eitaa logo
شهید شو 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
19.4هزار عکس
3.7هزار ویدیو
71 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 ما قطعت رجائی منک. هرگز رشته‌ی امیدم از تو قطع نمیشود. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 [تا تو زمين ِ سجده اى، سر به هوا نميشوم..] اللهم الرزقنا توفیق الزیاره ... 💕 @aah3noghte💕
💔 هر طرف که می‌نگری شهیدی را می‌بینی که با چشمان نافذ و عمیقش نگران توست که تو چه می‌کنی؟ سنگین است و طاقت فرسا زیر بار نگاهشان حس می‌کنی که در وجودت چیزی در هم می‌ریزد شهدا توانستند، آمده‌ایم تا ما هم بتوانیم! ای که مرا خوانده‌ای راه نشانم بده! ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_آل‌عمران (۱۱۴) يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ يَأْمُرُو
✨﷽✨ (۱۱۶) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ‌ همانا كسانى كه كافر شدند، هرگز اموالشان و اولادشان چيزى از (عذاب) خدا را از آنان دفع نخواهد كرد و آنها همدم آتشند، همواره در آن ماندگار. (۱۱۷) مَثَلُ ما يُنْفِقُونَ فِي هذِهِ الْحَياةِ الدُّنْيا كَمَثَلِ رِيحٍ فِيها صِرٌّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَكَتْهُ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ‌ مَثَل آنچه در اين زندگى دنيا انفاق مى‌كنند، همچون مَثل بادى است كه در آن سرما و يا گرماى شديدى باشد، بر كشتزار قومى كه بر خود ستم كرده‌اند بوزد، پس آن را از بين ببرد. خدا به آنان ستم نكرده است، بلكه آنان به خويشتن ستم مى‌كنند. ✅ نکته ها كلمه‌ى «صِرّ»، به معناى گرما و سرماى سوزان است. بارها قرآن اعلام كرده كه نه مال، نه فرزند، نه خويشان، نه همسر، نه دوست، نه سرپرست و نه هيچ چيز ديگر، در برابر قهر خدا ذرّه‌اى كارساز نيست. تمام تلاش‌ها و بودجه‌هايى كه كفّار در راه باطل صرف مى‌كنند، همچون بذرپاشى در كشتزارى است كه با يك باد سوزان نابود مى‌شود. از ابتداى ظهور اسلام تاكنون، هرگونه توطئه، تهاجم و تبليغات عليه اسلام با شكست روبرو شده و دين الهى هر روز رشد و گسترش يافته است و سرانجام پيروزى با اسلام است. 🔊 پیام ها - عقيده، در عمل تأثيرگذار است. كفر، سبب محروميّت از بركات انفاق‌ مى‌گردد. «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا ... مَثَلُ ما يُنْفِقُونَ» - از عوامل حوادث و بلاياى طبيعى، گناهان بشر است. «رِيحٍ فِيها صِرٌّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا» - گناه، كارهاى نيك را نابود مى‌كند. «ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَكَتْهُ» - قهر خداوندى ظلم نيست، بلكه بازتاب عملكرد خود انسان است. «وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ» ... 💕 @aah3noghte💕 وَقَالَ الرَّسُولُ: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!
💔 شبی قطعه مدافعان حرم بودم دو خانم آمدند و پرسیدند مزار شهید بیاتی که مدافع حرم هست را می دانم کجاست؟ من با تعجب گفتم اصفهان شهید مدافع حرم با این نام ندارد خانم مسن تر گفت دخترم خواب دیده که شهید به نام بیاتی، پیامش داده بیا گلستان شهدا و... عکس جاویدالاثر را نشانش دادم گفتم این شهید بود؟ گفت شبیه به همین بود... گفتم که ایشون مفقودالاثر هستن... خواستم بگم شهید بیات هم آمد خوش اومدی پهلوون، تو این گیر و دار دنیازدگی ماها🥀 (علی) ... 💞 @aah3noghte💞
💔 نگران آقای خامنه ای نباش! عزیزی نقل میکرد: در بهشت زهرا تهران بودم، پیرمرد با صفایی دیدم که با ادب خاصی بالای این مزار ایستاده و دعا میخونه، نگاهم بهش بود و مدتها که دور زدم دیدم دست به سینه هنوز بالای مزار هست، بعد پایان دعا و ذکر متوجه من شد. صدام کرد و گفت: پسرم ازت میخوام هروقت اومدی برای این شهید فاتحه بخونی. گفتم چشم، میشه خواهش کنم دلیلش رو بگید. گفت من سالها بود بعد از فتنه۸۸ برای حضرت آقا و سلامتی جسمی و تعرض احتمالی به جانشان خیلی نگران بودم و اضطراب درونی داشتم، روزی شهیدی با همین شمایل به خوابم اومد و شماره ردیف و قطعه هم بهم گفت. ازم پرسید چرا نگران آقای خامنه‌ای هستی؟! نگران نباش من خودم محافظش هستم. بار اول توجهی به خواب نکردم تا اینکه دوباره همان خواب تکرار شد، همان هفته پنجشنبه با حفظ کردن شماره ردیف و قطعه اومدم بهشت زهرا و دقیقا همان چهره رو روی قبر دیدم، دیدم تو توضیحات شهید نوشته «محافظ رئیس جمهور محترم حجت الاسلام سید علی خامنه‌ای». از اون موقع به بعد دیگه خوفی از تعرض به جان آقا ندارم و‌ در عوض مدام به این شهید سر میزنم و دعاگوش هستم، به هرکسی هم که بتونم میگم. ... 💞 @aah3noghte💞
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 آخرین صوتی که شهید_شهریاری قبل از شهادت می‌شنید ⁉️ ویژگی شاخص تنها کسی که موفق شد ایران را به فناوری سوخت ۲۰درصد هسته‌ای برساند ___________________ 📚 برشی از سخنرانی حجت_الاسلام_راجی نویسنده کتاب هسته_ای_چرخ_زندگی به مناسبت سالروز ترور و شهادت دانشمند هسته‌ای 💞 @shahiidsho💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت69 دستم را
💔


🔰  🔰
📕رمان امنیتی  ⛔️

✍️ به قلم: 



تصور این که حاج حسین و کمیل چندسال پیش در چنین آتشی سوخته‌اند، بر مغزم، ناخن می‌کشید.

کمیل و حاج حسین ایستاده بودند کنار ماشین و لبخند می‌زدند.
مچم تیر کشید و آن را با دست دیگرم گرفتم. سوزشش بیشتر شد.

دستم ملتهب و قرمز شده بود و می‌دانستم به زودی تاول خواهد زد.

ناخودآگاه «آخ» کوتاه و شکسته‌ای از گلویم درآمد. لبم گاز گرفتم و نفسم را حبس کردم از درد.

جلال را که بردند داخل آمبولانس، من هم به امدادگر اورژانس گفتم آسیب دیده‌ام تا بتوانم سوار آمبولانس بشوم.

داخل آمبولانس نشستم و کلاه‌کاسکتم را درآوردم. سرم کمی خنک شد.

عرق تمام موهایم را خیس کرده بود. هنوز نفسم جا نیامده بود. امدادگر اورژانس گفت:
- دستتو بده ببینم چی شده؟

دستم را که گرفت، دوباره آخم درآمد. هماهنگ کرده بودم آمبولانس برود بیمارستان خودمان.

با چشم به جلال اشاره کردم:
- این چطوره؟ زنده می‌مونه دیگه؟

امدادگر روی سوختگی دستم پماد می‌مالید و صورتم از درد جمع می‌شد.

گفت:
- فکر نکنم خیلی چیزیش شده باشه. حال عمومی‌ش نگران‌کننده نیست. منم شکستگی‌ای ندیدم؛ ولی بازم باید توی بیمارستان ازش عکس بگیرن ببینن یه وقت به جمجمه و مهره‌های کمرش آسیب نرسیده باشه. وقتی می‌گیم کمربند ایمنی‌تونو ببندید واسه همین می‌گیم.

روی زخم مچم بتادین زد. بیشتر سوخت. صدای کیان را از بی‌سیم شنیدم:
- تجهیز انجام شد. تیم تروریستی الان توی تور ما هستن.

دستم را گذاشتم روی گوشم:
- خوبه. مواظب باشید حساسشون نکنید.

امدادگر با یک حالت خاصی نگاهم کرد؛ اما جرات نداشت سوال بپرسد.

دستم را پانسمان کرد. مانده بودم با این دست‌های درب و داغان چطور بروم خانه؟



***
فقط دونفر ایستاده‌اند گوشه سالن نیمه‌تاریک فرودگاه؛ سیاوش و یک جوان که نمی‌شناسمش.

انگار طبق یک توافق نانوشته، کنار هم ایستاده‌اند تا شاید از خطرات احتمالی در امان باشند.

در این سالن خالی، آن هم در یک منطقه جنگ‌زده، وهم آدم را می‌گیرد.

هم‌قدم با حامد داریم می‌رویم به سمت خروجی که حامد توجهش به جوان‌ها جلب می‌شود.

حرفش نیمه روی هوا می‌ماند و می‌گوید:
- عباس، این دوتا انگار بلاتکلیفند. بریم ببینیم مشکلشون چیه؟

سرم را تکان می‌دهم که برویم.

قیافه جوانِ کنار سیاوش داد می‌زند همیشه شاگرد اول مدرسه و دانشگاه بوده. لباس اتوکشیده و مرتب، عینک و موهایی که به یک طرف شانه کرده و ریش پرفسوری‌اش این را می‌گوید.

خیلی بلند نیست و نسبتا بدن توپری دارد. می‌خورد سی سالی داشته باشد.

جلو می‌رویم و حامد با لبخند همیشگی‌اش می‌پرسد: 
- شما چرا این‌جا ایستادید برادرا؟



...
...



💞 @aah3noghte💞

کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی ...