وقتی داستان آرمان علی وردی رو شنیدم که اغتشاش گرها لختش کردن و گفتن به رهبر و اهل بیت فحاشی کن و آرمان لب باز نکرد و زیر شکنجه جون داد به یقین رسیدم که این ارازل نه تنها آبشخورشون با داعش یکیه بلکه ذاتشون هم با داعش یکیه
تصویر سمت راست:
🕊️#آرمان علی وردی🕊️
محل شهادت: تهران
تصویر سمت چپ:
🕊️#سید مصطفی موسوی🕊️
محل شهادت:
سوریه
هدیه به روح مطهر شهید #صلوات
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
📌 ماجرای خوابی که حاج قاسم بعد از شهادت
#شهید زینالدین دید
🔹️ هیجانزده پرسیدم: «آقا مهدی مگه تو شهید نشدی؟ همین چند وقت پیش، توی جاده سردشت؟»
◇ حرفم را نیمهتمام گذاشت. اخم كوتاهی كرد و چین به پیشانیاش افتاد. بعد باخنده گفت: «من توی جلسههاتون میام. مثل اینكه هنوز باور نكردی شهدا زندهن.»
◇ عجله داشت. میخواست برود. حرف با گریه از گلویم بیرون ریخت: «پس حالا كه میخوای بری، لااقل یه پیغامی چیزی بده تا به رزمندهها برسونم.»
◇ رویم را زمین نزد و گفت: « قاسم، من خیلی كار دارم، باید برم. هرچی که میگم زود بنویس.»
◇ هولهولكی گشتم یک برگه كوچك پیدا كردم. فوری خودكارم را از جیبم درآوردم و گفتم: «بفرما برادر! بگو تا بنویسم»
◇ بنویس: «سلام، من در جمع شما هستم» همین چند كلمه را بیشتر نگفت.
◇ موقع خداحافظی به او گفتم: «بیزحمت زیر نوشته رو امضا كن.» برگه را گرفت و امضا كرد. زیرش نوشت: «سیدمهدی زینالدین»
◇ نگاهی بهتزده به آن كردم و با تعجب پرسیدم: «چی نوشتی آقامهدی؟ تو كه سید نبودی»
◇ سید مهدی گفت: « اینجا بهم مقام سیادت دادن.»
◇ از خواب پریدم. موج صدای مهدی هنوز توی گوشم بود «سلام من در جمع شما هستم»
🌷#زین_الدین
🌷#حاج_قاسم
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
✨تو خوب باش!
مهم همینه!
تو خوب باشی جات خوب باشه..
دیگه مهم نیست..
مهم نیست که صبح ها کسی نیست زنگ بزنه بیدارم کنه؛
مهم نیست که کسی رو ندارم باهاش از عمق وجودم بگم؛
کسی نیست سر اینکه چی بپوشه باهاش کل کل کنم؛
مهم نیست دانیال؛
مهم نیست که تنها شدیم..
مهم نیست که منِ ۱۷ ساله پیر شدم..
تو خوب باشی هیچی مهم نیست!
فقط خودمونیم ..
یکم حواست به این پایینی ها هم باشه که از نبودت تا مرز دق کردن رفتن؛)💔
✍🏻به قلم همسر شهید مدافع وطن 🕊️#دانیال_رضازاده🕊️
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰 پدر شهید محمد اسدی:
پسرم پایم را بوسید و طلب #شهادت کرد.
🔹️ « محمد ، چهار بار به عراق
و بعـد از آن به سـوریـه رفت
من عمل قلب باز انجام داده بودم
و حالم مسـاعد نبود ، گفتم :
شمـا به اندازه خودت رفتی نرو ...
◇ می گفت :
« پنج پسر دارید پـدر !
نمی خواهید خمسشان را
در راه حضرت زینب (س) بدهید؟
◇ تا شمـا راضـی نباشیـد ،
بیبی زینب(س) من را طلب نمیکند
عراق شیعه زیاد دارد و دفاع میکنند.
میخواهم برای دفاع از ناموس ائمه (ع)
به ســـــوریه بروم .»
◇ پای من را بوسید و گفت راضی باشید
و از من دل بکنید. من هم قول میدهم
شفایتان را از ائمه (ع) بگیرم ...
رفت و شفــای من را هم گرفت. »
✨ولادت : ۱۳۶۴/۰۶/۳۰
✨شهادت: ١٣٩۵/۰۳/۱۷
[مصادف با اول رمضانالمبارک]
✨محل شهادت : جنوب حلب ، سوریه
🕊️#شهـید_مدافع_حرم_محمد_اسدی🕊️
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
💌#خاطرات_شهدا
شب آخری که مهدی با مادرم و همسرش،
میخواست بره تهران و چند روز بعدش
پرواز داشت به سمت سوریه🇸🇾
دلم بدجور گرفته بود؛
دیدم دوش گرفته🚿
و یک حوله انداخته روی دوشش؛
خیلی زیبا شده بود
مثل ماه شب چهارده میدرخشید🌟
جلو آینه ایستاده بود
و به سینهاش میزد و میگفت:
منم باید بــــرم آره برم سرم بــــره
گفتم : مهدی خواهشاً بس کن !
دمِ رفتنی چه شعریه که میخونی؟😕
مقابلم ایستاد و به سینهاش زد و گفت:
خواهرم این سینه باید جلو حرم حضرت زینب سلاماللهعلیها سپــــر بشه🛡🕌
فردای قیامت باید بتونم
جواب امام حسین رو بدهم!!
وقتی این حرف رو گفت، تمام بدنم لرزید
و فهمیدم مهــــدی دیگه زمینی نیست🤍
📀 راوے: خواهر شهید
🕊️#مهدی_موحدنیا🕊️
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰شهید ابراهیم هادی بچه محل شهید ذوالفقاری بود و وی ارادت خاصی یه این شهید داشت.
کتاب سلام بر ابراهیم را هم محمد هادی با سید علی صفوی با هم جمع آوری کرده و به انتشارات ابراهیم هادی دادند و اینطور بود که سلام بر ابراهیم چاپ شد.
نام جهادیش رو گذاشته بودابراهیم هادی ذوالفقاری !
انقدربه این شهید ارادت وعلاقه داشت عکس بزرگی از شهید ابراهیم هادی را جلوی موتورش نصب کرده بود. جلویش را نمیدید؛ اما عکس را برنمیداشت. هر چه قدر میگفتند عکس کوچکتری بگذار که بتوانی جلو را ببینی، میگفت نه همین خوب است.
🕊️#شهیدمحمدهادیذوالفقاری🕊️
#سالروزشهادت🌹
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰هادی خیلی دوست داشت به سوریه برود و مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها باشد. ولی خدا برایش دفاع از حرم عسگریین را نوشته بود. بهمن ماه بود، شش روز از آخرین اعزامش می گذشت. هادی به همراه بقیه مدافعین حدود 20 کیلومترجلوتر از حرم می ایستادند و شبها را برای استراحت به حرم باز میگشتند. یک روز ظهر هادی به همراه 20 نفر یک جا مشغول مبارزه بودند و تنها ایرانی آنها هادی بود. یکی از ماشینهای عراق به دست داعش افتاده بود. آن ماشین را بمبگذاری میکنند و می آیند تا عملیات انتحاری انجام دهند. وقتی نیروهای عراقی متوجه میشوند، سه تا آرپی جی به سمت ماشین شلیک میکنند اما چون ماشین ضد زره بوده آرپی جی ها به آن صدمه نمی رساند. ماشین به سمت نیروهای عراقی می آید و خود را منفجر می کند و هادی به شهادت میرسد.
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush