eitaa logo
شهید شو 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
19.4هزار عکس
3.7هزار ویدیو
71 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 #گذری_کوتاه_بر_زندگی_شھدا #شھیدمحمودرضابیضائی قسمت دهم خیلی به امام حسین علیه السلام ارادت داشت❤️ هر سال روز عاشورا در مقتل شهدای فکه حاضر می شد اربعین 92 می خواست برود کربلا . بهش گفتم برای من هم جور کن بیام . مدتی گذشت ولی نشد برویم. از هر طریقی اقدام کردیم، بسته بود. محمود رضا 27 روز بعد از اربعین در روز میلاد رسول الله (صلی الله علیه و آله) در سوریه به شهادت رسید🌷و به زیارت اباعبدالله( علیه السلام ) رفت . ومن همچنان جا ماندم که ماندم .😔 مجلس ختمش بود که یکی از پای منبر بلند شد آمد در گوشم گفت : مداح می پرسد شهید کربلا رفته ؟ جا خوردم. با کلی حسرت گفتم : نه نرفته بود . بلافاصله یاد جمله سید شهیدان اهل قلم افتادم که می گفت : "بسیجی عاشق کربلاست ... و کربلا را تو مپندار که شهرےست در میان شهرها و نامےست میان نام ها... نه ! کربلا حرم حق است و هیچ کس را جز یاران امام حسین علیه السلام را راهی به سوی حقیقت نیست" #ادامه_دارد... اختصاصی کانال #آھ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #گذری_کوتاه_بر_زندگی_شھدا #شھیدمحمودرضابیضائی قسمت دهم خیلی به امام حسین علیه السلام ارادت دا
💔 #گذری_کوتاه_بر_زندگی_شھدا #شھیدمحمودرضابیضائی قسمت یازدهم با شیعیان کشورهای لبنان ، عراق ، بحرین و سوریه و ..... آشنایی داشت و گاهی در موردشان خاطرات و نکات جالبی می گفت .😊 یک بار پرسیدم : "شیعیان لبنان بهترند یا بچه شیعه های عراق ؟" گفت : "شیعیان لبنان #مطیع ترند❤️ و شیعه های عراق دچار دسته بندی هستند اما خیلی در جهاد و شجاعت بی نظیرند 👌 و محبت خاصی به اهل بیت دارند طوری که واقعا تا اسم زینب علیها السلام می آید طاقتشان را ازدست می دهند ."👉 گفتم : "شیعیان ایران کجای کار هستند ؟"😉 گفت : "شیعه های ایران هیچ جای دنیا پیدا نمی شوند"☝️ #ادامه_دارد #اختصاصی_کانال_آھ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #گذری_کوتاه_بر_زندگی_شھدا #شھیدمحمودرضابیضائی قسمت یازدهم با شیعیان کشورهای لبنان ، عراق ، بح
💔 #گذری_کوتاه_بر_زندگی_شھدا #شھیدمحمودرضابیضائی قسمت دوازدهم آبان 92 بود . برای شرکت در مراسم تدفین پیکر مطهر شهید مدافع حرم ، محمد حسین مرادی ، با محمود رضا به گلزار شهدای چیذر رفته بودیم ، جمعیت زیادی آمده بود . سعی کردم نزدیک شهید شوم اما نشد . برگشتم عقب پیش محمود رضا .... محمود رضا به دیوار تکیه کرده بود و زیپ کاپیشنش را به خاطر سرمای هوا تا زیر گلو کشیده بود و سرش را انداخته بود پایین و دست هایش را کرده بود توی جیبش و کف یکی از پاهایش را گذاشته بود روی دیوار . چند دقیقه ای محمود رضا به همین حال بود . سرش را کاملا پایین انداخته بود و نمی دانم چرا احساس کردم دارد با شهید مرادی در دلش صحبت می کند . در آن لحظه چیزی مثل برق از ذهنم عبور کرد که نکند شهید بعدی محمود رضا باشد . دو ماه بعد به شهادت رسید .🌷 وقتی برای تحویل گرفتن پیکرش رفتم ، هنوز آن روز محمود رضا در گلزار شهدای چیذر مدام جلوی چشمم بود... #ادامه_دارد #اختصاصی_کانال_آھ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #گذری_کوتاه_بر_زندگی_شھدا #شھیدمحمودرضابیضائی قسمت دوازدهم آبان 92 بود . برای شرکت در مراسم
💔 #گذری_کوتاه_بر_زندگی_شھدا #شھیدمحمودرضابیضائی قسمت سیزدهم بعد از شرکت در مراسم تدفین شهید مرادی با برادر خانومش بلیط قطار گرفته بود برای تبریز. تا حرکت قطار یک مقدار وقت داشتیم در ماشین نشسته بودیم صحبت می کردیم که گوشی محمود رضا زنگ خورد و از ماشین فاصله گرفت و صحبت کرد.📱 بعد که آمد عمیقا در فکر بود... قضیه را پرسیدم ، گفت: "فردا 10 صبح باید فرود گاه باشم، باید برگردم سوریه ، بچه ها خط را از دست دادند و منطقه ای که آزاد کردیم را دوباره تکفیری ها گرفته اند"😔 گفتم: "تو فقط 2 روزه که برگشتی. یک مدتی بمان به خانواده ات رسیدگی کن، آنها هم یکی دیگر را به جای تو می فرستند". یک کشمکشی در درونش بود بین ماندن و رفتن. می دانستم عاشق خانواده اش هست.❤️ بهش گفتم: "گوشیت را خاموش کن و دست زن و بچه ات را بگیر برو تبریز."😉 اینها را که گفتم ، محمود رضا گفت: "حاج علی! هیچ کس نمی تواند مرا سوریه بفرستد، من به حضرت زینب سلام الله علیها قول دادم"💕 #ادامه_دارد #اختصاصی_کانال_آھ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #گذری_کوتاه_بر_زندگی_شھدا #شھیدمحمودرضابیضائی قسمت سیزدهم بعد از شرکت در مراسم تدفین شهید م
💔 #گذری_کوتاه_بر_زندگی_شھدا #شھیدمحمودرضابیضائی قسمت چهاردهم یک بار محمود رضا تعریف می کرد که : یک روز تو یکی از مناطقی که آزاد شده بود، متوجه پیر مردی شدیم که سرگردان این طرف و آن طرف می رود . رفتم جلو پرسیدم: چی شده ؟ گفت: پسرم مجروح در خانه افتاده است اما کسی از اهالی محل این جا نیست کمکش کند.😒 با تعدادی از بچه ها رفتیم داخل خانه و دیدیم پسرش یکی از تکفیری های مسلح است با هیکل درشت و ریش بلند و لباس چریکی که یک گوشه افتاده بود و خون زیادی ازش رفته بود.👹 تا متوجه حضور ما در خانه شد شروع کرد به رجز خواندن و فریاد کردن و هرچه از دهانش در می آمد نثار علوی ها و سوری هایی می کرد که با آنها می جنگیدند. همین طور که داشت فریاد می زد بد و بی راه می گفت ، یکی از بچه ها رفت در گوشش به عربی گفت : می دانی ما کی هستم؟😏 ما جیش الخمینی هستیم.💪 این را که گفت دیگر ساکت شد😉 #ادامه_دارد #اختصاصی_کانال_آھ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #گذری_کوتاه_بر_زندگی_شھدا #شھیدمحمودرضابیضائی قسمت چهاردهم یک بار محمود رضا تعریف می کرد که
💔 قسمت پانزدهم تاسوعای 92 بود. بهمان خبر دادند بچه های مقاومت ، عملیاتی وسیع در منطقه زینبیه انجام دادند و موفق شدند تروریست ها را تا 3 کیلومتری از اطراف حرم دور کنند . صبح زود رفتیم آنجا محمود رضا را دیدیم، خیلی خوشحال بود.😊 پرچم سیاه جبهه النصره در دستش بود و می گفت: "خودم از بالای آن ساختمان پایین آوردمش."😌 به ساختمانی که اشاره می کرد نگاه کردم و دیدم پرچم سرخ را به جایش به اهتزاز در آورده است . رسیدیم خیابان جلوی حرم که دو سال ، احدی جرات نداشت از آنجا عبور کند ، چون تک تیر انداز ها به راحتی می توانستند آنجا را هدف بگیرند و حالا با تلاش محمود رضا و همرزمانش امن شده بود.💪 رفتیم وسط خیابان و رو به حرم ایستادیم و دیدیم محمود رضا داره آرام گریه می کند و سلام می دهد: السلام علیک یا زینب بنت علی ابن ابیطالب علیه السلام ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #گذری_کوتاه_بر_زندگی_شھدا #شھیدمحمودرضابیضائی قسمت پانزدهم تاسوعای 92 بود. بهمان خبر دادند بچ
💔 قسمت شانزدهم درون خودش کلنجاری داشت اما برای کسی آشکار نمی کرد... اما گاهی در حرفهایش این ناآرامی درونی نمایان می شد💓 هر بار که بر می گشت و حرف می زد ، حرف هایش بیش تر بوی رفتن می داد و اگر به حرف هایش دقت می کردی می توانستی بفهمی که انگار هر روز دارد قدمی را کامل می کند.😇 آن اوایل که از معرکه برگشته بود ، وسط حرف هایش خیلی محکم گفت : "جانفشانی اصلا کار آسانی نیست"‼️بعد تعریف کرد که در یک منطقه ای باید چند متری را در مسیری که در تیررس تکفیری ها بود می دوید و در همین چند متر کوثر آمده بود جلوی چشمش💕 بعد توضیح داد که ☝️ تمرین های زیادی در این یک سال گذشته برای بریدن از تعلقات انجام داده بود و همه را هم برید. احمد رضا بیضایی میگوید: یکی از دوستان شهید جمله ای عربی را برایم پیامک کرده بود و اولش نوشته بود: این سخنی از محمودرضاست.👇 آن جمله این بود: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة». یعنی: 👈اگر دعوت کننده باشد، ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #گذرے_کوتاه_از_زندگے_شھدا #شھیدمحمودرضابیضائی قسمت هفدهم قبل از آخرین اعزامش بهم زنگ زد گفت:
💔 #گذرے_کوتاه_بر_زندگی_شھدا #شھیدمحمودرضابیضایی قسمت هجدهم بعد از شهادتش 2بار عمیقا احساس حقارت کردم😔 بار اول وقتی بود که سر جنازه اش رفتم و تو لباس رزم که سر تا پا خون بود دیدمش❣ و بار دوم وقتی که تابوتش را در پرچم جمهوری اسلامی پیچیدند و روی دست های مردم بالا می رفت. فکرش هم نمی کردم برادری که سه سال از من کوچکتر بود یک روزی اینقدر در برابرش احساس حقارت کنم.💔 دو ماه پیش در تششیع جنازه شهید محمد حسین مرادی وقتی در ماشینش به طرف گلزار شهدای چیذر می رفتیم ، گفت: "شهادت شهید مرادی خیلی ها را خجالت زده کرد" نپرسیدم چرا این حرف را زد و منظورش چه بود ولی خودش حقیقتا من را خجالت زده کرد... #ادامه_دارد... #اختصاصی_کانال_آھ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #گذرے_کوتاه_بر_زندگی_شھدا #شھیدمحمودرضابیضایی قسمت هجدهم بعد از شهادتش 2بار عمیقا احساس حقارت
💔 #گذرے_کوتاه_بر_زندگے_شھدا #شھیدمحمودرضابیضائی قسمت نوزدهم وقتی پیکر شهید را داخل قبر گذاشتیم، از طرف همسرش گفتند که محمود رضا وصیت کرده که چفیه ای که از آقا گرفته با او دفن شود.❤️ نمی دانستم که از آقا چفیه گرفته. رفتند چفیه را از ماشینش آوردند . مونده بودم چی بهش بگم! همیشه از ارادت به آقا، خودم را ازش بالاتر می دانستم، چفیه را که روی پیکرش گذاشتم فهمیدم به گردِ پاش هم نرسیدم.😔 یادم می آید چند سال پیش گفت: شیعیان بعضی از کشورها بدون وضو تصویر آقا را لمس نمی کنند و گفت ما اینجا از آن ها عقب افتادیم... راوی: برادر شهید #ادامه_دارد #اختصاصے_کانال_آھ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #گذرے_کوتاھ_بر_زندگے_شھدا #شهیدعلیرضا_نوری قسمت اول ___________■■______________ تاریخ تولد:136
💔 #گذرے_کوتاه_بر_زندگے_شھدا #شھیدعلیرضا_نوری قسمت دوم علیرضا محبت و ارادت بی نظیری به پدرو مادرش داشت. ما هفته ای دو تا سه بار پدرو مادرش را زیارت میکردیم ولی هربار که با پدرو مادرش روبرو میشد گویا یکسال هست که اونها رو ندیده. پدرشو در آغوش میکشید و سرو روی پدر رو بوسه باران میکرد. دست پدر رو میبوسید و بغض به گلو با پدرش حال و احوال پرسی میکرد. بعد از اون دست و روی مادر رو میبوسید و او را کنار خود مینشاند. وقتی که پدر مینشست کف پاهای پدر رو بوسه می زد.😘 دوسال بعد از ازدواجمون اولین باری که تلفنی بهش خبر دادن که مادر بخاطر بالارفتن فشار در بیمارستان بستریه خیلی حالش بد شد. فشارش افتاد و نتونست روی پاهاش بند بشه.😱 آب قند بهش دادم. .ازش خواستم که اینقدر بیتابی نکنه ولی گفت من تحمل مریضی مادرمو ندارم. نمیتونم طافت بیارم که حتی یک سرفه بکنه و بعد فورا خودش رو پیش مادرش رسوند. محبتش به پدرو مادر از نوع خدایی و آسمونی بود #ادامه_دارد... #آھ... 💕 @aah3noghte💕 #اختصاصے_کانال_آھ...
شهید شو 🌷
💔 #گذرے_کوتاه_بر_زندگے_شھدا #شھیدعلیرضا_نوری قسمت دوم علیرضا محبت و ارادت بی نظیری به پدرو مادرش
💔 #گذرے_کوتاه_بر_زندگے_شھدا #شھیدعلیرضانوری قسمت سوم جبران محبــــت در مدت چهار سال و پنج ماه زندگی مشتــــرکمون هیچوقت بدون هم بیرون از منزل غذا یا خوراکی نمیخوردیم. در طول ماموریتهاش،خوراکیها را نگه میداشت و هرسری که به منزل برمیگشت برام میاورد. میگفت دلم نیومد بدون تو لب به این خوراکی ها بزنم.😍 حتی گاهی که در دانشگاه میخواست چیزی بخوره،تماس میگرفت و صحبت میکرد،میگفت میخوام تنها نباشم.😊تنهایی ازگلوم پایین نمیره. روزهایی که به دانشگاه میرفتم، ناهارشو اماده میکردمو تاکید میکردم که وقتی برگشتم غذایی باقی نمانده باشه ولی حتی اگه کلاسم تا ساعت 5 بعد از ظهر هم طول میکشید، دست به ظرف غذا نمیزد تا من برگردم و باهم غذا بخوریم.😍 وقتی سفره را باز میکردمو غذا را آماده میکردم،دست به غذا نمیزد تا من هم سر سفره حاضر بشم. در ایام ماه مبارک رمضان، بخاطر بارداری و شیردهی روزه نمیگرفتم ولی چون میدونستم علیــــرضا بدون من سحری نمیخوره بیدار میشدم و باهاش همراهی میکردم و خیالم راحت بود که بدون سحری روزه نگرفته. فصل پاییز و زمستان که روزه های قضامو میگرفتم، با اینکه علیــــرضا حتی یک روزه قضا هم نداشت،ولی بخاطر من سحرها بیدار میشد و روزه مستحبی میگرفت می گفت: میخوام تنها نباشی و سحریتو بخوری. تو بخاطر من سحرهای ماه رمضان بیدار شدی و همراهی کردی،من هم باید جبران کنم.. مرد باوفا و بهشتی من ، محبت هایم را هیــــچوقت فراموش نمیکرد و همیشه در صدد جبــــران آنها بر می آمد❤️ #ادامه_دارد... #اختصاصے_کانال_آھ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #گذری_کوتاھ_بر_زندگے_شھدا #شھیدعلیرضانوری قسمت چهارم سال 93 بعد از ترفیع درجه ی همسرم به ستوا
💔 #گذرے_کوتاه_بر_زندگے_شھدا #شھیدعلیرضانوری قسمت پنجم گاهی از شیطنت های علی اکبرمان خسته میشدم. وقتی از خستگی هایم یا شیطنت های علی اکبر به همسرم گلایه میکردم میگفت "اگر بدانی خدا چقدر اجر برای این شب بیداری های تو در نظر گرفته حتی یکبار هم گلایه نمیکردی."😉 میگفت "حاضری ثواب پنج دقیقه شیردادن به بچه را با ثواب دو ماه از عبادات من عوض کنی؟"☺️ موقعی که مشغول شیردادن یا خواباندن علی اکبر بودم و نیاز به چیزی پیدا میکردم، آقا علیرضا نمیذاشت من از جایم بلند بشوم. میگفت هرچی میخوای خودم برات میارم، میخوام منم تو ثوابش سهیم باشم.😊 هیچوقت احساس تنهایی نکردم. در امور بچه داری همیشه کنارم بود. میگفت زن و شوهر باید شانه به شانه برای پیشرفت زندگیشون قدم بردارند. و همیشه این داستان را برام تعریف میکرد که روزی امام خمینی(ره) به دخترش که از شیطنت های فرزندش گلایه میکرد گفتند: "من حاضرم ثوابی را که تو از تحمل شیطنت فرزندت می بری با تمام ثواب عبادات خودم عوض کنم" حرفش این بود که ببین امام با آن عظمتشان اینقدر اجر در بچه داری میدانستند که حاضر بودند ثواب عباداتشان را با ثواب بچه داری عوض کنند... به من میگفت راه بهشت برای خانم ها میسرتر است نسبت به آقایون. به شرط اینکه به راحتی اجر کارشون را تباه نکنند.☝️ احساس میکردم علیرضا با چشم دل به همه حقایق هستی نگاه میکرد..نه با چشم سر و نگاه ظاهری ... ✨چشم دل باز کن که جان بینی ✨آنچه نادیدنی است آن بینی... #شهید_مدافع_حرم_علیرضا_نوری #نقل_از_همسر_شهید #ادامه_دارد 💕 @aah3noghte💕 #اختصاصے_کانال_آھ...