🏴 السَّلامُ عَلَیْكِ یا سَیِّدَتَنا رُقَیَّةَ
ثُمَّ إنّها وَضَعَتْ فَمَها عَلى فَمِهِ الشَّريف وَبَكَتْ بُكاءًا شَديدًا حَتّی غُشِيَ عَلَيها، فَلَمّا حَرَّكُوها، فَإذا بِها قَدْ فارَقَتْ روحُهَا الدُّنيا.
بابا بیا که جز تو برایم طبیب نیست
غیر از پدر که در دل دختر حبیب نیست
رویی چو روی دلکش تو نیست در جهان
چشمی چو چشمهای تو خاطرفریب نیست
دست من است شانۀ مویت نه دست باد
لایق برای موی تو دست رقیب نیست
در باغ عشق تو که هزارند بلبلان
شیداتر از رقیّۀ تو عندلیب نیست
هرکس که حالوروز مرا دید گریه کرد
اما قسم به موی تو حالم عجیب نیست
وقتی ذبیح کوچک ششماهه داشتیم
قدّ خم سهساله که دیگر غریب نیست
هرگاه عمه موی مرا دید ناله زد
گویی که یاد غصۀ شَیْبُالخَضیب نیست
جز تازیانه زخم مرا مرهمی نبود
دردم ز حد گذشت ولیکن طبیب نیست
بابا عموی پردل و باغیرتم کجاست
اینها حرامیاند و یکیشان نجیب نیست
محتاج معجزه است دل دردمند من
چیزی شبیه معجزۀ بوی سیب نیست
جان بر لب است تا تو ستانی به بوسهای
«کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست»
✍️#محمدتقی_عارفیان
#یا_حسین
#ما_فرزند_عاشوراییم
#ایران_همیشه_حسینی_است
@SharheAtasheDel
🏴 السَّلامُ عَلَيْكُما يا أَبْناءَ زَیْنَب
ما بلبلان خوشنفس باغ داوریم
نوباوگان طاهر نسل پیمبریم
ما ذوالفقار ساختۀ دست حیدریم
دو نهر باطراوت از انهار کوثریم
ما لالههای عاشق گلزار زینبیم
در کربلا تجلی ایثار زینبیم
ما را نوشته خالق هستی اسیر عشق
بودیم از الست اسیر امیر عشق
پرورده دخت فاطمه ما را به شیر عشق
ما کودکیم و یکشبه گشتیم پیر عشق
در عشق سیدالشهدا پیر کاملیم
از مکتب عقیله و مستان عاقلیم
مستیم چون حبیب و زهیر از کلام دوست
دل بستهایم بر در دارالسلام دوست
گشتیم همچو عالم و آدم غلام دوست
خورده است مِلک جان و دل ما به نام دوست
ما را فداییان حسین آفریدهاند
ما را به عشق یاری او پروریدهاند
در یاری حسین کفنپوش میشویم
کی با خروش معرکه خاموش میشویم؟
در این جهاد، همدل و همدوش میشویم
با تیر و تیغ و نیزه هماغوش میشویم
هرچند کوچکیم به چشم نظامیان
چون شیر میرویم به جنگ حرامیان
در ما صفای جعفر طیّار را ببین
مهر و وفای احمد مختار را ببین
جنگاوری حیدر کرّار را ببین
غوغای ما به پهنۀ پیکار را ببین
میراثدار صفشکن خیبریم ما
شاگرد درس رزم علیاکبریم ما
ما نیز همچو اکبر و قاسم شدیم مست
مست از سبوی عشق حسین و می الست
جان را گرفتهایم به راه خدا به دست
تا بگذریم از من و از ما و هرچه هست
در راه وصل دوست ز هر بند رستهایم
چون پای درس زینب کبری نشستهایم
در مکتب حقایق زینب شدیم مَرد
با ما هرآنچه کرد ولای حسین کرد
گشتیم اهل عزت و گشتیم اهل درد
داغ مدینه در جگر ما نگشت سرد
ماییم کربلایی و خونخواه فاطمه
از دشمنان پست نداریم واهمه
عون و محمدیم و از اولاد احمدیم
ما یادگار حیدر و پور محمدیم
قربانیان زینب در راه ایزدیم
با پای عقل و عشق به این مسلخ آمدیم
اینجا شدیم آبروی زینبِ حسین
رفتیم تا شود ابدی مکتب حسین
✍️#محمدتقی_عارفیان
#یا_حسین
#ما_فرزند_عاشوراییم
#ایران_همیشه_حسینی_است
@SharheAtasheDel
🏴 السَّلامُ عَلی عَبْدِاللهِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلي
در معرکۀ عشق برافروخته شد
چون شمع ز غربت عمو سوخته شد
آمد پی یاری عمو، عبدالله
با تیر به سینۀ عمو دوخته شد
✍️#محمدتقی_عارفیان
#یا_حسین
#ما_فرزند_عاشوراییم
#ایران_همیشه_حسینی_است
@SharheAtasheDel
🏴 السَّلامُ عَلی قاسِمِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلي
🍃 تیر و کمان عشق
ای روشن از فروغ رخت گلشن ازل
ای در میان اهل بلا بهترین مثل
شاگرد مکتب تو شده عقل تا ابد
خورده به نام تو سند عشق از ازل
تعظیم کرده پیش جمال تو ماه نو
ای مشتری حُسن تو هم تیر و هم زحل
میجوشد از زمین تو شهد و شکر هنوز
تا ریخت از دهان تو «أحْلی مِنَ العَسَل»
تو پور مجتبایی و همچون حسنْ کریم
پروردۀ عمویی و همچون حسینْ یل
عالم سراسر از حرکت ایستاده بود
وقتی گرفته بود عمویت تو را بغل
سرباز شاهی و شده بازیچۀ تو مرگ
شد مات عشقبازیات اینجا رخ اجل
فرزند مصطفایی و تیغت به کربلا
هم دست «لات» را زد و هم گردن «هُبَل»
از تیغ تیز حیدریات دشمنان هلاک
جنگاوران به پای رجزهای تو فَشَل
با رزم بیمثال تو ای آیۀ جمال
شد زنده یاد رزم حسن در صف جمل
تو کشتۀ بلای عظیمی و قاتلت
اَنعام نه، سِباع که نه، بلکه «هُمْ اَضَل»
تو قد کشیدهای و عمویت خمیده شد
تیر و کمان عشق شمایید، بی بدل
روشنترین طلوع حماسه، برای تو
شعری سپید گفتم و هر واژه شد غزل
✍️#محمدتقی_عارفیان
#یا_حسین
#ما_فرزند_عاشوراییم
#ایران_همیشه_حسینی_است
@SharheAtasheDel
🏴 السَّلامُ عَلى عَبدِاللهِ بنِ الحُسَینِ الطِّفلِ الرَّضیع
بر داغهایش داغ دیگر مینشیند
داغی که بر قلبش چو اخگر مینشیند
از داغهای پیش از آن سر تا به پا سوخت
این اخگر است و روی آذر مینشیند
داغ بزرگ شیرخوار کوچک است این
این داغ روی داغ اکبر مینشیند
مولا که پشتش از غم عباس خم شد
از غصۀ ششماهه مضطر مینشیند
این تیرهای غصه پیش از قلب مولا
بر قلب زهرا و پیمبر مینشیند
طفلی که از گهوارهاش لبتشنه پر زد
بر دست بابا چون کبوتر مینشیند
در قاب خیس چشم آقای غریبم
تصویری از سرباز آخر مینشیند
ششماههای که تشنۀ یک قطره آب است
بر دستهای پور کوثر مینشیند
مولا لباس مصطفی را کرده بر تن
عالم دوباره پای منبر مینشیند
از تشنگیّ طفل میگوید به دشمن
این روضه کی بر جان لشکر مینشیند؟
اصغر تَلَظّی میکند، مولا تمنّا
رحمی مگر بر قلب کافر مینشیند؟
دادند جای آب هم تیر سهشعبه
تیری که بر حنجر چو خنجر مینشیند
معلوم شد که میشود وحشیتر از گرگ
آنکه به قلبش بغض حیدر مینشیند
از گوش تا گوش علی را میبُرد وای!
تیری که در حلقوم تا پر مینشیند
بر روی خونآلود و محزون حسینم
خون دل است این یا که اختر مینشیند؟
مادر چه حالی میکند پیدا خدایا
وقتیکه روی نیزه آن سر مینشیند
خون در دل سبط پیمبر میزند موج
بر داغهایش داغ دیگر مینشیند
✍️#محمدتقی_عارفیان
#یا_حسین
#ما_فرزند_عاشوراییم
#ایران_همیشه_حسینی_است
@SharheAtasheDel
🏴 السَّلامُ عَلَیْكَ يا عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ الْأکْبَر
با حرم کرد وداع و به لبش آمد جان
«شاه شمشادقدان خسرو شیریندهنان»
تا گرفت از پسر فاطمه اذن میدان
از دل خسته و بیتاب پدر برد توان
پدرش اذن به او داد و برآورد فغان
چشم بارانی او بود به اکبر نگران
رفت آن ماه و دوید از پی او بر لب شاه
ذکر لا حَولَ وَلا قُوَّةَ اِلّا بِاللّه
رفت و میخواند رجز اکبر شیرینگفتار
که منم حامی فرزند رسول مختار
میزنم تیغ چنان بر سرتان ای فُجّار
تا که این تیغِ گران خم شود از شدت کار
رفت چون حیدر کرّار و برآورد دمار
تیغ رحمانیاش از لشکر شوم بدکار
طاقتش کم شد و برگشت بهسوی پدرش
تا توان گیرد از آیینۀ روی پدرش
آمد و چشم به چشمان پدر دوخته بود
از غم غربت او زار و برافروخته بود
محو در دوست شدن از پدر آموخته بود
شد جدا و به لبش آتشی اندوخته بود
جانش از آتش لبهای پدر سوخته بود
در دلش غربت او آتشی افروخته بود
باز شد آتش و در خرمن دشمن افتاد
از هجومش یل و نستوه و تهمتن افتاد
خَلق و خُلقش چو رسول و غضبش حیدر بود
چشم او روضۀ رضوان و لبش کوثر بود
یک نفر بود و خودش یکتنه یک لشکر بود
یکتنه از همۀ لشکر دشمن سر بود
کربلا جلوۀ جنگاوری اکبر بود
ضربتش آتش قهر و غضب داور بود
پیش شمشیر علی هر یلی انداخت سپر
محشری کرد بهپا همچو علی در خیبر
مست از جام می لمیزلی میجنگید
تشنۀ جام بلا بود، بلی میجنگید
در دل لشکر شب، نور جلی میجنگید
شیر صحرای بلا همچو علی میجنگید
گوییا دست خدای ازلی میجنگید
خسته از زخم و عطش بود ولی میجنگید
بود در عشق خدا زادۀ لیلا مجنون
در دل معرکه بود و ز دو عالم بیرون
وای از آن لحظه که افتاد علی از مرکب
حمله آورد به نور ازلی لشکر شب
از گلستانِ رُخش دست خزان برد طرب
نالهای کرد که جان پدر آمد بر لب
پدرش در بر او آمد با حالِ عجب
پیش از او مویهکنان بر سرش آمد زینب
زینب انداخت خودش را به روی جسم علی
از علی دید نمانده است بهجز اسم علی
نالۀ «یا وَلَدی» از دل مولا برخاست
از لبش نغمۀ جانسوز تمنّا برخاست
در پی نالۀ او شیون زهرا برخاست
گریه و همهمه در عالم بالا برخاست
شادی و هلهله از لشکر اعدا برخاست
از همه اهل حرم ناله و غوغا برخاست
اُف به دنیا که چنین هستی مولا را سوخت
آتش غم به دل زینب کبری افروخت
آه از این داغ جگرسوز و از این جور و ستم
غزل پیکرش از تیغ جفا ریخت به هم
هر طرف مصرعی از اوست در این دشت، عَلَم
شعله زد بر دل خونین حسین آتش غم
بُرد در بین عبا اکبر خود را به حرم
آتش این غم جانسوز نخواهد شد کم
باز در حلقۀ ما قصۀ گیسوی علی است
تا دل شب سخن از سلسلۀ موی علی است
✍️#محمدتقی_عارفیان
#یا_حسین
#ما_فرزند_عاشوراییم
#ایران_همیشه_حسینی_است
@SharheAtasheDel