#شهیدانه
نزدیک مراسم عقد محمودرضا بود که یک روز آمد و گفت: «من کت و شلوار برای مجلس عقد نخریده ام» من هم سر به سرش گذاشتم و گفتم: تو نباید بخری که خانواده عروس باید برایت بخرند، خلاصه با هم برای خرید رفتیم، محمودرضا حتی هنگام خرید کت و شلوار دامادی اش هم حال و هوای همیشگی را داشت، اصلا حواسش به خرید نبود و دقت نمیکرد در عوض من مدام میگفتم مثلا این رنگ خوب نیست و آن یکی بهتر است و ...، هیچ وقت فراموش نمیکنم در گیر و دار خریدن کت شلوار به من گفت: خیلی سخت نگیر، شاید امام زمان (عج) امشب ظهور کردند و عروسی ما به تعویق افتاد.»
#شادیروحشصلوات
شهیدمحمودرضابیضایی
|•بندی از وصیت نامه شهیدمهدیصابری:
خدای من..!
خدای خوب و مهربانم..!
روسیاهم، روسیاهم که با ۲۵سال سن نتونستم تو رابطه ی عبد و معبودی اونجوری که باید و شاید وظیفه ی عبد رو به نحو شایسته و بایسته انجام بدم...
6.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#اســتــوریکــلامشهـــید
شهید ابراهیم هادی❣️🍃
طوری زندگی و رفاقت کن
که احترامت را داشته باشند.
بی دلیل از کسی چیزی نخواه؛
عزت نفس داشته باش.
قرارگاه شهید حاج احمدکریمی
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_پنجاه_و_سوم میگفتم:(( حیف که نوشتهها را جمع نمیکنی وگرنه وق
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_پنجاه_و_چهارم
می گفت:((افغانستانیا شیعه واقعی هستن!))
و از مردانگی هایشان تعریف می کرد😍
از لابه لای صحبت هایش دستگیرم می شد پاکستانی ها وعراقی ها خیلی دوستش دارند..
برایش نامه نوشته بودند وعطر وانگشتر وتسبیح بهش هدیه داده بودند..
خودش هم اگر در محرم وصفر ماموریت می رفت ، یک عالمه کتیبه وپرچم واین طور چیزها می خرید و می برد.
می گفت:((حتی سنی هاهم اونجا باما عزاداری می کنن!))
یا می گفت:((من عربی خوندم و اونا بامن سینه زدن!))
جو هیئت خیلی بهش چسبیده بود.
از این روحیه اش خیلی خوشم می آمد که در هر موقعیتی برای خودش هیئت راه می انداخت.
کم می خوابید ، من هم شب ها بیدار بودم.
اگر می دانستم مثلا برای کاری رفته ، تا برگردد بیدار می ماندم تا از نتیجه کارش مطلع شوم...
وقتی می گفت:((می خواهیم بریم کاری بکنیم و برگردیم))
می دانستم که یعنی در تدارک عملیات هستند😬
زمانی که برای عملیات می رفتند ، پیش می آمد تا۴۸ ساعت
هیچ ارتباط وخبری نداشتم.
یک دفعه که دیر انلاین شد ، شاکی شدم که:
((چرا در دسترس نیستی؟دلم هزار راه رفت!))
نوشت:((گیر افتاده بودم!))👌
بعداز شهادتش فهمیدم منظورش این بوده که در محاصره افتادیم.
فکر می کردم لنگ لوازم شده است..
یادم نمی رود که نوشت:
((تایم من با تایم هیئت رفتن تو یکی شده. اون جا رفتی برای ما دعاکن!))🖤
گاهی که سرش خلوت می شد ، طولانی هم باهم چت می کردیم..
ادامه دارد...
|•مادر شهیده فائزه رحیمی:
"چادراتون رو محکمتر سر کنید تا دشمنان ببینند و بمیرند"
مادر شهیده در سالروز ننگین اعلام کشف حجاب از طرف رضاخان تیرخلاص را به دشمنان زد.•|
#شهیدانه
|•ما با اسراییل وارد جنگ خواهیم شد.هر کس با ماست بسم الله! هر کس با ما نیست خداحافظ!
ثابت میکنیم که خون ما باعث خواهد شد که سرزمینهای اسلامی از دست امپریالیزم آمریکا و رژیم غاصب صهیونیستی آزاد شود•|
#شادیروحشصلوات
+حاجاحمدمتوسلیان
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
⬅️ قرارگاه فرهنگی جهادی
سردار شهید حاج احمد کریمی 🔻
┏⊰⊱━━━━━━━━━━┓
@Shahidkarimi_ir
┗━━━━━━━━━━⊰⊱┛
ماهمیشه فکرمیکنیمشهدا یه
کارخاصیکردنکهشهیدشدن!
نهرفیق . .🖐🏽
اونا خیلیکارهارونکردنکه شهید
شدن :)❤️
+شهیدهادیذوالفقاریمیگه:
به خانم ها بگوید ؛
حجاب همانندچتری است
که انسان را در برابر
بارانی از گناه حفظ میکند ..!
ما باید به کار امام زمان بیایم
بابا جونکنکور و امثالهم وسیله ست!
ببین کجای لشگر حضرت وایسادی...
+حاجحسینیکتا
شیخ هادی هیچوقت بیکار نمیماند
از لحظه لحظههای ِوقتش استفاده میکرد .
در کارهای عمرانی خستگی را نمیفهمید و وقتی کار عمرانی تمام میشد به سراغ کارهای فرهنگی میرفت . . بعد به آشپزخانه جهت پخت غذا کمک میکرد .
هیچگاه احساس خستگی نمیکرد چون خالصانه فقط برای ِخدا کار میکرد .
- شهید محمدهادی ذوالفقاری