آدم برای عبور از جاده های سخت زندگی،
احتیاج به یه رفیق راه بلد داره؛
چه رفیقی بهتر از یه شهید...
با شهدا مانوس باشیم
با شهدا درد دل کنیم
با شهدا رفیق باشیم
شهدا اهل رفاقتن
شهدا خیلی مشتیَن، خیلی :)
#نعم_الرفیق_ما❤️
|•@Shahidkarimi_ir•|
•۲۷اردیبهشت ماه سالروز رحلت ملکوت
آیتاللهمحمدتقیبهجت(ره)•
استاداخلاقیکهمیفرمودند؛
به فکر آخرتت باش!
تعجباستازکسیکهبرایخوابشکه
مدتکوتاهیاستجاینرمتهیهمیکند
امابرایآخرتشقدمیبرنمیدارد...
|•@Shahidkarimi_ir•|
❌نگران نباشید!❌
همانها که در لرستان به داد مردم رسیدن..
همانها که در سیستان به داد مردم رسیدن..
همانها که در کرونا به داد مردم رسیدن..
و...
همانها در سیلمشهد هم به داد مردم میرسن😉💪🏻
شما به زندگیتان برسید، بسیجیها پای کارند...🙂👌🏻
|•@Shahidkarimi_ir•|
پس از اعلام آراء و نتایج انتخابات از مشهد و رأی بالای "شهید دیالمه"، به محض دیدار در اولین برخورد، بی اختیار به او گفتم:«تبریك می گویم.»
یادم نمی رود كه چهره اش درهم رفت و گفت:«مسئولیت كه تبریك ندارد!»
#شهید_عبدالحمید_دیالمه
|•@Shahidkarimi_ir•|
4.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگه وسط اینهمه گناه
امام حسین رو نداشتیم
چیکار میکردیم..!💔
"صلیاللهعلیکیااباعبدالله"
|•@Shahidkarimi_ir•|
🔻شهید حاج حسین خرازی
✍رفتم بیرون، برگشتم. هنوز حرف می زدند. پیرمرد می گفت « جوون ! دستت چی شده ؟ تو جبهه این طوری شدی یا مادر زادیه ؟» حاج حسین خندید. آن یکی دستش را آورد بالا. گفت « این جای اون یکی رو هم پر می کنه.
🔸یه بار تو اصفهان با همین یه دست ده دوازده کیلو میوه خریدم برای مادرم. »پیرمرد ساکت بود. حوصله ام سر رفت. پرسیدم « پدر جان ! تازه اومده ای لشکر؟ » حواسش نبود. گفت « این، چه جوون بی تکبری بود. ازش خوشم اومد. دیدی چه طور حرفو عوض کرد ؟ اسمش چیه این ؟» گفتم «حاج حسین خرازی» راست نشست. گفت « حسین خرازی ؟ فرمانده لشکر؟
دُنیـٰا..،
مُشتشرابازڪرد؛
شُهـداءگلبودنـد..،
ومـٰاپُـوچ..!
خُـداآنهـارابُـرد..،
وَزمـٰانمـٰارا💔!
#شهیدانه
|•@Shahidkarimi_ir•|
💌دست و دل بازیاش
از صدقه دادن پیدا بود
مثلا وقتی میخواست صدقه بدهد
میگفتم: آقا مهدی آنجا پول خورد داریم
میدیدم زیاد میاندازد
از قصد پول خورد میگذاشتم آنجا
ڪه زیاد نیندازد تا صرفهجویی بشه
اما او میگفت: برای سلامتی امام زمان(عج)
هر چقدر بدهیم ڪم است
اتفاقا یڪ روز ڪه
سر همین موضوع حرف میزدیم
رفتم زودپز را باز ڪنم ڪه ناگهان
منفجر شد و هرچه داخلش بود پاشید تویِ صورتم.
آقا مهدی به شوخی جدی گفت:
به خاطر همین حرفات هست
ڪه اینجوری شد
منتهی چون نیتت بد نبود
صورتت چیزی نشد
هنوز هم روی سقف آشپــزخانه
جای منفجر شدنش هست
با هم همه جا را تمیز ڪردیم...
همیشه در ڪار خانه
کمکم میڪرد
میگفت از گناهانم کم میشود.
💠همسرشهیدمهدیقاضیخانی
|•@Shahidkarimi_ir•|
سلام رفقا😄👋
روزتونشهدایی❤️🩹
میخوایمیهچالشیشروع کنیم از الان تا ساعت ۸ شب
و به بهترین جوابم نگین انگشتر متبرک به حرم کربلا میدیم😍🎁
پس حتما شرکت کنید😉👌
سوال چالش:
اونایی که رفتن کربلا
حسشون رو به اونایی که نرفتن کربلا بگن
#ادمین
@shahidkarimi1
_اونایی که رفتن کربلا
حسشون رو به اونایی که نرفتن کربلا بگن
+✨تابلوی پنج کیلومتر مانده به کربلا را میبینیم، گرمای هوا نفسم را تنگ کرده است و عطشی که چند روز در راه همراهم بوده کامم را خشک. موکب دار ها با نواهای عربی زائران را به نوشیدن آب خنک فرا میخوانند. اما دیگر دلم آب نمیخواهد، همه ی حواسم به یک چیز جمع است، آن هم رسیدن به شهری که سال ها آرزویش را داشتم. قدم هایم به خاطر تاول هایش آرام تر از همیشه شده، اما همه ی وجودم را میگذارم تا با سریع ترین سرعت حرکت کنم.
آخرین عمود را میبینم. احساس میکنم پاهایم، و همه وجودم آرام گرفته. چشمانم از شدت آرامشی که به آن حاکم شده آرام آرام میبارد. همه ی سال هایی که با روضه های فراق کربلا اشک ریخته ام در خاطرم مرور میشود و من با چشمانی خیس و وجودی سرشار از آرامش دست بر روی سینه میگذارم و زیر لب زمزمه میکنم؛ السَّلامُ عَلَی أبى الفَضلِ العَبّاسِ بنِ أمیرِ المُؤمِنینَ، المُواسى أخاهُ بِنَفسِهِ❤️
_اونایی که رفتن کربلا
حسشون رو به اونایی که نرفتن کربلا بگن
+دیدی وقتی میری تو بغلِ پدرت و اون با دستای گرمش سرتو نوازش میکنه، چهقدر آرامش داری و خوشحالی؟!
کربلا رفتن هم همینه(((: