eitaa logo
شعر هیأت
10.6هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
183 ویدیو
15 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
علیهاالسلام 🔹آینهٔ مادر🔹 ...و به همراه همان ابر که باران آورد مهربانی خدا در زد و مهمان آورد باد یک نامهٔ بی‌واژه به کنعان آورد بوی پیراهنی از سوی خراسان آورد به سر شعر هوای غزلی زیبا زد دختر حضرت موسی به دل دریا زد چادرش دست نوازش به سر دشت کشید دشت هم از نفس چادر او گل می‌چید چه بگویم که بیابان به بیابان چه کشید من به وصف سفرش هیچ به ذهنم نرسید باور این سفر از درک من و ما دور است شاعرانه غزلی راهی «بیت‌النور» است آمد این‌گونه ولی هر چه که آمد نرسید عشق همواره به مقصود به مقصد نرسید که اویس قرنی هم به محمد نرسید عاقبت حضرت معصومه به مشهد نرسید ماند تا آینهٔ مادر دنیا باشد حرم او حرم حضرت زهرا باشد صبح شب می‌شد و شب نیز سحر، هفده روز چشم او چشمه‌ای از خون جگر هفده روز بین سجاده، ولی چشم به در هفده روز چشم در راه برادر شد اگر هفده روز روز و شب پلک ترش روضه مرتب می‌خواند شک ندارم که فقط روضهٔ زینب می‌خواند 📝 @ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹یاس معطر🔹 قرار بود بیایی کبوترش باشی دوباره آینه‌ای در برابرش باشی نه اینکه پر بکشی و به شهر او نرسی میان راه پرستوی پرپرش باشی «مدینه» شهر غریبی برای «فاطمه»‌هاست نخواست گم شده‌ای مثل مادرش باشی خدا تو را به دل تشنۀ‌ زمین بخشید که قاب روشنی از نور کوثرش باشی به «قم» رسیدی و گم کرد دست و پایش را چو دید آمده‌ای سایۀ سرش باشی اجازه خواست که گلدان مرمرت باشد و تا همیشه تو یاس معطرش باشی کرامتت، همه را یاد او می‌اندازد به تو چقدر می‌آید که خواهرش باشی خدا نخواست تو هم با «جوادِ» او در طوس گواه رنج نفس‌های آخرش باشی نخواست باز امامی کنار خواهر خود ... نخواست «زینبِ» یک شام دیگرش باشی 📝 @ShereHeyat
هدایت شده از KHAMENEI.IR
15.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ویژه وفات حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها 📹 نماهنگ| نام تو آمد ➕ گزیده بیانات رهبرانقلاب درباره حضرت معصومه(س) 💻 @Khamenei_ir
علیهاالسلام 🔹وقت سفر🔹 دل من باز گرفته به حرم می‌آید درد دل‌هاست که از چشم ترم می‌آید باز هم پیش ضریح تو نشستم با اشک لطف تو باز فقط در نظرم می‌آید در همه زندگی از بی‌تو شدن می‌ترسم که اگر دست نگیری به سرم می‌آید کاش آن لحظۀ پر غصه به دادم برسی آه آن لحظه که وقت سفرم می‌آید... زائری بود که هر روز حرم می‌آمد چقدر پیش تو بوی پدرم می‌آید می‌روم از حرمت حس من این است انگار که کسی تا دم در پشت سرم می‌آید شعر می‌خواند و می‌گرید و می‌گریاند طبع من باز هم از سمت حرم می‌آید 📝 @ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹دنیای من🔹 باز وا کرده نگاهت به حرم پای مرا به ضریحت برسان دست تمنای مرا چیست خاصیت این عشق که با جاذبه‌اش می‌کشد سوی حرم خلوت شب‌های مرا مثل من خستۀ دور از وطنی، می‌فهمی بهتر از هر کس دیگر دل تنهای مرا راستش غربت قم مثل خودش سوزان است بنشاند مگر الطاف تو در سایه مرا به گمانم خودش این غسل زیارت باشد اشک شوقی که گرفته‌ست سراپای مرا دل من کاشی صحن است، که معمار ازل کرده محدود به دیوار تو دنیای مرا باید ای خوب، ببخشی به بزرگیّ خودت غصه پر می‌کند از آه اگر نای مرا آمدم سوی ضریحت، بسپار امشب هم خادمت باز کند پیش خودت جای مرا 📝 @ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹گوشۀ‌ ایوان🔹 در شهر مرا غیر شما کار و کسی نیست فریاد اگر هم بکشم دادرسی نیست یک عمر از این بام به آن بام پریدم حالا که به بام تو رسیدم نفسی نیست بانو! دل دل کندن از این خانه ندارم هر گوشۀ دنیا بپرم جز قفسی نیست جان را که به لب آمده بستم به ضریحت جز مرگ در این لحظه برایم هوسی نیست ای کاش سرم گوشۀ ایوان تو باشد آن دم که در این سینۀ تنگم نفسی نیست 📝 📗 @ShereHeyat
علیهاالسلام 🔹لحظۀ آخر🔹 تا آسمانت را کمی در بر بگیرد یک شهر باید عشق را از سربگیرد گنجایشت در سینۀ این خاک‌ها نیست باید تو را دستان پیغمبر بگیرد هر کس مزار مادرش را آرزو کرد باید سراغش را از این دختر بگیرد بانو، رهایی را نمی‌خواهم که ننگ است بی‌جذبۀ مهرت کبوتر پر بگیرد قلب مرا از سینه‌ام بردار، نگذار دارو ندارم را کس دیگر بگیرد دلواپس، اما دلخوشم، شاید که دستت دست مرا هم لحظۀ آخر بگیرد 📝 📗 @ShereHeyat
هدایت شده از KHAMENEI.IR
❤ لوح| محبت اهل بیت؛ کشتی امن در طوفان بلا 🔻 رهبرانقلاب در دیدار اخیر: در این دریای طوفانیِ این منطقه و این دنیا -این طوفان، امروز به اروپا هم رسیده است؛ فرانسه را ملاحظه کنید؛ کشورهای اروپایی هم اسیر طوفانند- در این طوفان، ملّت ایران به برکت اسلام در کشتی امن محبّت اهل‌بیت و اسلام قرار گرفته‌اند. ۹۷/۹/۲۱ 💻 @Khamenei_ir
دوری تو را بهانه کردن خوب است شکوه ز غم زمانه کردن خوب است از دیده به جای اشک، خون می‌گریم یلداست... انار دانه کردن خوب است @ShereHeyat
💠 (صلوات‌الله‌علیه‌وآله) إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ وُزِنَ مِدَادُ الْعُلَمَاءِ بِدِمَاءِ الشُّهَدَاءِ، فَيُرَجَّحُ مِدَادُ الْعُلَمَاءِ عَلَى دِمَاءِ الشُّهَدَاء هنگامی که روز قیامت فرا رسد، مداد دانشمندان با خون شهیدان سنجیده می‌شود و مداد دانشمندان سنگین‌تر از خون شهیدان می‌گردد. 📗 الأمالی للطوسی، ص۵۲۱ 🔹فضیلت دانش🔹 از علم شود مرد خدا حق‌بین‌تر عطر نفسش ز باغِ گل رنگین‌تر سنجند اگر مداد دانشمندان از خون شهید می‌شود سنگین‌تر @ShereHeyat
🔹نهم دی باقی‌ست🔹 بال پرواز گشایید که پرها باقی‌ست بعد از این، باز سفر، باز سفرها باقی‌ست پشت بت‌ها نشود راست پس از ابراهیم بت‌شکن رفت ولی باز تبرها باقی‌ست گفت فرزانه‌ای، امروزِ شما عاشوراست جبهه باقی‌ست و شمشیر و سپرها باقی‌ست جنگ پایان پدرهای سفر کرده نبود شور آن واقعه در جان پسرها باقی‌ست گرچه پیروزی از آن من و تو خواهد بود شرط‌ها مانده و اما و اگرها باقی‌ست «شرط اول قدم آن است که مجنون باشی در ره منزل لیلی که خطرها» باقی‌ست نیست خالی دل ارباب یقین از غصه فتنه‌ها می‌رود و خونِ جگرها باقی‌ست... قصه تلخ است چه تلخ است! بگویم یا نه؟ صبرتان می‌رود از دست! بگویم یا نه؟ شاید از قصۀ ما خُلق شما تنگ شود! یا که این گفته خود آغازگر جنگ شود قصه آن بود که دشمن دهنش آب افتاد کشتی وحدت ما سخت به گرداب افتاد آتش فتنه چنان شد که خدا می‌داند آنقدر دل نگران شد که خدا می‌داند قصه آن بود که یک طایفه که فتنه از اوست دوست را دشمن خود خواند، وَ دشمن را دوست آری آن طایفه خود را ز خدا منفک کرد روی بر سامری آورد به موسی شک کرد سامری گفت بیایید به شهرت برسیم با پرستیدن گوساله به قدرت برسیم سامری گفت که در شور حکومت شعف است باید این‌بار به قدرت برسیم این هدف است آری آن صدرنشینان بنی‌صدر شده خویش را قدر ندانسته و بی‌قدر شده گرچه یاران علی بودند سازش کردند با معاویه نشستند و خوش و بش کردند نکته‌ها بر لبمان رفت و خریدار نبود گوش آن طایفه انگار بدهکار نبود آری آن طایفه می‌گفت: نصیحت کافی‌ست خسته‌ایم از سخن مفت! نصیحت کافی‌ست نیست در حافظۀ دهر، زهیر و طلحه کم بسازید در این شهر، زهیر و طلحه کم بگویید ز صفین و جمل، این آن نیست «این همان قصه اسلام ابوسفیان» نیست داشت آن طایفه هر چند صدایی دیگر آب می‌خورد ولی فتنه ز جایی دیگر قصه آن بود که یک طایفه درویش شدند جانماز آب‌کشان، عافیت‌اندیش شدند گاه از این سوی سخن، گاه از آن سو گفتند هر چه گفتند در آن‌روز دو پهلو گفتند خواستند امر نماید به حمیّت مولا تن دهد باز به امر حکمیّت مولا همچو امروز پر از فتنه شود فرداها اُفتد این کار به تدبیر ابوموسی‌ها... چشم ما در پی این حادثه چون کارون بود بد به دل راه ندادیم ولی دل خون بود آه از آن فرقۀ با اجنبی خودنشناس گونه‌گون ظاهراً اما سر و ته یک کرباس مُهر بر لب زده بودند و تماشا کردند از پس حادثه‌ها چهره هویدا کردند این جماعت چه شباهت به خمینی دارند؟! چقدر در دل خود شور حسینی دارند؟! کوفه کوفه‌ست ولی ترک سفر جایز نیست که سکوت من و تو وقت خطر جایز نیست همه گفتند بمان مرتبه پیمایی کن در همین مکه اقامت کن و آقایی کن دست کم سمت حوالی وطن هجرت کن ای عقیق از همه بگذر به یمن هجرت کن همه گفتند بمان او سخنی دیگر داشت آن سفر کرده هوای وطنی دیگر داشت کوچ کرد از وطنش بال و پری پیدا شد رفت در جاده شتابان، سفری پیدا شد شب تاریخ پر از قهقهۀ غفلت بود ناگهان عطر دعای سحری پیدا شد بانگ زد عقل که «اقبالِ» شقایق با اوست «نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد» گفت هنگام قیام است سر و جان بازید سر مَدُزدید اگر فتنه‌گری پیدا شد وای اگر اهل بصیرت اُحُد از یاد بَرَند چون غنیمت زدگان ترک خود از یاد بَرَند وای اگر مزرعه‌ها سوخته با رعد شود مُلک ری آفت عُمْرِ عُمَر سعد شود گفت ای پاکدلان ختم به خیر است این راه راه بیداریِ صد حر و زهیر است این راه گفت ای پاکدلان سنت مألوف چه شد ای جوانان عرب! امر به معروف چه شد این چنین بود اگر یک شبه رسوا شد خصم با دو صد دبدبه و کبکبه رسوا شد خصم این چنین است که ما بیرق و پرچم داریم هر چه داریم من و تو ز محرم داریم هر چه داریم از آن مرد شهادت پیشه‌ست که نماد شرف و عاطفه و اندیشه‌ست آنکه آموخت به موسی جگران نیل شدن بر سر ابرهه‌ها جیش ابابیل شدن بین محراب دعا چون زکریا بودن در دل طشت زر حادثه یحیی بودن این چنین بود که ایران همه عاشورا شد با سر انگشت دعا مُشتِ خیانت وا شد و حسین بن علی باز به امداد آمد و چنین بود خدای تو به مرصاد آمد عبرت‌آموز ز تاریخ که خائن کم نیست این هم از عبرت ایوان مدائن کم نیست و خدا هست و هر آن چیز که از وی باقی‌ست فتنه خاموش شد اما نهم دی باقی‌ست 📝 @ShereHeyat
🔹کبوترهای گوهرشاد🔹 یکایک سر شکست آن روز اما عهد و پیمان نه غم دین بود در اندیشۀ مردم، غم نان نه شبی ظلمانی و تاریک حاکم بود بر تهران به لطف حضرت خورشید اما بر خراسان نه کبوترهای گوهرشاد بودیم و صدای تیر پریشان کرد جمع یک‌دل ما را، پشیمان نه سراسر، صحن از فوج کبوترها چنان پر شد که چندین بار خالی شد خشاب آن روز و میدان نه یکی فریاد می‌زد شرمتان باد آی دژخیمان! به سمت ما بیاندازید تیر، اما به ایوان نه یکی فریاد سر می‌داد بر پیکر سری دارم که آن را می‌سپارم دست تیغ و بر گریبان نه برای او که کشتن را صلاح خویش می‌داند تفاوت می‌کند آیا جوان یا پیر؟ چندان نه دیانت بر سیاست چیره شد، آری جهان فهمید رضاجان است شاه مردم ایران، رضاخان نه! کلاه پهلوی هم کم‌کم افتاد از سر مردم نرفت اما سر آن‌ها کلاه زورگویان، نه! گذشت آن روزها، امروز اما بر همان عهدیم نخواهد شد ولی این‌بار جمع ما پریشان، نه! به جمهوری اسلامی ایران گفته‌ایم «آری» به هر چه غیر جمهوری اسلامی ایران: «نه» کجا دیدی که یک مظلوم تا این حد قوی باشد اگرچه قدرت ما می‌شود تحریم، کتمان نه دفاع از حرم یعنی قرار جنگ اگر باشد زمین کارزار ما تل‌آویو است، تهران نه! 📝 @ShereHeyat