eitaa logo
شمیم افق
1.1هزار دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
6.6هزار ویدیو
2.5هزار فایل
﷽ ارتباط با ما @mahdiar_14
مشاهده در ایتا
دانلود
⁉️امشب از خدا می پرسم: خدایا من خجالت می کشم دعا کنم! ☀️خدا می‌گوید: بنده من چرا خجالت می کشی؟ من خدای تو هستم. پس چرا از حرف زدن با من خجالت می کشی؟ من آفریننده تو هستم. پس چرا گفتگو با من خجالت می کشی؟ من برای تو از پدر و مادر مهربان ترم. پس چرا با دعاکردن خجالت می کشی؟ تو باید از کارهای بد خجالت بکشی. تو باید از دروغ گفتن و فحش دادن و مردم‌آزاری خجالت بکشی. دعا کردن که خجالت ندارد. تو با دوستانت خیلی راحت حرف می زنی. من بهترین و نزدیک‌ترین دوست تو هستم. هنگام حرف زدن با من نیز راحت باش‌. از حرف زدن با من خجالت نکش. ✍🏼نویسنده: غلامرضا حیدری ابهری 🆔 @ShamimeOfoq
سلام سلام....🌈 امروز پنجشنبه است و من برای رسیدن به اهداف و آرزوهایم اول از همه به خودم قول می دهم که به آرزوهایم برسم. خدای مهربانم سپاسگزارم🙏🏼 🆔 @ShamimeOfoq
🔆🔆آیا اشکال دارد که تکه های کوچک نان را توی سطل آشغال بریزیم ؟ بله در دین ما نان ارزش بسیاری دارد. سطل آشغال برای زباله است و جای نان نیست. نان را باید در ظرف جداگانه ای بگذاریم و با زباله ها قاطی نکنیم. حضرت محمد(ص) فرمود: «نان را گرامی بدارید و به آن احترام بگذارید.» 🌼🌼🌼 اسراف نان ممنوع ما در مصرف نان نباید اسراف کنیم، یعنی نباید بگذاریم که نان خشک بشود یا کپک بزند و بعد آن را دور بریزیم. 🌼🌼🌼 اگر نان نبود... پیامبر گاهی در دعاهای خود می گفت: «خدایا به نان ما برکت بده. بین ما و نان جدایی نینداز. زیرا اگر نان نبود، ما نمی‌توانستیم روزه بگیریم و نماز بخوانیم و واجبات دین را انجام بدهیم.» 🆔 @ShamimeOfoq
😳😳دعوای پدر و مادر وقتی پدر و مادرم با هم دعوا می کنند، می ترسم. دلم می‌خواهد جیغ بزنم یا گریه کنم. فکر می‌کنم بهتر است همسایه‌ها را خبر کنم یا تلفن بزنم به پلیس. 🌻🌻اما به خودم می گویم آنها باز هم به زودی باهم آشتی می کنند. پس بهتر است بروم توی اتاقم تا صدای آنها را نشنوم. وقتی آرام شدند به آنها می گویم وقتی شما دعوا می کنید من ناراحت می شوم. ✍🏼نویسنده: علیرضا متولی 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 رمز پیروزی باقری‌‌ها 🌿 روزهای آخر بیشتر کتاب «ارشاد» شیخ مفید را‌‌‌‌ می‌‌خواند. به صفحات مقتل که‌‌‌‌ می‌‌رسید،‌‌ های های گریه‌‌‌‌ می‌‌کرد. 🌸✨ فرمانده نابغه‌ی دفاع مقدس، شهید حسن باقری را با ذکر صلواتی یاد کنیم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
☀️☀️زید بن حارث پسر خوانده پیامبر(ص) بود. او در جنگ «موته »به شهادت رسید. پیامبر برای دلداری دادن به زن و بچه زید به خانه اش رفت. دختر زید وقتی حضرت را دید، اشک در چشمانش حلقه زد. پیامبر با دیدن چشمان اشک آلود او گریه اش گرفت. یاران حضرت با تعجب گفتند: «ای رسول خدا! آیا گریه می کنید؟» 💠پیامبر(ص) فرمود: «این گریه، گریه دلتنگی یک دوست برای دوستش است.» 🆔 @ShamimeOfoq
🌺 شما نشسته اید و خانم کار می‌کند؟! 🍀 خانم اگر کاری در خانه انجام می‌دادند، حتی اگر استکانی را جابجا می‌کردند و ما نشسته بودیم، امام با ناراحتی می‌گفتند شما نشسته اید و خانم کار می‌کند؟! 📚 فریده مصطفوی [برداشت هایی از سیره امام خمینی، جلد 1، صفحه 85] 🆔 @ShamimeOfoq
یه وقتایی نمیدونم راه درست و خوب چیه گیج می شم از بعضی چیزا نمیدونم حق با کیه 🌼🌼🌼 دلم یه دوست خوب می خواد گوش کنه حرف منو به سمت راه مستقیم با هم بریم بدو بدو 🌼🌼🌼 یکی که خوب حرف بزنه آروم آروم با حوصله تا حل کنیم باهم دیگه هر چیزی رو که مشکله 🌼🌼🌼 گوش می کنم دونه دونه به حرفای قشنگ اون اینم یه جور تشکره از تو خدای مهربون 🌼🌼🌼 بزرگترها چون ما را دوست دارند. گاهی ما را نصیحت می کنند. مثلاً به ما از خطر بازی کردن با آتش هشدار می دهد. از ما می‌خواهند که بهتر درس بخوانیم. وقتی کسی ما را نصیحت می کند باید خوب به حرف هایش گوش بدهیم و با خوش‌رویی نصیحت هایش را بپذیریم. هیچ وقت نباید از شنیدن نصیحت، ناراحت و خسته شویم. راهنمایی بزرگترها به نفع خود ماست. ✍🏼هرکسی حقی داره/نشرجمال 🆔 @ShamimeOfoq
🌼🌼 آقا رضا، امروز هشت ساعت پشت سر هم در باغ خود کار کرد و حسابی خسته شد. در این هشت ساعت شاخه های خشک درختان را اره کرد ,به همه ی درخت ها آب داد و بعد هم یک سبد میوه برای خانواده اش چید. پس از این همه کار نیز زیر سایه ی یکی از درختان دراز کشید که خستگی در کند. ☀️☀️وقتی او از خستگی دراز کشیده بود، من تماشایش می کردم. چه صحنه ی جالبی بود! او در راه رسیدن به مال حلال، زحمت کشیده بود و تا اوج خستگی کار کرده بود. من خیلی دوست دارم که ببینم بنده هایم به دنبال روزی حلال رفته‌اند و در این راه خسته شده اند. از دیدن این صحنه خوشم می‌آید. ✍🏼خاطرات خدا /نشرجمال 🆔 @ShamimeOfoq
برای نگه داشتن انگیزه باید تمرکز داشته باشی!😊 🆔 @ShamimeOfoq
🌺 توجه خاص به نوجوانان 🍀 در دیداری که مقام معظّم رهبری با مردم قم داشتند ایشان به منزل حضرت آیت الله مصباح یزدی نیز تشریف بردند. پس از دیدار و احوال پرسی، مقام معظّم رهبری به حضرت آیت الله مصباح فرمودند: من سخنرانی‌‌‌های شما را که در کتاب «آذرخشی دیگر از آسمان کربلا» جمع آوری شده بود. مطالعه کردم. مباحث آن خیلی عالی بود. این مباحث عالمانه را که از عهده کمتر کسی بر می‌آید، ادامه دهید. این جلسه خیلی خودمانی بود. نوه‌‌‌های حضرت آیت الله مصباح در کنار آقا نشستند و آقا با ملایمت و مهربانی با آنها صحبت فرمودند و حتّی محافظان خواستند مانع شوند. آقا فرمودند: مانع نشوید. بچّه‌‌ها یکی یکی از آقا امضاء می‌گرفتند و ایشان با حوصله، تمام دفاتر بچّه‌‌ها را امضاء می‌کردند و گاهی مطالبی نیز برای آنها می‌نوشتند. یکی از بچّه‌‌ها یک ورق کاغذی را آورد و به آقا گفت: آقا کاغذ مرا هم امضاء کن، آقا فرمودند: «دفتر اصلی ات را بیاور، چون این کاغذ احتمال دارد پاره شود و از بین برود.» ‌‌ ✍️ حجت‌الاسلام مجتبی مصباح، عضوهیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه قم 🆔 @ShamimeOfoq