eitaa logo
شهید شو 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
19.4هزار عکس
3.7هزار ویدیو
71 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 #حرف_آخر یاد آن سینه هایی که قاب عکس امامشان بودند...🥀 #مردان_بی_ادعا #رحلت_حضرت_روح‌الله
💔 مینویسم برای ... ها را حوالی پیدا خواهید کرد... مثلاً در راه یا در ازدحام یا آنجا که در اطراف ضریح ارباب ، با موج جمعیت ، این سو و آن سو میروند ... ساده بگویم قطره های خون جاذبه ای دارد که مجنون ها را به سوی خویش می‌کشاند... از این جنون در دل نشسته هرچند کربلا نرفته باشیم...🥀 ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #حرف_آخر مینویسم برای #کربلا_نرفته_ها... #مجنون ها را حوالی #کربلا پیدا خواهید کرد... مثلاً در
💔 شهيد نشوي، ميميري! ميداني حکايت من چيست؟! حکايت من آن گمشده ای است که مي دود در بيابان دنيا .... مي گردد دنبال نشاني از .... ميداني دردم را؟ ميفهمي اشکم را؟ ميبيني قلبم را؟ من اينم ... ميداني که شهيد نشوي، آخرش ميميري ... تمام .... يک کاغذ، پايان من و توست ... که رويش با خط تايپي مي نويسند... فوت شد‼️ ميداني؟ سخت است، درد است.. بغض است، آخر اين قصه اين طور تمام شود بگويند: مُــــرد؟!! خيلي سنگين است ... مُرد...مُرد؟ مرد و تمام شد؟ يعني آخر نشد، قسمتش؟ يعني ديدار ابراهيم هادي و حاج همت و حاج مهدي ...و محمدرضا دهقان و محمودرضا بيضايي را به گور ببرد؟ اصلا انصاف نيست ها... ⭕️ ما مدعيان صف اول بوديم ... ⭕️ از آخر مجلس شهدا را چيدند.... ✅ بيا برويم، آخر صف شايد به ما بي لياقت ها هم رسيد... ها مرگ را نمي پذيرند... طاقت ندارند بگويند، آخر اين قصه با مرگ ختم يافت... 🙏خداوندا... به حرمت شهدايت، آخر قصه ي ما را شهادت قرار بده... 🌺پی نوشت: مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا (سوره مبارکه احزاب؛ آیه ۲۳) از مومنان، مردماني هستند که به پيماني که با خدا بسته بودند وفا کردند بعضي بر سر پيمان خويش به شهادت رسیدند و بعضي چشم به راهند و هرگز پيمان خود را تغییر نداده اند.❤️ ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #حرف_آخر دوست دارم با اجازه از ساحت نورانی #ام_البنین این بار قسمَت بدهم به مادرت یا ابوفاضل! را
💔 همه ی ما ها چراغ قوه معرفت الهی هستیم 🔦میتونی فقط با یک کلید، چراغ قوه رو روشن کنی ، همین 👌فقط با ترک گناه میتونی زندگیت رو روشن کنی ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #حرف_آخر همه ی ما ها چراغ قوه معرفت الهی هستیم 🔦میتونی فقط با یک کلید، چراغ قوه رو روشن کنی ، ه
💔 هرچه آمد بر سر ما از بلای شام بود قتلگاه اصلی ما کوچه‌های شام بود... ایام بُردن اسرا به سمت شام هست چه شدر در شهر شوم شام که سیدالعابدین و ساجدین دلش اینقدر پُر بود از شام ... ... ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 📝شب های جمعه بیقرارم... 🎤 حاج محمد رضا طاهری شب زیارتی امام حسین علیه السلام #آھ_اے_شھادت... #
💔 ولی من دلم لک زده واسه نگاه کردن به ضریح ارباب حتی از دور حتی از وسط موج جمعیت یعنی الان حرم چقدر شلوغه؟ یعنی الان کسی به یاد ما هست تو حرم.... کنار ضریح....؟ شهید زین الدین گفتن اگه شبهای جمعه به یاد شهدا باشیم کنار به یادمونن و دلخوشیم که شهدا جزء هستند ... ... 💞 @aah3noghte💞
💔 سلام همسنگری ها اتفاقات اخیر نشون داد که بخش فرهنگیمون چقدر در مورد حرفای حضرت آقا کم کاری داشته تو فکر هستیم یه تکونی به کانال بدیم و فضای مذهبی ـ شهادتیش رو نوجوون پسند کنیم یه سری برنامه های ـ تربیتی هم داریم که داریم روش کار میکنیم (قبلا که خیلی استقبال شد) دعامون کنین کمکمون کنین و با دعوت از نوجونها به کانال، یه گوشه کار رو بگیرید اجرتون با بی بی دو عالم زهرای اطهر یازهرا 💞 @shahiidsho💞
هدایت شده از شهید شو 🌷
💔 سلام همسنگری ها اگه یادتون باشه قرار گذاشته بودیم یک سری تغییرات در کانال ایجاد کنیم ان شالله به مدد از نام مقدس حضرت مادر علیهاالسلام، مثل قبل، روند هشتک گذاری و را ادامه میدیم✓ و در کنارش یک سری برنامه اخلاقی تربیتی با هشتک رو در اختیارتون قرار میدیم اخلاقیات یک مسلمان که خوراک نوجوون ها و جوون هامونه به خاطر اینکه در دیدارهای اخیرشون باز هم روی خودسازی، تاکید کردند و ان شالله بتونیم تا ماه مبارک رمضان کمی روی خودمون کار کنیم. و اینکه الان فرقه های منحرف مخصوصا بهاییت و زردتشت به شدت دارن روی اعتقادات نوجوون هامون کار میکنن✘ مبادا با کم کاری مون ، شرمنده امیرالمومنین بشیم همسنگری جان همونجور که توی جبهه، اگه پشتیبانی مردم نبود کار ، گره میخورد الانم اگه شما حمایتمون نکنید کار ما برکت پیدا نمیکنه که "ید الله مع الجماعه" پس لطف کنین 👈نظرات پیشنهادات و انتقاداتتونو بهمون بگید 👈 با فروارد کردن پست ها برای قشر خاکستری و مخصوصا نوجوون ها به فرمان رهبر، لبیک بگید اجرتون با مادر پهلوشکسته🥀 یازهرا 💞 @shahiidsho💞
💔 سلام همسنگری ها یه کم با هم حرف بزنیم... واقعا دستمریزاد اجرتون با حضرت زهرا بعضیتون خیلی پیگیر پست ها هستید بعضیتون واقعا جهاد میکنین، از اینکه پیگیر پست ها هستین مشخصه علاوه بر فروارد کردن پستا حسابی دارین تو فضای واقعی، میکنین💪🏻 ولایی بمونید✌️🏻 دوم اینکه خدا رو چه دیدید شاید مراکش بشه صدای مردم مظلوم فلسطین... شاید قراره اون تعداد از آدمایی که ماجرای فلسطین رو نمیدونن هم بشنون و موضع خودشونو مشخص کنن ان شالله نزدیکه💪🏻 و اینکه نظرتونو در مورد پست برامون بفرستید بعضی گفتند هر روز نذارید و چند روز یکبار یا یک روز در میون بذارید نظر شما چیه؟ شبتون بخیر با دعای حضرت مادر 💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 «قسمت پنجاه و هفت» سوزان ش
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 «قسمت پنجاه و هشت» دکتر ادامه داد: وقتی قرار شد یه امام جماعت برای مسجد پیدا کنند، رفتند سراغ یکی که هم کارمند دولت بود و هم حدودا چهل سالش بود و خطیب خوبی بود اما وقتی هیئت امنا بهش پیشنهاد امام جماعت مسجدو دادند، متاسفانه شرط کرده بود که هم منزل میخوام که دیگه کرایه خونه ندم و هم بتونم خونمو که جای دیگه است، بدم اجاره و از اجاره اون خونه هم منتفع باشم! محمد با تعجب و ناراحتی گفت: ای داد بی داد! دکتر گفت: آره متاسفانه ... مردم هم میشینن مقایسه میکنن. بین آقای اصل و این حاج آقا مقایسه کردند و این شد که رفتند درِ خونه اصل و با قسم و آیه و بالله ازش خواستن که بیاد امام جماعت بشه. چون دیگه با شرط و برخوردی که اون حاج آقا کرده بود تصمیم گرفتند سراغ آخوند نروند و الان که حدود 25 سال هست که از این ماجرا میگذره، این مسجد دیگه به خودش آخوند ندید. محمد گفت: واقعا جای تاسف داره. از این آقای اصل بگو! دکتر اجازه گرفت و کُتش درآورد تا راحتتر صحبت کنه. گفت: هیچی. اصل به زور وایساد جلو و نماز خوند و الان هم 25 ساله که این پیرمرد 82 ساله امام جماعت اونجاست. مجید زیر لب گفت: خدا به خیر بگذرونه! دکتر گفت: تا اینکه به همکارم گفته بودید که دارین رو هلدینگی کار میکنین که از طرف بهایی ها مامور شده کلیه هزینه ها و مخارج صد سال زندگی بهایی هایی را بده که قراره وارد ایران بشن. محمد گفت: و اسم این آقای اصل در اساسنامه این هلدینگ، به عنوان موسس و سهامدار اصلی وجود داره. دکتر گفت: دقیقا! و این ینی پیرمردی که اگه ببینیش فکر میکنی داره از طرف موسسات خیریه زندگیش اداره میشه، از بس ظاهر و سر و وضع ساده ای داره، موسس و سهامدار بزرگ این شرکته است. مجید گفت: و این ینی یک عمر هست که داره همه رو گول میزنه و دستش تو دستِ بهایی هاست و ... و محمد تیرِ خلاص را شلیک کرد و فورا گفت: و اصلا خودش بهایی هست و مهره اصلی و اقتصادی بزرگترین جابجایی بهاییت در طول تاریخ، همین بابایی هست که مثلا خیلی مهربونه و به زور انداختنش جلو و شده امام جماعت مسجد! جلسه در سکوت بدی فرو رفت. محمد رو به دکتر کرد و گفت: شما نکته تکمیلی دارین؟ دکتر گفت: در طول این سالها همه اصل رو به عنوان یه پیرمرد بازنشسته و موجه میشناختند و چون خیلی بی حاشیه بود، کسی پیگیری نکرده بود که اصلا شغلش چیه و هر روز کجا میره و میاد و این چیزا! محمد گفت: دکتر به همکاری شما بیشتر نیاز دارم. میدونم سرتون شلوغه اما لطفا بیشتر برای ما وقت بذار. دکتر بلند شد و در حالی که داشت کُتش میپوشید گفت: چشم. به محض دستور شما خدمت میرسم. امری ندارین؟ خدافظی کرد و رفت. محمد به سعید و مجید گفت: خب اینم از پیشینه آقای اصل! با یه پیر مُهره عوضی و کارکشته روبرو هستیم. مجید از خانوادش خبر داری؟ مجید گفت: بله. یه دختر داره که بیست ساله خارج از کشور زندگی میکنه و در طول این بیست سال هم به ایران نیومده و ظاهرا پناهنده شده به انگلستان. یه دختر دیگه داره که قبلا استاد دانشگاه بود اما استعفا داد و دو تا موسسه تاسیس کرد. سعید گفت: یکی از موسسه ها مربوط به تربیت بازیگره و اون یکی هم تخصصش در فیلنامه نویسی است. محمد گفت: خانواده خاصی هستند. مجید لطفا شما رو پرونده دخترش که خارج از کشوره کار کن. کیه؟ کجاست؟ چیکار میکنه؟ خانوادش کیَن؟ همه چی درباره دختره میخوام. مجید چشم گفت. محمد رو به سعید گفت: از بابک برام بگو! سعید گفت: ماموریتی که ثریا به بابک داده، یه جوریه. اولا اینکه حدسمون درست بود. بابک رو از بازی زندیان و انتقالش به ایران و این حرفا خارج کرده. ثانیا خودِ بابک هم نمیدونه قراره چی ازش بخواد! فقط میدونیم که با تغییر فازی که در ماموریتش پیش اومده، اگر هم لیست خاصی وجود داشته باشه، دیگه دستِ بابک بهش نمیرسه. یا حداقل دراین مرحله خیلی بعیده. محمد پرسید: مگه داره چیکار میکنه؟ به چی مشغوله بابک؟ 🔶 بابک روبروی یک تلوزیون بزرگ و مجهز نشسته بود و در حال تماشای سریال هالیوودی، هر از گاهی هم تخمه میشکست و میخورد. دقایق آخر سریالی بود که داشت تماشا میکرد که ناگهان در باز شد و ثریا وارد شد. بابک جلوی پای ثریا بلند شد. ثریا پرسید: خب؟ چیکار کردی؟ بابک گفت: ده تا سریالو دیدم. اینم دهمیش بود که تموم شد. ثریا نشست رو مبل و به بابک هم گفت بشینه. ثریا گفت: از اینا چی دستگیرت شد؟ ادامه دارد... به قلم محمدرضا حدادپورجهرمی @mohamadrezahadadpour 💕 @shahiidsho💕
💔 سلام همسنگری ها جهادتون قبول ثواب اعمال امروزمون تقدیم به ان شالله فردا قسمت بعدی رو میذاریم ان شالله تا ماه مبارک یه کم روی خودمون و اخلاقمون کار کنیم... شبتون متبرک به نگاه حضرت مادر 💞 @shahiidsho💞
💔 تو اتوبوس، یکی به بغل دستی من گفت: "من مطمئنم خدا وقتی آرزوی چیزی رو میندازه تو دل آدم، حتما قراره بهش بده" همسنگری ها نذاریم آرزوی تو دلمون بمیره مثه اون شهیدی که اگه یه روز می‌گذشت و میدید آرزوی شهادت نکرده، فرداش رو روزه می‌گرفت....🥀 معطر با یاد حضرت مادر 💞 @shahiidsho💞