#مدینه
#بقیع
#غزل
🔹روضهٔ مدینه🔹
ای دوست در بهشت، تو را راه دادهاند
پروانهٔ زیارت دلخواه دادهاند
صدها هزار سوختهدل بود، زان میان
در روضهٔ مدینه تو را راه دادهاند
سوگند میخورم به گل روی مجتبی
این جا به خار، منزلت و جاه دادهاند
این لحظهها غنیمت عمر من و شماست
غفلت مکن که فرصت کوتاه دادهاند
شیرینیِ زیارتت از شیر مادر است
این جلوه را ز پرتو آن ماه دادهاند
منت خدای را که به ما پر شکستگان
پروانهٔ عروج در این ماه دادهاند
فیض حضور دوست به قدر خلوص ماست
گاهی گرفتهاند ز ما، گاه دادهاند
از غربت بقیع به چشم و دل شما
باران اشک و بارقهٔ آه دادهاند
یعقوبوار از چه نگِریَد پیامبر
وقتی به چار یوسف او چاه دادهاند
سوغات ما به سوی وطن عطر فاطمهست
عطری که با نسیم سحرگاه دادهاند
📝 #محمدجواد_غفورزاده
📗 #غروب_منظومه_عشق
✅ @ShereHeyat
🌷 به شهیدسیدمحمدجواد شرافت و دیگر شهدای حادثۀ هفتم تیر به خصوص شهید مظلوم آیتالله بهشتی
پرپر شدید، باغ در این غم عزا گرفت
پرپر شدید و باز دل یاسها گرفت
تا لالهوار جای شما خاک تیره شد
داغی بزرگ در دل هر غنچه جا گرفت
پرپر شدید، عطر شما را نسیم برد
عطر شما فضای زمین را فرا گرفت
باغی که خونتان به رگ و ریشهاش رسید
جانی دوباره یافت، دوباره صفا گرفت
آن شب دوباره جمع شما جمع بود آه
باد خزان وزید و شما را ز ما گرفت
«بوی بهشت میرسد»، آوار انفجار
یکباره خاک، بوی خوش کربلا گرفت
«سرچشمه» غرق خون شد خونی که موج موج
سرچشمه از محرّمِ خون خدا گرفت
هفتاد و سه بهشتی از خاک رد شدید
هفت آسمان ز پای شما بوسهها گرفت
آری بهشت را به بها میدهد خدا
با این بهانه بود که جان از شما گرفت
در باغِ ما به یاد شما راستقامتان
هفتاد و چند سرو سرافراز پا گرفت
📝 #سیدمحمدجواد_شرافت
📗 #خاک_باران_خورده
✅ @ShereHeyat
#حضرت_حمزه علیهالسلام
فرازی از یک #قصیده
🔹یار محمّد🔹
ای شیرخدا و اسد احمد مختار
در بدر و احد لشکر حق را سر و سردار
هم پیشتر از حزب خدا یار محمّد
هم بهر نبی بعد علی، حیدر کرار
از خشم تو بر جان عدو آتش دوزخ
وز تیغ تو در سینه، نفسها شرر نار
در بدر مه روی تو چون بدر درخشید
در جنگ اُحُد جان به کف و عاشق ایثار
رویید ز لبهای محمّد گل لبخند
در رزم چو کردی به عدو حمله علیوار
با دست غضب فرق ابوجهل شکستی
تا کس نرساند به محمّد دگر آزار
هرجا که تو شمشیر گرفتی به کف دست
دشمن به هراس آمد در عرصۀ پیکار
در خطبۀ شام از تو و نام تو سخن گفت
چارم وصی ختم رسل، حجّت دادار
هم شیرخدا خوانْدَت و هم شیر پیمبر
هم خواند تو را همقدم جعفر طیّار
ای کاش که در عرصۀ صفّین تو بودی
تا یار علی بودی چون مالک و عمار
ای کاش پس از ختم رسل بودی و بودی
یار علی و فاطمه بین در و دیوار...
📝 #غلامرضا_سازگار
📗 #نخل_میثم
✅ @ShereHeyat
#حضرت_عبدالعظیم علیهالسلام
#غزل
🔹جنّتالنعیم🔹
کسی که راه به باغ تو چون نسیم گرفتهست
صراط را ز همین راه مستقیم گرفتهست
تو از عشیرهٔ عشقی، تو از قبیلهٔ قبله
که عطر، مرقدت از جنّتالنعیم گرفتهست
گدای کوی تو امروزه نیستم من و، دانی
سرم به خاک درت، اُنس از قدیم گرفتهست
همیشه سفرهٔ دل باز کردهام به حضورت
که فیض باز شدن غنچه از نسیم گرفتهست
همیشه عبد حقیر است در برابر معبود
به جز تو کی سِمَت عبد، با عظیم گرفتهست
بر این بهشت مجسّم قَسَم که زائر صحنت
به کف براتِ نجاتِ خود از جحیم گرفتهست
مَلَک غبار، ز قبر تو تا نرُفته نرَفته
در این مقام، فلک خویش را مقیم گرفتهست
چگونه چشم کرم زین حرم نداشته باشم؟
که هر کبوتر تو ذکر «یا کریم» گرفتهست
کسی که زائر تو شد، حسین را شده زائر
که رنگ و بو حرم تو، از آن حریم گرفتهست
📝 #علی_انسانی
📗 #گلاب_و_گل
✅ @ShereHeyat
هدایت شده از KHAMENEI.IR
6.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ| كربلای رِی
▪️بيانات رهبرانقلاب درباره حضرت عبدالعظيم و شعرخوانی درباره شخصیت ایشان در دیدار شاعران
📥سایر کیفیتها👇
http://farsi.khamenei.ir/video-content?id=37132
#حضرت_عبدالعظیم علیهالسلام
#چارپاره
🔹عطر سیب🔹
صبح صادق که میدمد دل من
سر خوش از بادۀ حضور شود
از تماشای جلوهزار پگاه
مثل آیینه غرق نور شود
نغمۀ آسمانی توحید
میشود در فضا طنینانداز
میپرد باز پلک دل که: خدا
کرده درهای آسمان را باز
میوزد از مناره عطر اذان
سمتِ این بارگاه نورانی
دل من با فرشتگان خدا
میپرد در فضای روحانی
به نماز ایستاده مُلک و مَلَک
اقتدا میکنم به حضرت او
جانم از شوق دوست سرشار است
دلم از گرمی محبّت او
آسمان و زمین به گاه قنوت
با من «أمّن یجیب» میخواند
فارغ از خویش و فارغ از عالم
دل من از حبیب میخواند
بیشتر از همیشه صحن و رواق
از شمیم حبیب سرشار است
حرمش بوی کربلا دارد
بسکه از عطر سیب سرشار است
رنگ و بوی حسین را دارد
فطرت پاک او اگر حسنیست
از فروزنده گوهرش پیداست
که تبار عقیق او یمنیست...
در مدارش به گردش آوردهست
آفتاب وِلا سه اختر را
قدر او، حُرمت دگر بخشید
«حمزه» و «طاهر» و «مطهّر» را
از سه خورشید، نور میگیرد
حرم با شکوه این وادی
حجّت هشتم و امام نهم
وز عنایات حضرت هادی
طائر پر شکستۀ دل من
شده عمری کبوتر حرمش
مهرش از جان ما مبادا دور
وز دل ما جدا مباد غمش
📝 #محمدعلی_مجاهدی
✅ @ShereHeyat
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔰 انقلاب، ریشهدار و آیندهدار است به شرط «صبر» و «تقوا»
🔻رهبر انقلاب، صبح امروز در دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین(ع):
🔹️«صبر» و «تقوا» موجب میشود دشمنان عنود با همهی کیدی که آماده کردهاند، در برابر شما هیچ غلطی نتوانند بکنند.
🔹️این برای همهی ملت است بهخصوص برای مسئولان و مدیران جامعهی اسلامی.
#صبر یعنی در میدان باقی ماندن، از میدان بیرون نرفتن؛ یعنی چشم به هدفهای دور دوختن.
🔹️اگر شما ایستادید، نسلهای آینده به قله دست خواهند یافت؛ آنها به قله میرسند اما ایستادگی و افتخار مال شماست. انقلاب، ریشهدار و آیندهدار است به شرط «صبر» و «تقوا».
🔺️اگر آن صبر و این #تقوا را شما #جوانان_عزیز و #مسئولان نظام و آحاد# مردم به کار ببندند، دشمن هیچ آزاری نمیتواند به شما برساند. ۹۷/۴/۹
#شعر_پایداری
#غزل
🔹اسرار پایداری🔹
به دست غیر مبادا امیدواری ما
نیامدهست به جز ما کسی به یاری ما
به رنجِ راه بیامیز تا بیاموزی
به مشق آبله، اسرار پایداری ما
مدام داغ جوان دیدهایم و در تشییع
ندیده است کسی اشک سوگواری ما
به سربلندی سرویم و استواری کوه
به رودهای جهان رفته بیقراری ما
نمانده جای شکایت که در پیِ هر زخم
بلندتر شده طومار بردباری ما
بهار آمده اما برای پیروزی
خوشا که سرخ شود جامۀ بهاری ما
📝 #میلاد_عرفانپور
📗 #از_آخر_مجلس
✅ @ShereHeyat
#شعر_تعلیمی
#غزل
🔹حسرت بسیار🔹
آنچنان کز رفتن گل خار میماند به جا
از جوانی حسرت بسیار میماند به جا
آه افسوس و سرشک گرم و داغ حسرت است
آنچه از عمر سبکرفتار میماند به جا...
کامجویی غیر ناکامی ندارد حاصلی
در کف گلچین ز گلشن، خار میماند به جا...
هیچ کار از سعی ما چون کوهکن صورت نبست
وقت آن کس خوش، کز او آثار میماند به جا
زنگِ افسوسی به دست خواجه هنگام رحیل
از شمار درهم و دینار میماند به جا
نیست از کردار، ما بیحاصلان را بهرهای
چون قلم از ما همین گفتار میماند به جا
سینۀ ناصاف در میخانه نتوان یافتن
نیست هر جا صیقلی، زنگار میماند به جا...
📝 #صائب_تبریزی
📗 #کلیات_صائب_تبریزی
✅ @ShereHeyat
#امام_علی علیهالسلام
#جنگ_خندق
#غزل_پیوسته
🔹لا فتی الّا علی🔹
«هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان میداد
در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان میداد
اینک سوار کفر، زیر رقص شمشیرش
لبخند شیطان را به پیغمبر نشان میداد
«یک مرد آیا نیست؟»... این را کفر میپرسید
آن روز ایمان مدینه امتحان میداد
هرکس قدم پس میکشید و با نگاه خود
بار امانت را به دوش دیگران میداد
با شانه خالی کردن مردان پوشالی
کم کم رجزها مزهٔ زخم زبان میداد
«رخصت به تیغم میدهی؟»... این را علی پرسید
مردی که خاک پاش بوی آسمان میداد
فرمود نه بنشین علی جان! تو جوان هستی
آری همیشه پاسخش را مهربان میداد
«هل من مبارز»... نعره گویا از جگر میزد
فریاد او بر قامت شهری تبر میزد
او میخروشید و رجز میخواند و بر میگشت
او مثل موجی بود که بر صخره سر میزد
کم کم هوا حتی نفس را بند میآورد
نبض مدینه پشت خندق تندتر میزد
زنها میان خانهها شیون به پا کردند
انگار تکتک خانهها را نعره در میزد
فریاد بغض بچههای شهر را بلعید
ساکت که میشد، دیو فریادی دگر میزد
یکبار دیگر اذن میدان خواست از خورشید
لبهای شیرین علی حرف از خطر میزد
فرمود: «نه» هرچند که قلب علی را دید
مثل عقابی در قفس که بال و پر میزد
«هل من مبارز»... باز زانوی علی تا شد
این بار دیگر اذن میدان یک تمنا شد
فرمود پیغمبر: «علی جان! یا علی! برخیز»
خندید، بند از دستهای شیر حق وا شد
شمع شهادت شعلهور بود و خدا میدید
پروانه در آتش بدون هیچ پروا شد
برقی زد آهن، پاره شد بند دل دشمن
تا تیغههای ذوالفقار از دور پیدا شد
تا انعکاس صورتش بر ذوالفقار افتاد
ابرو گره زد تیغ روی تیغ زیبا شد
مثل عقابی در نگاه عَمرو میچرخید
فرصت برای تیز پروازی مهیا شد
اینک رجزها تن به لالی داده بودند و
طوفانی از نام علی در دشت برپا شد
اعجاز یعنی ضربهٔ دست علی آن روز
دشمن اگر که رود، او مانند موسی شد
تا لا فتی الّا علی را آسمان میخواند
لا سیف الّا ذوالفقار این گونه معنا شد
در وصف این ضربت خدا حتی غزل دارد
آری علی با ضربتی عالی اعلا شد
📝 #مهدی_مردانی
📗 #پایین_پای_ابیات
✅ @ShereHeyat
#امام_علی علیهالسلام
#وحدت_اسلامی
#علامه_امینی رحمهالله
#الغدیر
🔹چراغ کتاب🔹
نشست یک دو سه خطّی مرا نصیحت کرد
مرا چو دوست به راه درست دعوت کرد
خطوط چهرۀ او گرد درد داشت ولی
به خاطر دل سختم چه نرم، صحبت کرد
«سیاه کرده شب شبهه روزگار تو را»
زبان گشود و ز رسم زمان شکایت کرد
زبان گشود، زبانی چو اشک دیده، روان
غم حقیقت یک رود را روایت کرد
بیان روشن و فریاد محکمش آن شب
برایم از افق دید او حکایت کرد
هم او که پنجرۀ آفتاب را وا کرد
که نور در دل تاریک من اقامت کرد
همان امیر مدارا همان امیر مرام
همان امیر که بر نفس خود حکومت کرد
که میشناخت امیری که از عمارت خود
فقط به وصلۀ پیراهنی قناعت کرد؟
لباس خوف و خطر را جز او که میپوشید
شبی که از شب آن شهر، ماه هجرت کرد
میان معرکه، ایمان تیز شمشیرش
دمی، مجسمۀ کفر را دو قسمت کرد
چقدر زیستنی ساده را ستایش کرد
چقدر حیله و ترفند را مذمت کرد
نگاه کرد به دنیا به دیدۀ موری
که لانه ساختن او را دچار زحمت کرد
زمین چگونه نبالد به خود زمانی که
شکوه دست خدا در زمین زراعت کرد...
ستارهبارترین صبح خلقت دنیا
چه شد که با شب تنهای چاه خلوت کرد
مداد باطل تاریخ هم پشیمان است
از این که در حق این طایفه خیانت کرد
از این که پنجۀ آتش به نور سیلی زد
از این که چوبۀ در نیز هتک حرمت کرد
بنای آخرتش را ولی خراب نکرد
علی که پشت به دنیای مست قدرت کرد
نبرد دست به شمشیر اختلاف، علی
که خون تازۀ اسلام را ضمانت کرد
که دیده است که با ضرب و زور سازش کرد
که گفته است که با دست کفر بیعت کرد؟
در آن تلاطم طوفان فتنه و تردید
ستون صبر، چنان کوه استقامت کرد
کجاست منبر نفرین و مذهب نفرت
و آن که بین نمازش به عشق لعنت کرد
کجاست تا که ببیند مرام میماند
مرا مرام علی شیعۀ محبت کرد
کتاب زندگیاش را ورق ورق خواندم
خیال خستۀ من را چقدر راحت کرد
شبیه شک شده بودم کلاف سردرگم
شبی چراغ کتابی مرا هدایت کرد
📝 #جعفر_عباسی
✅ @ShereHeyat