#امام_عصر علیهالسلام
#انتظار_و_عاشورا
#غزل
🔹میشود او را ببینم؟🔹
از خودم میپرسم آیا میشود او را ببینم؟
آن غریب آشنا را میشود آیا ببینم؟
اشک میریزم اگر حرفی از او در بین باشد
اشک میریزم اگر نامی از او حتی ببینم
رد پایش را اگر در خلوت «علامه حلی»
دستخطش را اگر در بین کاغذها ببینم
از نگاه «سیدبحرالعلوم» آن ماه را آه!
در میان سینهزنها ظهر عاشورا ببینم
یا به چشم «سید» او را بین سرداب مقدس
در دل تاریک شب در سجده و نجوا ببینم
کاش میشد در طواف کعبه دستش را ببوسم
یا میان زائران اربعین او را ببینم
::
سحرهای ساحران را دیدهام یک عمر یارب
میرسد روزی عصا را در کف موسی ببینم؟!
📝 #سیدعلیرضا_شفیعی
🌐 shereheyat.ir/node/5643
✅ @ShereHeyat
#امام_عصر علیهالسلام
#انتظار_و_عاشورا
#غزل
🔹خون تازه🔹
حس میکنم زمین و زمان گریه میکند
با گریهات تمام جهان گریه میکند
حَیَّ علی الحسین، جهان عازم غم است
هفت آسمان به وقت اذان گریه میکند
هرچند غائبی، همه در محضر توایم
با تو تمام هستیمان گریه میکند
خشکش زدهست از غم لبهای جد تو
آب فرات بیجریان گریه میکند
انگار خون تازهتری بعد سالها
از زخم جای تیر و سنان گریه میکند
ای موج! بیقرارِ که هستی؟ گمان کنم
زینب هنوز هم نگران گریه میکند
📝 #علی_گلی_حسینآبادی
✅ @ShereHeyat
#امام_عصر علیهالسلام
#انتظار_و_عاشورا
#چارپاره
🔹ناحیه مقدسه🔹
نوحهسُرای حریم قدس تو هستی
مویهکناناند انبیا و ملائک
مهدی صاحبزمان! یگانۀ هستی!
آجَرَکَ الله فِی مُصیبةِ جَدّک
پرچم سرخی به یاد جد تو در باد:
زلف به خون آشنای حضرت یحیی
گریهکنان حسین بوده و هستند:
آدم و موسی و مصطفی و مسیحا
رنج تو دید و ز دست رفت شکیبش
صبر جمیلت کجا و طاقت ایوب؟
داغ تو دید و گذشت از غم یوسف
موج سرشکت کجا و دیدۀ یعقوب؟
هرچه از آن ظهر داغدار شنیدیم
اشک تو فرموده بود و چشم تو دیده:
«هم سر از تن جدا و هم تن بیسر
هم رخ خونین و هم گلوی بریده»...
از پس آن عصر سوگوار، هماره
یکهسوار غروبهای صحاری!
آه نه، آتش گرفته است دلت را
اشک نه، خون است از نگاه تو جاری
صبحِ ظهورت کجاست منتقم عصر؟!
عصر تو کی میرسد؟ که منتظرانیم
تشنۀ آندم که لب ز آب ببندیم
زخمیِ آندم که سر به پات فشانیم
📝 #حسن_صنوبری
🌐 shereheyat.ir/node/4829
✅ @ShereHeyat
#شعر_اخلاقی
#حدیث | #رباعی
💠 #امام_حسین (علیهالسلام)
«إِيَّاكَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا يَجِدُ عَلَيْكَ نَاصِراً إِلا الله»
از ستم کردن بر کسی که جز خدا مددکاری ندارد پرهیز کن.
📗 الکافی، ج۲، ص۳۳۱
🔹پرهیز از ستم🔹
خوشوقت کسی که جز وفا کارش نیست
پابندِ ستم، جانِ سبکبارش نیست
پرهیز کن از ستمگری، در هر حال
در حق کسی که جز خدا، یارش نیست
📝 #محمدجواد_غفورزاده
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#امام_حسین علیهالسلام
#غزل
🔹یار مظلومان🔹
كسی كه جان عزیزش، عزیز، پیشِ خداست
به جان هرچه عزیز است، سیدالشهداست
برای مردِ خدا نیست، بیم جان هرگز
كه در مصاف، خطرآشنا و بیپرواست
حسین یاور دین بود و یار مظلومان
حسین خاطرهای تا همیشه پا برجاست
تو را كه مانده به دل حسرتی ز عاشورا
بیا ببین كه جهان صحنهای ز عاشوراست
به خونِ خلق خدا دست ظلم رنگین است
غریو خلقِ ستمدیده روز و شب برپاست
كجاست دست رهانندهٔ خداجویان؟
كه فتنههای زمان در كمین آدمهاست
اگر تو یاور دینی، حسین را دریاب
كه وقت یاری خورشید كربلا حالاست
ز خدمتی كه برآید ز دست، دست مدار
كه در حمایت خلق خدا، خدا با ماست
برای رونق این دین، قیام كرد حسین
قیام او به حقیقت قوام دین خداست
قیام كرد كه برپا بماند اصل نماز
كه این چراغ به ما روشنیرسان، فرداست
حسین دین خدا را، ز خون بهاری كرد
بهار دین خدا در گل نماز شماست
📝 #محمدجواد_محبت
🌐 shereheyat.ir/node/881
✅ @ShereHeyat
#امام_حسین علیهالسلام
#غزل
🔹به یاد لب عطشان حسین🔹
شب به شب ماه به یاد لب عطشان حسین
میکشد آه به یاد لب عطشان حسین
شک ندارم که دلِ عرشِ خدا میلرزد
گاه و بیگاه به یاد لب عطشان حسین
آسمان گریهکنان یکسره با هقهقِ ابر
شده همراه به یاد لب عطشان حسین
کاسهآبی شده خورشید و دلش میجوشد
هر سحرگاه به یاد لب عطشان حسین...
خم شده مثلِ کمانی به شکستن نزدیک
کمرِ ماه به یاد لب عطشان حسین
تا به «سر» میرسد این واقعه لب میبندم
قصه کوتاه! به یاد لب عطشان حسین
📝 #الهه_سلطانی
🌐 shereheyat.ir/node/4217
✅ @ShereHeyat
گفت آن که دل تیر ندارد برود
یا طاقت شمشیر ندارد برود
فرداست که این بیشه شود لجّۀ خون
هرکس جگر شیر ندارد برود
📝 #عباس_شاهزیدی
✅ @ShereHeyat
#شب_عاشورا
#غزل
🔹بادیهٔ ابتلا🔹
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...
تا دست و رو نشُست به خون، مینیافت کس
راه طواف بر حرم کبریای ما
این عرصه نیست جلوهگه روبه و گراز
شیرافکن است بادیهٔ ابتلای ما
همراز بزم ما نبوَد طالبان جاه
بیگانه باید از دو جهان آشنای ما
برگردد آنکه با هَوَس کشور آمده
سر ناورد به افسر شاهی، گدای ما
ما را هوای سلطنت مُلک دیگر است
کاین عرصه نیست در خور فرّ همای ما
یزدان ذوالجلال به خلوتسرای قدس
آراستهست بزم ضیافت برای ما...
📝 #نیر_تبریزی
🌐 shereheyat.ir/node/867
✅ @ShereHeyat
#شب_عاشورا
#قصیده
🔹آن شب...🔹
آن شب که بود فرصت سبز دعا فقط
گل کرد در قنوت شما ربّنا فقط
تابیده بود عشق به دلها و میوزید
عطر زلال نافله از خیمهها فقط
وقتی نسیمِ گُلنَفَسیهای او وزید
پر شد فضای خیمه ز بوی خدا فقط
پرسید: میروید اگر؟ وقت رفتن است!
کوتاه بود پاسختان: ها! کجا؟ فقط
«کامل عیار سنگ محک خوردهایم ما
آغوشمان گشوده به روی بلا فقط
پولادِ آبدیدۀ ما را توان گداخت
در التهاب حسرت یا لیتنا فقط»
بیرنگ میشدید در آن آزمون سرخ
منهایتان گرفت از او رنگ ما فقط
باور نداشتید اگر عشق را، چرا
برداشتند پرده ز چشم شما فقط؟
روزی که آه شیونیان شور خاک داشت
زد خیمه گلخروش شما در فضا فقط
یک کاروان دلید ولی روی نیزههاست
سرهایتان در این سفر از هم جدا فقط
منظومۀ بلند شهادت سرودنیست
با حنجر بریده سر نیزهها فقط
زنجیرۀ قیام تو را امتداد داد
زینب به حلقه حلقۀ دام بلا فقط
بر روی نی چو دید گلافشانی تو گفت:
میخواهد این بهار شکوه تو را فقط
از حر مجال شرم گرفتهست خندهات
یعنی که از تو شِکوِه ندارم، بیا فقط
روزی که عشق و عاطفه تاراج میشدند
سهم تو بود پارهای از بوریا فقط
افزونتری ز حوصلۀ ما، هزار حیف
از تو اگر که داغ بماند به جا فقط
قادر به وصف شأنِ اَبَرمردیِ تو نیست:
غیرت فقط، گذشت فقط، ابتلا فقط
بر قامت شکوه شما قد نمیدهد
عزت فقط، حماسه فقط، مرحبا فقط
گم میشود خروش بلند رهاییات
در لابهلای همهمه و هوی و ها فقط
دردا که دشمنان تو را شاد کرده است
چون و چرای خیل مسلماننما فقط
تا کعبه را مباد که «بیت الصَّنم» کنند
باید به این «هُبَلزدگان» گفت: «لا» فقط
ای از زمان همیشه فراتر که مانده است
از تو به یاد، خاطرۀ کربلا فقط
هر شعر در رثای تو گفتیم نارساست
ای خطبۀ حماسی سُرخت رسا فقط
گیرم که ماجرای شما را رقم زدند
روز اَلَست با قلم ابتلا، فقط
ما را به عمق فاجعه هرگز نمیبرند
دردا و وامصیبت و واویلتا فقط
تو مرگ را به سُخره گرفتی کجا رواست
تا نام تو خلاصه شود در عزا فقط؟
خون بود و داغ بود و عطش بود و شعله بود
امّا نبود این همۀ ماجرا فقط
افتاده از نفس جرس، ای همنفس بیا
یک شیون است فاصله تا نینوا فقط
او ماند و خونحماسۀ او ماند و عشق ماند
از ما چرا به جای بماند صدا فقط؟!
نازم به این قیام، که تکمیل میشود
با انقلاب «قائم آل عبا» فقط
📝 #محمدعلی_مجاهدی
✅ @ShereHeyat
#شب_عاشورا
#غزل
🔹صبح شهادت🔹
شبی که صبح شهادت در انتظار تو بود
جهان، مسخّر روح بزرگوار تو بود
لهیب تشنگیات، روح دشت را میسوخت
فرات موجزنان گرچه در کنار تو بود
به رزم، قصد فنای جهان، گرت میبود
نه آسمان، نه زمین، مردِ کارزار تو بود
اگر شجاعت و ایثار، جاودانی شد
ز خون پاکِ دلیران جاننثار تو بود
به جای ماند اگر نامی از جوانمردی
ز پایمردی یاران نامدار تو بود
به پیشواز اجل آن چنان کمر بستی
که مرگ، مضطرب از طفل شیرخوار تو بود
شُکوه نام بلند تو، جاودان باقیست
که سربلندی و آزادگی، شعار تو بود
به روی دست تو پرپر شد از خدنگ ستم
گلی که از چمن حُسن، یادگار تو بود
اگرچه گلشنت ای باغبان به غارت رفت
خزانِ باغِ تو، آغازِ نوبهارِ تو بود
درخت عدل و مروّت که آبیاری شد
رهین منّت شمشیر آبدار تو بود
به جز دل تو که بود از وصال، خرّم و شاد
جهان و هر چه در او بود، سوگوار تو بود
به غیرِ داغ محبت به دل نبود تو را
اگرچه سینهٔ هر لاله داغدار تو بود...
📝 #ذبیح_الله_صاحبکار
🌐 shereheyat.ir/node/869
✅ @ShereHeyat
#شب_عاشورا
#غزل_مثنوی
🔹آخرین شب🔹
ای آفتاب صبر کن این آخرین شب است
این آخرین شبانۀ آرام زینب است
این نازدانهها که در آغوش مادرند
در دست باد، بعد تو گلهای پرپرند
بعد از تو در محاصرۀ شعلهها و خار
گلهای پرپرند به میدان کارزار
دلبندهای قافله شلاق میخورند
از شعلههای حرمله شلاق میخورند
این خیمهها چو ابر پراکنده میشوند
فردا پس از تو، شب نشده کنده میشوند
فردا غروب آن سوی گودال قتلگاه
در ابرهای دلهره، غلتان به خاک، ماه
ماه ایستاده دفعۀ آخر ببیندت
جایی نماز کن که برادر! ببیندت
آهسته از کنار حرم بگذر، ای امید!
با ذکر یا صبور! که خواهر ببیندت
شاید رقیه تشنۀ دیدار دیگریست
معلوم نیست دفعۀ دیگر ببیندت
دیدار دیر میشود امشب که بگذرد
تا گوشۀ خرابه که یکسر ببیندت
مادر نخفته طفل تو بسیار تشنه است
یک سر بزن به خیمه که اصغر ببیندت
ای اعتبار خاک سر از سجده بر مدار
این خاک دیر نیست که بیسر ببیندت
تا هست آسمان به هوای تو میتپد
فردا که بیبرادر و یاور ببیندت
تا هست معنی شب و روز جهان تویی
فردا که چون حقیقت کوثر ببیندت
فردا کلام روشن زهرا کلام تو
فردا زمانه غرّش حیدر ببیندت
فردا که بعد قتل کسانت، زمانه باز
آرام و باشکوه و دلاور ببیندت
در جانگدازِ واقعهها هر که هر کجا
زیباترین تجسم باور ببیندت
ای خطبۀ منای تو تا هست در تپش
تا هر خطیب بر سر منبر ببیندت
تو آمدی که مستی دنیا پرد ز سر
در مجلس شراب، منور ببیندت
قرآن تویی که بر سر نی خواندنیتری
کوفه میان خطبۀ خواهر ببیندت
بنگر به عزم خواهر و صبر و ارادهاش
در آخرین نماز شب ایستادهاش
تا هست روزگار پر است از سلام تو
بعد از تو هست چادر خواهر پیام تو
این چادر از نگاه تو معنا گرفته است
هر دل به خیمهگاه تو مأوا گرفته است
طفل تو رمز هستی و باب نجات ماست
سقای تشنه، راز رشید حیات ماست
عباس گفت تشنه بر این رود بگذرید
با خود جز آبروی دو عالم نیاورید
یک مشت بر نداشت که دل با تو باختهست
پاک است دست هر که علی را شناختهست
سقا که هر سبو به جهان است مست اوست
سقا که آب تشنۀ یک جرعه دست اوست
پیغام و درس کرببلا دستهای او
در گوش خلق زنده و مانا صدای او
گوید که دل به جرعۀ دنیا مبند هیچ
با آب و خاک عالم بیآبرو مپیچ
شیطان اگر چه آوردت صد دلیل باز
یاد آر از آه و آهن و دست عقیل باز
یاد آر از لبی که در این عشق تشنه ماند
مشکی که معنی عطش و عهد را رساند
یک قطرهای به نیت دریا وضو بگیر
خود را بباز و هستی جاوید از او بگیر
باید تمام بر سر پیمان گذاشتن
جان گر به قدر طاقت ششماهه داشتن
ای جان ما حسین، به ما زان عطش ببخش
جان جهان به هر دل و هر جان عطش ببخش
روی مرا که همچو شب بیستارهایست
جز جامۀ سیاه عزای تو چاره نیست
جون و حبیب رمز سیاه و سپید ماست
ای آنکه گریه بر تو تمام امید ماست
با گریه خون ما به تو پیوند میخورد
با اشک جان به یاد تو سوگند میخورد
خورشید سربریده که فردا شروع توست
دنیا اگر چه تشنۀ صبح طلوع توست
ای آفتاب صبر کن این آخرین شب است
این آخرین شبانۀ آرام زینب است
📝 #علی_محمد_مؤدب
🌐 shereheyat.ir/node/5689
✅ @ShereHeyat
#شب_عاشورا
فرازی از یک #مثنوی
🔹خیمه در خیمه عطش🔹
..عَلم حادثه بردار، سفر باید کرد
پای در معرکه بگذار، خطر باید کرد
بار بربند دگر ترک وطن باید گفت
تیغ برگیر که با تیغ سخن باید گفت..
عشق گوید که از این مرحله چون باید رفت؟
بیسر و بیکفن، آغشته به خون باید رفت
«هر که دارد هوس کربوبلا بسمالله
هر که دارد سر همراهی ما بسمالله»
هر که را ذوق جراحت نَبُوَد، برگردد
هر که را شوق شهادت نَبُوَد، برگردد..
بگذارید که خامان ز خطر بگریزند
سایهها در دل ظلمت، ز سحر بگریزند
هان که فردا سر و شمشیر به هم خواهد خورد
سرنوشت همه با تیغ رقم خواهد خورد
::
محشری بود تماشایی و عاشورایی
که به تصویر نیاید ز قلمفرسایی
راهی از معرکه میرفت به آغوش بهشت
رهروانش همه دریادل و آیینهسرشت
شهسواران پی معراج کمر میبستند
زره حادثه مردانه به بر میبستند
مرگ از هیبت آنها متواری میشد
تا صف خصم ستمپیشه فراری میشد
همه را شوق، که ای کاش ز نو زنده شویم
زخمها خورده و در خون خود افکنده شویم
کاش صد بار بمیریم و ز نو جان گیریم
پیر رخصت دهد و جانب میدان گیریم
تا نفس میدمد از حنجره تکبیر زنیم
در رکاب پسر فاطمه شمشیر زنیم..
📝 #جلال_محمدی
✅ @ShereHeyat