شهید شو 🌷
🔹 #او_را ... 44 شوکه شدم. آدرس بیمارستانو از علیرضا گرفتم و سریع حاضر شدم. بدو بدو رفتم پایین ،قبل
🔹 #او_را ... 45
گوشیمو خاموش کردم تا علیرضا دیگه نتونه بهم زنگ بزنه.
برگشتم خونه
مامان و بابا هنوز تو هال نشسته بودن،
با دیدنم با شک و تعجب بهم نگاه کردن.
-سلام☺️
دیدم ناراحت میشید نرفتم...
-چه عجب!!
ماهم برات مهمیم!!😒
-بله آقای سمیعی😉
برام مهمید...
مهمتر از دوستام
-کاملا مشخصه!!
شامتو بخور و بیا اینجا،کارت دارم!
وای اصلا حوصله جلسه بازجویی و محاکمه نداشتم😒
فکرمم درگیر عرشیا بود.
به روی خودم نمیاوردم اما دلم آشوب بود...
یه لحظه به خودم میگفتم خیلی دلسنگی که نرفتی پیشش...
یه لحظه میگفتم اون هیچیش نمیشه...
به قول مرجان،عرشیا نقطه ضعفمو فهمیده بود و داشت از احساساتم سوءاستفاده میکرد😏
با بی میلی تمام،یکم از غذامو خوردم🍝
میدونستم امشب دیگه نمیتونم بابا رو بپیچونم...!
مثل یه مجرم که داره میره برای اعتراف،
رفتم پیش مامان اینا!
-خبـــ🙄 غذامو خوردم....
بفرمایید...
مامان به بابا نگاه کرد و بابا به من...
-خودت میدونی چیکارت دارم ترنم...
اخه چرا اینجوری میکنی دختر من؟؟
چت شده تو؟؟
یکی دو دقیقه سرمو انداختم پایین و با انگشتام بازی کردم،
نفسمو دادم بیرون و تو چشمای بابا نگاه کردم!
-چون من دیگه اون ترنم قبل نیستم!😒
من دیگه اون آدمی که مثل شما فکر میکرد و مثل شما زندگی میکرد نیستم!
چون من این زندگی رو نمیخوام!
چون نمیخوام مثل شما بشم...
-چی؟؟
چی داری میگی؟؟
مگه ما چمونه؟؟😠
-سرکارید بابا جون!
سرکارید!!
اینهمه دویدین به کجا رسیدین؟؟
-چرا مزخرف میگی ترنم؟؟
چشماتو باز کن،
تا خودت جواب خودتو بفهمی!
میدونی چقدر آدم تو حسرت زندگی تو هستن؟؟
صدامو بردم بالا...
-ولی من این زندگی رو نمیخوام!!
میخواید به کجا برسید؟؟
مگه چند سال دیگه زنده اید؟؟
آخرش که چی؟؟
-ترنم حرف دهنتو بفهم😠
چته تو؟؟
از بس لی لی به لالات گذاشتیم پررو شدی!!
-هه😒
لی لی به لالای من گذاشتید؟؟
شما؟؟
شما کجا بودید که بخواید لی لی به لالام بذارید؟؟
-من و مادرت از صبح داریم میدویم که تو توی آسایش باشی😡
-میدونم
میدونم
میدونننننمممم
ولی آخرش که چی؟؟😠
اصلا کدوم اسایش؟؟
کدوم ارامش؟؟
من دیگه این زندگیو نمیخوام😡
بعد حدود یه ساعت بحث بی نتیجه،
در حالیکه چشم دیدن همو نداشتیم
هرکدوم رفتیم اتاق خودمون...
دیگه حتی حوصله مامان و بابا رو هم نداشتم😒
"محدثه افشاری"
@aah3noghte
@Romanearamesh
#انتشارحتماباذکرلینک
💔
#کلام_معصوم
#امام_علي عليہ السلام ميفرمایند:
💠إيّاڪُم وغَلَبَةَ الدُّنيا عَلى أنفُسِڪُم؛
فَإِڹَّ عاجِلَہا نَغصَةٌ،
وآجِلَہا غُصَّةٌ💠
❌بپرهيزيد از ايڹ ڪہ دنيا بر جانتاڹ چيره شود؛☝️
زيرا پيامد زودهنگام آڹ، ناگوارے است...
و نتيجہ ديررس آڹ، اندوه است...
📚 عيوڹالحڪم والمواعظ ص ۱۰۱
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
💔
رهبرانقلاب:
وارد ماه شعبان شديم؛ فصل مناجات با خدای متعال
🌙 #ماه_شعبان
💕 @aah3noghte💕
💔
جهادی نوشت های دوستان جهادی
من قدرت بیل را در بعضی مواقع برتر از هر تریبونی میدانم،☝️
مخصوصا وقتی که آن بیل در دست یک روحانی معمٌم باشد،😳
خاصتر اینکه آن روحانی معمٌم سیّد هم باشد😉
قربانصدقهْ رفتنهای مردم سیل زده را ندیدید: چه دلوقلوهای به روحانیت میدادند...😄
واقعا هر وقت اصالت شعارهایمان را در عمل نشان دادهایم، مردم ایمان آوردهاند.✌️
✍پلدختر
#آھ...
💕 @Aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #خاطرات_شهیدزنده #جانبازحمیدداودآبادی یادمان شلمچه❤️ عکس: فروردین 1374 شلمچه بچه های تفحص، بر
💔
#خاطرات_شهیدزنده
#جانبازحمیدداودآبادی
بازم خالی بستی؟!
به قول قدیمیا:
اگر می خوای خالی ببندی، با واشر ببند که چکه نکنه!😏
آخه پدرآمرزیده، می خوای عکس خالی بندی بگیری واسه مادرت بفرستی که ذوق کنه پسر توپولش داره توی جبهه علیه دشمنان تا دندان مسلح می جنگه، خب بگیر ولی نه این جوری.😒
مادر تو که هیچی...
همه متوجه میشن اگه بخوای خمپاره بزنن، اینجوری قنداق اونو روی زمین سیمانی نمی ذارن که با شلیک، قبضه و خدمه بپرن هوا!😂
ببین داداش، خود ما آخر خالی بندها هستیم.☝️
زود باش اون چفیه رو که کردی توی لوله قبضه خمپاره که گلوله تا ته نره پایین و جنابعالی عکس بگیری، در بیار وگرنه آبروت رو می برم!😅
برو بچه جون.😒
برو و دیگه ازاین عکسهای خالی بندی نگیر و به خورد مردم بده که مثلا کلی جبهه بودی!😏
هر کی ندونه، ما که می دونیم.😂😂
حمید داودآبادی
تابستان 1362 کردستان، سقز، روستای حسن سالاران
@aah3noghte
@hdavodabadi
#انتشارحتماباذکرلینک
#طنز
#آھ...