قصه کربلا.mp3
29.94M
#بصیرت_عاشورایی
#نوجوان
#قصه_کربلا 🦋
▪️ این قصه، قصه ی صبر است، قصه ی ایثار است.
وقتی به دنیا آمد همه گفتند صبور باش صبور، زینب آنقدر صبوری را تمرین کرده بود که وقتی یک روز از صبح تا غروب بیش از هفتاد نفر از بهترین های روی زمین را کشتند ایستاد و پشت دشمن را از سخنانش خم کرد.
ما مردمان امروز حتی بر صبر کردن زینب هم نمی توانیم صبر کنیم....
کلیک کنید روی فایل بالا و بشنوید قصه ی صبر حضرت زینب سلام الله علیها را. 🖤
🆔 @ShamimeOfoq
#بصیرت_عاشورایی
#نوجوان
#کمیک_استریپ🌷
🌷 این کمیک داستانی از تازه دامادی به نام وهب. او مسیحی بود و چادرنشین و فقط هفده روز از ازدواجش می گذشت. وهب همراه مادر و همسرش زندگی می کرد اما یک روز....
👈 تابلوی اول
ادامه داستان را در تابلوی بعدی ببینید👇🏼
🆔 @ShamimeOfoq
#بصیرت_عاشورایی
#نوجوان
#کمیک_استریپ🌷
🌷 این کمیک داستانی از تازه دامادی به نام وهب. او مسیحی بود و چادرنشین و فقط هفده روز از ازدواجش می گذشت. وهب همراه مادر و همسرش زندگی می کرد اما یک روز....
👈 تابلوی آخر
🆔 @ShamimeOfoq
41.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بصیرت_عاشورایی
#نوجوان
#قاسم_سلیمانی
🌷 مثل زینب سلام الله علیها
🍃 سخنرانی باشکوه خانم زینب سلیمانی دختر شهید سردار سلیمانی
🆔 @ShamimeOfoq
#بصیرت_عاشورایی
#نوجوان
#حجاب
من و تو الماسیم🌈
من زیبایم. این هنر خداست. من و تو مثل الماسیم.
چادرم روی زمین کشیده می شود.
باد آن را تکان می دهد. آن ها می خندند. می گویند چقدر سخت گرفته ای دنیا و زندگی را... الماست را نشان بده، نشان من، نشان چشم هایم تا سیراب شوم مفت.
نگاهم می کنند، گرم است گرم. می گویند: «چادرت را دربیاور.»
چادرم را محکم تر می گیرم. گرگ ها دندان نشان می دهند. سیاهی چادرم چشم های شان را کور کرده است.
طراوتم پایان ناپذیر است چون کالای رایگان نبوده ام. دستمال کاغذی یک بار مصرف یا لباس های نازلی که در دست هر دستفروش پیدا می شود.
من و تو الماسیم...
الماسی که طالب فراوان دارد.
الماسی که خدا آفریده و باید نصیب الماس شناس شود.
🆔 @ShamimeOfoq
16.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بصیرت_عاشورایی
#نوجوان
#نماهنگ🌷
💖 بیایید با هم یک نماهنگ زیبا ببینیم از بچه های همسن و سال شما که دلشون می خواد مثل بزرگترها عزاداری کنن.
🆔 @ShamimeOfoq
شمیم افق
#بصیرت_عاشورایی
#راسخون
#مجموعه_نمایشگاهی
1️⃣ستارگان بصیرت
💠تنهاتر از تنها
مسلم، چه عزیزی که امین حسین می شوی! امین پسر امین الله؛ تکیه گاه اعتماد کسی که آسمان بر شانه های او تکیه زده است، چه خوشبختی مسلم که سفینه طوفانهای مهیب، نخستین ناخدای دریای حادثه ات کرده است. چه والایی که چراغ هدایت، فانوس راه را به دستهایت سپرده است تا روشنی افشان تاریکستان زمانه باشی.
***
برمیخیزی تا از مسجد بیرون بزنی. ده تن در پی تو اند.به خم کوچه می رسی دیگر بار می نگری آن ده تن هم رفته اند. تنهای تنها گام می زنی.کجا باید رفت مسلم؟ اشک پشت پلکهایت طوفان می کند. برای خود گریه نمی کنی. حسین توکجاست؟ وای اگر با خواندن نامه ات اهنگ عراق کند. به خانه ها می نگری. درها بسته است؛ مثل دلها، مثل چشم های بسته به حقیقت. سکوتی هم رنگ در فضای کوچه ها موج می زند. تو تنها چراغ این کوچه های تاریکی.
***
کوچه غوغاست.صدای شیهه اسبان می آید؛ عربده در عربده و چکاچک شمشیرها. نگاه میکنی اینان که مقابلت صف کشیده اند، همراهان دیروز تواند سه بار جنگیده ای و انبوه حمله وران را عقب رانده ای. عطش و عرق، جگرت را گداخته است.
نه، اندوهی بزرگتر تو را می گدازد و ناتوان می سازد. اوج عشق آتش است. در کوچه ها آتش می ریزند. درد بی درمان آتش می طلبد. جانت سوخته ، تنت شعله ور. لب ها عطش زده ایستاده ای،نه راهی، نه پناهگاهی و نه حتی فرصت آهي. سنگ پرانان پروبالت می بخشند.حتی شمعی در کوچه هوادار خورشید نیست.سنگ،سنگ،سنگ؛
آدم های سنگی و سنگدلان، سنگ پران و نیرنگ بازانند.
***
گرگ های پلید، قاصد حسین را، یوسف کوفه را به چاه عبیدالله می برند. در خود می پیچد پسر مرجانه. دندان برهم می فشارد. ناسزا میگوید و فرمان می دهد تو را بالای قصر ببرند و گردن بزنند و بدن بی سرت را فرو اندازند. پله پله بالا می روی. این قصر پرواز گاه توست؛ نردبان صعود به بهشت. هنوز خون می چکد. تشنگی به نهایت رسیده است. نرم و آرام تکبیر می گویی. به پیامبر و فرشتگان درود میفرستی و با خدا نجوا می کنی.
حسین تو در راه است و تو در راه پشت بام قصر کوفه جاده را می نگری. غبار را می کاوی. شاید حسین خویش را بیابی. فردا عید قربان است؛ تو پیشاهنگ قربانیان و ذبیح نخستین کوفه ای.
زخم برای تو مرهم است مسلم. لبخند می زنی. در دوردست آغوش گشوده ی مولاست که تو را می خواند. علی علیه السلام آمده است به پاس محبت به فرزندانش. این فاطمه علیها سلام الله است که می آید و ناگهان... حسین، مولایت، محبوب و مقتدایت، السلام علیک یا اباعبدالله... سر به گوشه ای می لغزد و تن در پرواز، میان بازار رها می شود.
▪️مسلم بن عقیل بن ابی طالب
سن : حدود ۲۸ سال
ویژگی ها و فضایل: امین و رشید، فصیح و بلیغ، کارآمد، چالاک و چابک، فداکار و پاکباز، صاحب فضایل و مکارم اخلاقی، مقید به احکام و اوامر الهی، دین شناس، راوی روایات و بصیر به آیات قرآن، شیفته و محب و محبوب اباعبدالله الحسین بود.
🆔 @ShamimeOfoq
#بصیرت_عاشورایی
#راسخون
💠 امام حسین علیه السلام فرمودند:
🌹 الْبُکاءُ مِنْ خَشْیةِ اللّهِ نَجَاةٌ مِنَ النّارِ.
🌿 گریه از ترس خدا، باعث نجات از آتش جهنم است.
✍️ مستدرک الوسایل، ج ۱۱، ص ۲۴۵
🆔 @ShamimeOfoq
#بصیرت_عاشورایی
#نماز
#نماز_شب
💠 امام سجاد (ع) میفرمایند:
🍃 در شب یازدهم محرم، عمهام حضرت زینب (سلاماللهعلیها) را دیدم که نماز شب را نشسته اقامه میکنند.
📖 ریاحین الشریعه، ج ۳ ص ۶۲
🆔 @ShamimeOfoq
#بصیرت_عاشورایی
#نماز
#نماز_شهیدان
🌸 حرکت در مسیر نماز 🌸
⭕️ شهید صیاد شیرازی علاوه بر اینکه خود به نماز اول وقت اهتمام داشت، در ترویج نماز اول وقت نیز کارهای مهمی انجام می داد، مثل تنظیم برنامه حرکت قطارهای ارتش با وقت اذان .
⭕️ ایشان دستور داده بود قطارهای حمل نیرو، طوری حرکت خود را برنامهریزی کنند که ابتدای اذان و در وقت نماز در یکی از ایستگاه های بین راهی باشند و بتوانند توقف کنند.
⭕️ این اقدام برای نیروها و سربازها جالب توجه بود و اهمیت نماز اول وقت را به آنان یادآور می شد.
📚 قصه عاشقان؛ دعوت به نماز در سیره شهیدان؛ ص ۱۵
🆔 @ShamimeOfoq