❤...شهیــــدگمنـــام...❤
✅از خدا پروا کنید تا پَر، وا کنید. 🔶۳۱ خرداد؛ سالگرد به ثمر رسیدن یک عمر مجاهدت دکتر مصطفی چمران ب
🌹 چمران اینگونه بود....
♦️همسر شهید چمران:چمران وقتی یتیمخانه ای را در لبنان دایر می کند در آن فضا به خانمش میگوید ما از این به بعد غذایی را میخوریم که این یتیم ها میخورند.
♦️همسر لبنانی شهید چمران تعریف می کند که یک روز مادرم غذای گرم و لذیذی را برای من و مصطفی پخته بود.
♦️مصطفی آن شب دیر وقت به خانه آمد. وقتی به او گفتم بیا این غذا را بخور، همین که خواست بخورد از من پرسید که آیا بچه ها هم از همین غذا خوردند؟
♦️گفتم نه بچه ها غذای یتیم خانه را خوردند و این غذا را مادرم برای شما پخته، چمران با تمام گرسنگی و ولعی که برای خوردن غذا داشت، این غذا را کنار گذاشت و گفت ما قرار گذاشتیم فقط غذایی را بخوریم که بچه ها بخورند. به او گفتم حالا که بچه ها خوابند و شما هم که همیشه رعایت می کنید این دفعه این غذا را بخورید. دیدم چمران شروع کرد اشک ریختن و گفت بچه ها خوابند خدای بچه ها که بیدار است...
🌹🇮🇷🌹یاد و نامش جاودان🌹🇮🇷🌹
@Shahidgomnam 🍃🌸🍃
#حسن_جانمع
مادرے هستے و من هم با زبان مادرے
"یاحسن قوربان سَنَه" گویَم به لَحن آذری
#امام_حسنی_ام
@shahidgomnam
اطلاعیه ❗️❗️
امشب ساعت ۲۰ ویژه برنامه ملازمان حرم با موضوعیت شهید حسین معز غلامی از شبکه افق پخش خواهد شد 🌹
اطلاع رسانی کنید ❗️❗️❗️
@Shahidgomnam
به شوخی به یکی از دوستانم گفتم:
من ٢٢ ساعت متوالی خوابیده ام !
گفت: بدون غذا ؟!
همین سخن را به دوست دیگرم گفتم ،
گفت: بدون نماز ؟!
و این گونه خدای هر کس را شناختم ...
👤 مصطفی چمران
🍃🌸🍃شبتون شهدایی🍃🌸🍃
@Shahidgomnam
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
🎈💛| شهادت هر چه ڪ هست جز دریادلان دل به دریا نمیزنند... 🍃| #هرروزباشهدا 💚| #شهیدمدافع_حرم_مهدی_نع
🌷#شهیدمدافع_حرم_مهدی_نعمایی🌷
شهید نعيمايی از رزمندگان يگان امام علی(ع) شهرستان چالوس بوده است.
وی ساکن شهر کرج بود.
وی سی و پنجمین شهید مدافع حرم استان مازندران و سومین شهید مدافع حرم شهرستان چالوس است که پیش از این نیز شهیدان مصطفی شیخالاسلامی و حسین بواس از شهرستان چالوس در سوریه و مقابل تروریستهای تکفیری به درجه رفیع شهادت نائل آمدند...
♥️#شهــــــــیــــد_گمـــــنام
@Shahidgomnam 🍃🌸🍃
#شهیدمدافع_حرم_مهدی_نعمایی
🌷معروف به حاج مسلم....🌷
#قسمت_اول
#از_زبان_همسر_شهــــید:
پدرم در دوران جنگ تحمیلی در جبهه حضور داشت.
در خانواده و اقوام جانباز و چند پاسدار داشتیم.
بنابراین با فضای زندگی با یک نظامی تا حدودی آشنایی داشتم.
از طرفی موقعی با شهید ازدواج کردم که مدتها از اتمام جنگ تحمیلی میگذشت.
مهدی متولد ١٣۶٣ بود و پس از گذراندن مقاطع تحصیلی و قبولی در کنکور وارد دانشگاه افسری شد.
پاسداری شغل مقدسی است.
کسی که وارد این شغل میشود باید با تمام وجود به آن علاقه داشته باشد تا بتواند سختیها و مشکلاتش را به خوبی تحمل کند.
عاشق که باشی همه داشتههای معشوق در نظرت زیبا است.
آقا مهدی همیشه میگفت من کارم را خیلی دوست دارم، مهدی عاشق کارش بود و همه سختی و دشواریهای کارش را با جان و دل میپذیرفت.
من میدانستم که با یک نظامی زندگی کردن صبوری خاصی میخواهد اما چون عاشقش بودم به خواسته او احترام میگذاشتم و همراهیاش میکردم.
به گفته آقا مهدی شما انتخاب شدی که همسر پاسدار باشید.
نگرانیها و استرسم بسیار زیاد بود، اما میدانستم که این سختیها اجر خودش را دارد.
قبل از ازدواج خانوادههایمان با هم آشنا بودند.
ولی رفت و آمدی نداشتیم.
برادرم قصد ازدواج داشت و ما میدانستیم که خانواده نعیمایی دختر خانمی دارند از این رو برای آشنایی بیشتر برادرم با خواهر شهید به خانه آنها رفتیم و بعد ماجرای خواستگاری برادرم از خواهر شهید و متعاقباً عقدشان پیش آمد.
بعد از شش ماه آقا مهدی و خانواده به خواستگاری من آمدند.
به خواست خدا ما با هم عقد کردیم.
بعدها آقا مهدی برایم تعریف کرد پیشتر من از شما خوشم آمده بود و میخواستیم به منزل شما بیایم که شما زودتر آمدید و خواهرم را برای برادرتان گرفتید.
به همین خاطر من کمی صبر کردم و بعد از شما خواستگاری کردم.
مهدی من بسیار متواضع، صبور، توانا، خوش قلب و مهربون و بسیار باهوش بود.
من و آقا مهدی هر دو در خانوادهای ساده و به دور از تجملات و مادیگرایی، معتقد، مذهبی، مقید به امور مذهبی و ولایی بار آمده بودیم.
ما در تاریخ ٨ خرداد ١٣٨٨ به عقد هم درآمدیم.
٢٢ مهرماه ٨٩ هم وارد زندگی مشترک شدیم.
ما ٧ سال و ٨ ماه و ٢١ روز با هم زندگی کردیم.
آقا مهدی میگفت اگر بودنهای من را جمعبندی کنید فکر کنم بیشتر از سه سال پیشتان نبودم.
الحمدلله زندگی کوتاه ولی پرباری داشتیم.
زندگی ما بر مبنای سادهزیستی و صداقت و عشق بنا شده بود.
به هم سخت نمیگرفتیم و همیشه با محبت با هم صحبت میکردیم.
ایثار و از خودگذشتگی زیادی در زندگیمان به خرج میدادیم.
هیچ چیز موجب نمیشد من و آقا مهدی از هم ناراحت بشویم و اگر ناراحتی کوچکی پیش میآمد، سریع یک زمان گفت و گو معین میکردیم.
این عشق و صمیمیت بود که روز به روز در زندگیمان بیشتر میشد.
حاصل ازدواج ما دو دختر به نامهای ریحانه خانم ۵ ساله و مهرانه خانم ٣ ساله است.
ان شاءالله ادامهدهنده راه پدر باشند....
🌹| ادامه دارد...
#شهــــــــــیـــــــد_گمنـــــــام
@Shahidgomnam 🍃🌸🍃