#شهیدانه
نوشته بود؛
بر روی قبرم این مطلب نوشته شود:
ای برادر، به کجا میروی؟ کمی درنگ کن. آیا با کمی گریه و یک فاتحه خواندن بر مزار من و امثال من، مسئولیتی را که با رفتن خود بر دوش تو گذاشته ایم از یاد خواهی برد؟!
#شادیروحشصلوات
#شهیدرضانادری
2.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حسین جان ❤️
به هر بهانه و مناسبت، گره میزنم دلمو با شما . .
قرارگاه شهید حاج احمدکریمی
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_چهل_و_هفتم در علم پزشکی ، راهکاری برای این موضوع وجود نداشت!
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_چهل_و_هشتم
فقط کمی ریز بود..
دو کیلو و نیم وزن داشت و چشم های کوچک معصومانه اش باز بود😍
بخیه های روی شکمش را که دیدم ، دلم برایش سوخت ..
هنوز هیچ چیز نشده ، رفته بود زیر تیغ جراحی 😞
دوبار ریه اش را عمل کردند ، جواب نداد .
نمی توانست دوتا کار را هم زمان انجام بدهد : اینکه هم نفس بکشد و هم شیر بخورد .
پرسنل بیمارستان می گفتند :« تا ازش دل نکنی ، این بچه نمی ره!»
دوباره پیشنهاد و نسخه هایشان مثل خوره افتاد به جانم!
_با دستگاه زنده س . اگه دستگاه رو جدا کنی میمیره! 😭
_رضایت بدین دستگارو جدا کنیم . هم به نفع خودتونه هم به نفعه بچه . اگه بمونه تا آخر عمر باید کپسول اکسیژن ببنده به کولش !
وقتی می شد با دستگاه زنده بماند ، چرا باید اجازه می دادیم جدا کنند !
۲۴ساعته اجازه ملاقات داشتیم ، ولی نه من حال و روز خوبی داشتم ، نه محمد حسین!
هر دو مثل جنازه ای متحرک خودمان را به زور نگه می داشتیم..
نامنظم میرفتیم و به بچه سر می زدیم😍
عجیب بود برایم ، یکی دوبار تا رسیدیم آن ای سی یو ، مسئول بخش گفت :
«به تو الهام می شه؟ همین الان بچه رو احیا کردیم !»😢😱
ناگهان یکی از پرستار ها گفت :« این بچه آرومه و درست قبل رسیدن شما گریه ش شروع میشه !» می گفت :«انگار بو می کشه که اومدین!» 😍
می خواست کارش را ول کند ، روز به روز شکسته تر می شد..!
رفت کلی پرچم و کتیبه از هیئت آورد و خانه پدرم را سیاهی زد و شب وفات حضرت ام البنین (ع) مجلس گرفت ..🥀
مهمان ها که رفتند ، خودش دوباره نشست به روضه خواندن..
روضه حضرت علی اصغر (ع ) و روضه حضرت رباب (س) ..
خیلی صدقه دادیم و قربانی کردیم!
همه طلا ها و سکه هایی را که در مراسم عقد و عروسی به من هدیه داده بودند ، یکجا دادیم برا عتبات..
می گفتند :« نذر کنین اگه خوب شد ، بعد بدین!»
قبول نکردیم ..
محمد حسین گذاشت کف دستشان که :« معامله که نیست!»
در ساعات مشخصی به من گفتند بروم و به بچه شیر بدهم.
وقتی می رفتم ، قطره ای شیر نداشتم.......
تا کمی شیر می آمد ، زنگ می زدم که « الان بیام بهش شیر بدم ؟»
می گفتند :« الان نه ، اگه می خوای بده به بچه های دیگه!»
محمد حسین اجازه نمی داد ، خوشش نمی آمد از این کار ...
بچه دو دفعه رفت و آن دنیا احیا شد، برگشت ..
مرخصش که کردند همه خوشحال شدیم که حالش روبه بهبودی رفته است😍
پدرم که تا آن روز راضی نشده بود بیاید، با دیدنش در خانه، تا نگاهش به او افتاد یک دل نه صد دل عاشقش شد!😁
ادامه دارد...
16.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 لحظه اعلام خبر تفحص پیکر شهید کمال خالقی پس از ۴۰ سال به مادر و خواهرانش در شب قبل از یلدا توسط فرمانده تفحص شهدا سردار باقرزاده و فال حافظ که گویای حقانیت شهدا است.
🔸لبیک یا زهرا، لبیک یا زینب، لبیک یا حسین، ببینیم و لذت ببریم.
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#قرارگاه_شهید_کریمی
┏⊰⊱━━━━━━━━━━┓
@Shahidkarimi_ir
┗━━━━━━━━━━⊰⊱┛
قرارگاه شهید حاج احمدکریمی
❁﷽❁ مـــســـــــــابـــقـــــــه کـــتــــــابـــــــخـــــــوانـــــــی📖🎁 به مناسبت سالگرد شهادت سر
▪️خب فرصت ثبت نام در مسابقه کتاب خوانی تمام شد.
و از امروز فرصت مطالعاتی تا ۱۳ دی دارید
انشالله از امروزم بخش های جذاب از کتاب براتون بارگذاری میشه داخل کانال😊👌
#شهیدانه
آفتابنزده از خانه زد بیرون. همینطور آمد و نشست کنار راننده که بروند اهواز. از کرمان راه افتادند و دو سه ساعت بعد رسیدند به سیرجان. آن موقع بود که حرف دل فرمانده آمد سر زبانش. معلوم شد قلبش را پشت در خانهاش جاگذاشته و آمده. به رانندهاش گفت: «دیشب شب ازدواجم بود.» حاجآقا شما میموندید. چرا اومدید؟ نه، جبهه الان بیشتر به من نیاز داره. به جای رخت دامادی، لباس رزم به تن آمده بود پشت خاکریز، توی سنگر، وسط میدان نبردی که آتش و خمپاره و گلوله از زمین و آسمانش، جای نقلونبات را گرفته بود. تازهعروس خانهاش را از همان روزها سپرده بود به خدا. یقین داشت که خدا بیشتر از خود حاجی مراقب اوست.
#شادیروحشصلوات
هیچکس پشت آدم نیست
فقـــــــط خــــــــــــــــــدا هست که
پشت شما میایستد. . ❤️
_شهیدعلیخلیلی
6.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#اســتــوریکــلامشــهــیــد
شهیدمجیدقربانخانی