9.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷با نوای کاروان تا عرش رفت...
📽ذکر یاد و اشکهای حاج قاسم در حسینیه امام خمینی،
در جریان شعرخوانی محمد رسولی در دیدار ۱۳ دیماه ۱۴۰۲ در محضر مقام معظم رهبری
✏️بعد او ما هم در آتش زندهایم
هم چنان با خاطراتش زندهایم
یادتان می آید او اینجا نشست؟
ساحلی در محضر دریا نشست
حاج صادق! یاد کن آن روز را
خواندی از دل نغمهای جانسوز را
او همین جا، او همین جا گریه کرد
با نوای کاروان را گریه کرد
هرکه دید او را به حالش رشک برد
تا شهادت محملش را اشک برد✏️
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#قرارگاه_شهید_کریمی
┏⊰⊱━━━━━━━━━━┓
@Shahidkarimi_ir
┗━━━━━━━━━━⊰⊱┛
1.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خیلی این شعر قشنگه واقعا
خود حضرت آقا بغض کرده..💔
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#قرارگاه_شهید_کریمی
┏⊰⊱━━━━━━━━━━┓
@Shahidkarimi_ir
┗━━━━━━━━━━⊰⊱┛
37.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
🔸درود خدا بر مادرانی که فرزندان دلاورشان را همچون ام البنین(س) فدای اسلام کردند . .
🔸تقدیر و تشکر از همه عزیزان و همچنین بانیان خیر، که ما را یاری کردند تا باری دیگر افتخار خادمی مادران شهداء را داشته باشیم.
#گزارش_تکریم_مادران_شهداء۱۴۰۲
#رسانه_شهید_کریمی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
⬅️ قرارگاه فرهنگی جهادی
سردار شهید حاج احمد کریمی 🔻
┏⊰⊱━━━━━━━━━━┓
@Shahidkarimi_ir
┗━━━━━━━━━━⊰⊱┛
#شهیدانه
ظهر شده بود. برای ناهار کنار یک رستوران ماشین رو نگه داشت. رفت ناهار گرفت و آورد تو ماشین که با هم بخوریم چند دقیقه ای که گذشت یکی از این بچه های فال فروش به ماشینمون نزدیک شد.
امیر شیشه رو پایین آورد و از کودک پرسید: غذا خورده یا نه؟! وقتی جواب نه شنید، غذای خودش رو نصفه رها کرد و دست بچه رو گرفت و برد تو رستوران، وقتی برمیگشتن کودک میخندید و حسابی خوشحال بود.
#شادیروحشصلوات
امیرسیاوشی
#تلنگر
--ازعالِــمبزرگیپرسیدند:
چگونهبفهمیمدرخوابغِفلَتیمیانه؟
+گفت:اگربرای
امامزَمانتکاریمیکنی
وبهظهورآنحضــرتکمکمیکنی؛
بدانکهبیداری...
واِلّااگـرمجتهدهمباشی
درخوابغفلتی‼️
شهید مصطفی صدرزاده میگفت؛
از در انداختنت از پنجره بیا تو...
بجنگ واسه خواستههات ناامید نشو!
خدا ببینه سفت و سخت چسبیدی به خواسته ات، بهت میده خواسته ات رو ...
6.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#اســتــوریکــلامشهـــید
• شهید سیدمرتضی آوینی🕊•
قرنهاست زمین انتظار مردانی
اینچنین را میکشد تا بیایند
و کربلای ایران را عاشقانه بسازند
و زمینه ساز ظهور باشند
آن مردان آمدند و رفتند
فقط من و تو ماندیم
و از جریان چیزی نفهمیدیم.
هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ
او کسی است که بر قلبها آرامش نازل میکند.
یک نفر باشد که دست بگذارد روی شانه ات
آرام بگوید : بیخیال! همه چیز درست میشود، و خیالت را از بودن روزهای بد
راحت کند...
قرارگاه شهید حاج احمدکریمی
﷽ 🔸درود خدا بر مادرانی که فرزندان دلاورشان را همچون ام البنین(س) فدای اسلام کردند . . 🔸تقدیر و تشک
این گزارشمونو یادتون نره ببینید😉👌
قرارگاه شهید حاج احمدکریمی
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_پنجاه_و_دوم گفت دلم برات تنگ شده.. تا برسد فرودگاه چند دفعه
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_پنجاه_و_سوم
میگفتم:(( حیف که نوشتهها را جمع نمیکنی وگرنه وقتی شهید بشی توی قد و قواره آوینی شناخته میشوی))😉
با کلمات خیلی خوب بازی میکرد..
هر دفعه بین وسایل شخصی دوتا عکس های من را با خودش میبرد..
یکی پرسنلی یکی را هم خودش گرفته و چاپ می کرد...
در ماموریت آخری با گوشی عکس از عکس ها میگرفت و با تلگرام می فرستاد. می گفتم :((چرا برای خودم فرستادی؟؟))
می گفت :((میخوام رو گوشی هم عکست رو داشته باشم))☺️
هر موقع به مقدمه یا بد موقع پیام میداد میفهمیدم سرش شلوغ است.
گوشی از دستم جدا نمیشد بیست و چهارساعته نگاهم روی صفحهاش بود😢
مثل معتادها هرچند دقیقه یکبار تلگرام رو نگاه میکردم ببینم وصل شده است یا نه..
زیاد از من عکس و فیلم میگرفت..
خیلی هایش را که اصلاً متوجه نمیشدم یکدفعه برایم میفرستاد...
عکس سفرهایمان را میفرستاد که یادش بخیر پارسال همین موقع😍
فکر اینکه برای چه کاری رفته است مرا آرام و دوری را برایم تحملپذیر میکرد.
گاهی به او میگفتم شاید تو و دیگران فکر می کنین من الان خونه پدرم هستم و خیلی هم خوش میگذره
ولی این طور نیست هیجا خونه خود آدم نمیشود....😔
هیچوقت از کارش نمیگفت
در خانهام همینطور خیلی که سماجت میکردم چیزهایی میگفت ولی سفارش میکرد به کسی چیزی نگو حتی به پدر و مادرت..
البته بعدا رگ خوابش دستم آمد کلک سوار کردم..
بعد از اینکه اطلاعات را لو میداد خودم را طبیعی جلوه میدادم و متوجه نمیشد 😄
با این ترفند خیلی از چیزها دستم می آمد..
حتی در مهمانیهایی که با خانوادههای همکارانش دور هم بودیم ، بازم لام تا کام حرفی نمیزدم ..
میدانست هر یک کلمه درج کنم ، سریع به گوش هم میرسد و تهش برمی گردد به خودم.
کار حضرت فیل بود این حرف ها را در دلم بند کنم ، اما به سختی اش می ارزید.
ادامه دارد...