💔
هزار سر به فدای غباری از خاڪـم
#وطن نباشد اگر... تن چه ارزشی دارد؟
به #هشت سال دفاع مقدسم، سوگند!
هوای خاڪ مرا #ثامن_الحجج دارد
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
دل
جوازِ شهادت را
آخر از مشهد گرفت
سفرہی
شاہِ خراسـان
این چنین شاهانه است . . .
#شھیدمرتضی_کارچانی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
🌹 خاطره ای از یکی از همرزمان فرمانده شهید حجت باقری(مدافع حرم) 🌹
همرزم فرمانده شهید «حجت باقری» گفت: «یک روز دیدم شهید باقری با سر و وضع خاکی و گلی داخل اتاق شد. گفتم فرمانده چه خبر؟ کجا بودید که اینطور خاکی و گلی شدید؟ لبخند ملیحی زد و نشست. میدانستم از گفتن موضوع خودداری می کند.
چند روزی این ماجرا تکرار شد تا اینکه یک شب که شیفت بودم گاه و بی گاه خوابم می برد و چرت می زدم که یک لحظه متوجه شدم سایه ای از جلوی چشمانم رد شد وسوسه شدم و سایه را تعقیب کردم تا بفهمم چه خبر است. دنبالش رفتم دیدم حجت مشغول نظافت حیاط و سرویس های بهداشتی است. خجالت کشیدم و دویدم سمتش، خواستم ادامه کار را به من بسپارد، گفتم شما فرماندهی این کارها وظیفه ماست که نیروی شما هستیم، جواب داد کاری که برای رضای خدا باشد جایگاه انسان را تغییر نمی دهد من این کار را دوست دارم، چون می دانستم بچه ها اجازه انجامش را نمی دهند قبل از نماز صبح و توی تاریکی انجام می دهم. از خودم خجالت کشیدم، سرم را پایین انداختم و گفتم به خدا قسم شما خیلی بزرگواری».
#حجت_باقری
#مدافعان_حرم
#سوریه
#شهدا_الگوی_جوانان
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #معرفےشھداےدفترحزب_جمهورےاسلامی #گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگی_شھدا ۱۴ـ #شھیدمحمد_پورولی او در سال 133
💔
#معرفےشھداےدفترحزب_جمهورےاسلامی
#گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگی_شھدا
شهیدی که 110جلد کتاب نوشت....
#شھیدسیدرضا_پاکنژاد:
در سال 1303 در شهرستان یزد متولد شد.
پس از اخذ دیپلم به مکه مشرف شد و سپس به دانشکده پزشکی دانشگاه تهران راه یافت.
رساله دکترای خود را با عنوان «تمام برنامههای دانشکده پزشکی در اسلام»☝️ نوشت
و با درجه #ممتاز فارغ التحصیل شد.
وی به زبان عربی آشنا بود؛ لذا مقدمات را نزد اساتید حوزوی آموخت و
#بیش_از_صد_و_ده_جلد کتاب در معارف و پزشکی تحریر کرد
که معروفترین آنها،
👈«اولین دانشگاه و آخرین پیامبر» بود.
ایشان علاوه بر مکه و عراق به سوئیس، پاریس، لندن و برلین سفر کرد و تحقیقات فراوانی در این سفرها انجام داد.👌
او پس از انقلاب، به عنوان #نماینده_مردم_یزد به مجلس شورای اسلامی راه یافت
و همراه برادرش سید محمد در 7 تیر 1360 به شهادت رسید.❣
#خون_عشاق_سر_وقت_خودش_خواهدریخت
#شھیدترور
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#اختصاصے_ڪانال_آھ...
شهید شو 🌷
💔 🌷 #بسم_رب_المھدی 🌷 #و_آنڪہ_دیرتر_آمد #پارت_هفدهم... تا اینکه یک روز به سراغ احمد
💔
🌷 #بسم_رب_المھدی 🌷
#و_آنڪہ_دیرتر_آمد
#پارت_هجدهم...
خرمایی را که به سویم دراز شده بود، گرفتم و در دهان گذاشتم...
شیرینےاش مرا به یاد شیرینی حنظلی انداخت که از دست سرور خورده بودم😔 و انگار مشام من از بوی خوش او پر شد که اشکم در آمد...
گفتم:
"مگر مےتوانم فراموشش کنم؟😢 بگو پدرت چه چیزی درباره او پیدا کرده"؟؟؟
احمد صورتش گُل انداخت و با هیجان شروع کرد به حرف زدن... "پدرم همان را گفت که #سرور گفته بود...
که نشانه هایش به امام غایب شیعیان، فرزند #ابےالحسن_عسگری مےماند...
چندین نام دارد... #محمد، #عبدلله و #مھدی...😍
یادت مےآید که گفت فرزند حسن بن علی است؟؟
معجزاتش را به یاد بیاور😃
پدرم مےگفت او نه اسیر مکان است نه اسیر زمان؛ آنطور که ما هستیم...
گفتم:
"اما ... ما که شیعه نیستیم😟... پس چرا به داد ما رسید؟"
با شوق از جا پرید و گفت...
"پدرم گفت #او_ولی_خدا بر روی زمین است که به دادِ هر نیازمندی از هر دینی میرسد👌
نمےدانی چه حال و روزی دارم💓
از #شوق و #دلــــتنگی... پر پر مےزنم...
دلم مےخواهد از اینجا بروم
خودم را گم کنم و باز صدایش بزنم
و آن قدر گریه کنم
آن قدر استغاثه کنم تا به کمکم بیاید و آن وقت...
دیگر هرگز یک لحظه از او جدا نخواهم شد...
مثل همان مرد سپید پوش"
#ادامه_دارد...
#نذر_ظهورش_صلوات✨
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
چون بزرگواران همراه، زحمت تایپ رو کشیدن، کپی بدون ذکر لینک مورد رضایت نیست
💔
و فقط کافےست که گوهر وجودت
در پیشگاه خدا
خریدنی بیاید
آن هنگام است که #تُ
#شھید خواهی بود...
#شھیدجوادمحمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#ارباب_جان
وَ افجَعَ فِراقُهُ مفقود...
سهم من
از #تو
تنها دلتنگےست💔
#اللهمارزقنازیارتالحسینعلیهالسلام
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#آھ_ڪربلا
💕 @aah3noghte💕
💔
#دلشڪستھ_ادمین....
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند:
"هر شخص
بر دین رفیق خود است؛
پس خوب دقت کن با چه کسی رفیق میشوی."
همسنگری...
من به انتخاب تو در رفاقت
تبریک مےگویم
اگر رفیق بد، آدمی را به قهقرا مےکشاند
شک نکن
رفاقت با شھدا
تو را آسمانی خواهد کرد
به شرط اینکه
به پایِ عهدت
و دست رفاقتی که با رفیق شهیدت داده ای...
بمانی:))
#شھیدجوادمحمدی
#شهید_جواد_محمدی
#رفاقت
#رفیق_آسمونی
#عهدوپیمان
#شھادت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
شهید شو 🌷
💔 قسمت شصت و دوم #بےتوهرگز ❤️ 🌀زمانی برای نفس کشیدن دنبالم، توی راهروی بیمارستان، راه افتاد …
💔
قسمت شصت و چهارم
#بےتوهرگز ❤️
🌀جراحی با طعم عشق
برنامه جدید رو که اعلام کردن، برق از سرم پرید ... شده بودم دستیار دایسون ...
انگار یه سطل آب یخ ریختن روی سرم ... باورم نمی شد ...
کم مشکل داشتم که به لطف ایشون، هر لحظه داشت بیشتر می شد ...
دلم می خواست رسما گریه کنم ...😩
برای اولین عمل آماده شده بودیم ... داشت دست هاش رو می شست ... همین که چشمش بهم افتاد با حالت خاصی لبخند زد ... ولی سریع لبخندش رو جمع کرد ...
- من موقع کار آدم جدی و دقیقی هستم😌 ... و با افرادی کار می کنم که ریزبین، دقیق و سریع هستن ... و ...
داشتم از خجالت نگاه ها و حالت های بقیه آب می شدم ...
زیرچشمی بهم نگاه می کردن ... و بعضی ها لبخندهای معناداری روی صورت شون بود ...😏
چند قدم رفتم سمتش و خیلی آروم گفتم ...
- اگر این خصوصیاتی که گفتید ... در مورد شما صدق می کرد، می دونستید که نباید قبل از عمل با اعصاب جراح بازی کنید😏 ... حتی اگر دستیار باشه😒
خندید ... سرش رو آورد جلو ...
- مشکلی نیست ... انجام این عمل برای من مثل آب خوردنه ... اگر بخوای، می تونی بایستی و فقط نگاه کنی ...
برای اولین بار توی عمرم، دلم می خواست ... از صمیم قلب بزنم یه نفر رو له کنم😠 ...
با برنامه جدید، مجبور بودم توی هر عملی که جراحش، دکتر دایسون بود ... حاضر بشم ...
البته تمرین خوبی هم برای #صبر و #کنترل_اعصاب بود ...
چون هر بار قبل از هر عمل، چند جمله ای در مورد شخصیتش، نطق می کرد😏 ... و من چاره ای جز گوش کردن به اونها رو نداشتم ...
توی بیمارستان سوژه همه شده بدیم ... به نوبت جراحی های ما می گفتن ... جراحی عاشقان😶
قسمت شصت و پنجم
#بےتوهرگز ❤️
🌀برو دایسون
یکی از بچه ها موقع خوردن نهار، رسما من رو خطاب قرار داد …
– واقعا نمی فهمم چرا اینقدر برای دکتر دایسون ناز می کنی…
اون یه مرد جذاب و نابغه است … و با وجود این سنی که داره تونسته رئیس تیم جراحی بشه😍 …
همین طور از دکتر دایسون تعریف می کرد و من فقط نگاه می کردم … واقعا نمی دونستم چی باید بگم …
یا دیگه به چی فکر کنم …
برنامه فشرده و سنگین بیمارستان …
فشار دو برابر عمل های جراحی …
تحمل رفتار دکتر دایسون که واقعا نمی تونست سختی
و فشار زندگی رو روی من درک کنه …
حالا هم که ☹️…
چند لحظه بهش نگاه کردم … با دیدن نگاه خسته من ساکت شد …از جا بلند شدم و بدون اینکه چیزی بگم از سالن رفتم بیرون … خسته تر از اون بودم که حتی بخوام چیزی بگم …
سرمای سختی خورده بودم … با بیمارستان تماس گرفتم و خواستم برنامه ام رو عوض کنن …
تب بالا، سر درد و سرگیجه …
حالم خیلی خراب بود … توی تخت دراز کشیده بودم که گوشیم زنگ زد …
چشم هام می سوخت و به سختی باز شد … پرده اشک جلوی چشمم … نگذاشت اسم رو درست ببینم … فکر کردم شاید از بیمارستانه … اما دایسون بود 😫😳…
تا گوشی رو برداشتم بدون مقدمه شروع کرد به حرف زدن …
ــ چه اتفاقی افتاده؟ گفتن حالتون اصلا خوب نیست …
گریه ام گرفت … حس کردم دیگه واقعا الان میمیرم … با اون حال … حالا باید …
حالم خراب تر از این بود که قدرتی برای کنترل خودم داشته باشم …
– حتی اگر در حال مرگ هم باشم … اصلا به شما مربوط نیست …
و تلفن رو قطع کردم … به زحمت صدام در می اومد … صورتم گر گرفته بود و چشمم از شدت سوزش، خیس از اشک شده بود🤒
#ادامه_دارد...
💕 @aah3noghte💕
💔
مےنویسم به رنگ خون کمیل،
عشق را عاشقان فهمیدند
چون رسند بر زمین جاسوسان،
با خداشان عهد مےبندند
چقدر زیباتر می شود امروز
با گلِ لبخندهای تو
و برایم همیشه خواهد ماند
لبِ خندی که تکرار نخواهد شد
#شهید_مصطفی_صفری_تبار
#شهید_کمیل
#ارتفاعات_جاسوسان
#سردشت
#شھادت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕