#اربعین_حسینی
#قصیده
🔹یک اربعین اندوه و هجران...🔹
سحر چون پیک غم از در درآید
شرار از سینه، آه از دل برآید
درای کاروانی از وطن دور
به گوش جان ز دیوار و در آید
گمانم کاروان اهلبیت است
که سوی کعبهٔ دل با سر آید
گلاب از چشم هر آلاله، جاریست
که عطر عترت پیغمبر آید
پس از یک اربعین اندوه و هجران
به دیدار برادر، خواهر آید
همان خواهر که غوغا کرده در شام
همان ریحانهٔ پیغمبر آید
همان خواهر که با سِحر بیانش
به هر جا آفریده محشر آید
همان خواهر که کس نشناسد او را
به باغ لالههای پرپر آید...
اگر از کربلا، غمگین سفر کرد
کنون از گَرد ره، غمگینتر آید
نوای «وای وای» از جان زهرا
صدای «های های» حیدر آید
از این دیدار طاقتسوز ما را
همه خون دل از چشم تر آید
غمآهنگی به استقبال یک فوج
کبوترهای بیبال و پر آید
بیا با این کبوترها بخوانیم
سرودی را که شام غم سرآید:
«گمانم کربلا شد عمه! نزدیک
که بوی مُشک ناب و عنبر آید
به گوشم عمه! از گهوارهٔ گور
در این صحرا، صدای اصغر آید
مهار ناقه را یک دم نگهدار
که استقبال لیلا، اکبر آید
ولی ای عمه! دارم التماسی
قبول خاطر زارت گر آید،
در این صحرا مکن منزل که ترسم
دوباره شمر دون با خنجر آید»
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/1007
✅ @ShereHeyat
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#اربعین_حسینی
#غزل
🔹زیارت🔹
ز نینوای تو رفتم چو نی، نوا کردم
چنان که بادیهها را چو نینوا کردم
به هر کجا که نشستم گریستم ز غمت
به هر طرف که دویدم تو را صدا کردم
ز خارهای مغیلان بپرس کز داغت
چقدر اشک فشاندم، چه نالهها کردم
طواف پیکر بیسر به زیر خنجرها
زیارت سرِ بیتن به نیزهها کردم
نتیجه دادن خونت به عهدهٔ من بود
که صبر کردم و بر عهد خود وفا کردم
تو خواستی به نماز شبت دعا گویم
تو را به جان تو در هر نفس دعا کردم
به نیزه، خواندنِ قرآنِ تو رُبود دلم
اگرچه سوختم از غم ولی صفا کردم
به دست بسته بسی تازیانه خوردم تا
طناب ظلم ز دست سکینه وا کردم...
📝 #سیدرضا_مؤید
🌐 shereheyat.ir/node/1005
✅ @ShereHeyat
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#اربعین_حسینی
#غزل
🔹از آن ساعت...🔹
از آن ساعت که خود را ناگزیر از تو جدا کردم
تو بر نی بودی و دیدی چهها دیدم، چهها کردم
گمان بر ماندن و قبر تو را دیدن نمیبردم
ولی فیض زیارت را تمنّا از خدا کردم
به یادم مانده آن روزی که میجستم تو را اما
تنت پیدا به زیر سنگ و تیر و نیزهها کردم
تو را ای آشنایِ دل اگر نشناختم آن روز
مرا اکنون تو نشناسی، وفا بین تا کجا کردم
تن چاک تو را چون جان گرفتم در برم اما
برای حفظ اطفالت، تو را آخر رها کردم
بهسان شمع، آبم کرد بانگ آبآب تو
اگرچه تشنه بودم چشمههای چشم وا کردم
میان خیمههای سوخته همچون دلم آن شب
نماز خود نشسته خواندم و بر تو دعا کردم..
ولی هرگز ندادم عجز را ره در حریم دل
سخنرانی میان دشمنان چون مرتضی کردم
📝 #علی_انسانی
🌐 shereheyat.ir/node/1008
✅ @ShereHeyat
#زیارت_اربعین
#غزل
🔹اشک شوق🔹
بگو چه بود اگر خواب یا خیال نبود؟!
که روح سرکش من در زمان حال نبود
مگو که هیچ به دریا نمیشود پیوست
اگر که رود نبود و اگر زلال نبود
تمام قاعدهها را شکست در هم عشق!
بزرگ و کوچکی آنجا به سن و سال نبود
در آن شلوغی اگر گم شدن بلد بودی
خیال یافتن خویشتن محال نبود..
قسم به آبلۀ پا و اشک شوقِ سلام
که رنج راه، کم از لذت وصال نبود
در آن مسیر دلم بس که یاد زینب کرد
به چشم هر چه میآمد به جز جمال نبود
زمین چه داشت اگر این طریق و جاده نبود؟
زمان چه داشت اگر این زمانِ سال نبود؟
کسی نگفت چرا پاسخ سؤالم را
چه بود آن سفر آیا؟ اگر خیال نبود
نشد که شرح دهم حال بیمثالم را
که این دو خط غزل من، زبان حال نبود
📝 #سیدمحمدجواد_میرصفی
🌐 shereheyat.ir/node/3821
✅ @ShereHeyat
هدایت شده از شعر هیأت
💠 غبار بهشت
«ماجرای شیعه شدن خلیعی شاعر با عنایت امام حسین(علیهالسلام)»
🔹 پدر و مادرش ساکن موصل بودند و در زندگیشان به ظاهر چیزی کم نداشتند جز فرزند. دیدن اولاد همسایهها حسرت چند سالۀ مادرش را بیشتر میکرد. برای همین نذر کرد اگر خداوند به آنها فرزندی عنایت کند، او را در راه حسین(علیهالسلام) قرار دهد اما نه برای خدمت در این مسیر، بلکه برای آزار و قتل زائرانی که به زیارت حسین بن علی(علیهماالسلام) مشرف میشدند. از خانوادهای ناصبی غیر از این انتظار نمیرود. ناف این جماعت را با کینۀ علی(علیهالسلام) و آل علی و مریدان علی بریدهاند.
گذشت تا لطف عام الهی شامل آنها شد و خداوند پسری را در دامانشان گذاشت. جمالالدین روز به روز قد میکشید و بزرگتر میشد. حالا دیگر جوانی شده بود که در کنار انجام کارهای روزمرّه، دستی هم بر آتش شعر داشت و گاه گاهی در خلوت خود ابیاتی میسرود. روزی که مادرش احساس کرد جمالالدین میتواند از عهدۀ آن نذر برآید، ماجرا را با او درمیان گذاشت و از او خواست تا آن وعده را عملی سازد.
🔸 همواره کاروانهایی بودند که از منطقۀ جبل عاملِ شیعهنشین و برخی مناطق شام عازم زیارت سیدالشهدا(علیهالسلام) میشدند و در مسیر خود از موصل عبور میکردند. جمالالدین ناچار برای ادای نذر مادر به دنبال یکی از آن کاروانها رفت اما برای انجام آن فریضۀ شیطانی عجله نکرد. نمیدانم دو به شک بود که آیا دستش را به خون مظلوم آلوده کند یا اینکه میخواست مطمئن شود نیت کاروان، زیارت حسین بن علی(علیهماالسلام) است، تا بیگدار به آب نزده باشد. هرچه بود تا منطقۀ مسیّب که نزدیک کربلا قرار دارد کاروان را تعقیب کرد. بیش از ۹۰ فرسخ، حدود ۵۰۰ کیلومتر در طریق الحسین(علیهالسلام) راه طی کنی آن هم به نیت سوء قصد به جان زائران حسین(علیهالسلام)! چه حکایت غریبیست!
🔹 با مشاهدۀ عبور کاروان از فرات، خاطرجمع شد که آنها به زیارت حسین(علیهالسلام) میروند. همانجا بار سفر زمین گذاشت تا هنگام بازگشتن کاروان نذر مادرش را قربة الی الله ادا کند. آن روزها و ساعتها فرصت خوبی بود تا خنجرش را صیقل دهد، برای خودش شعر بخواند و به خیلی چیزها فکر کند؛ به خودش، به نذر مادرش، به عذاب وجدانش، به زائران حسین(علیهالسلام) به کربلا.
اوقات نفسگیری بود. در همین فکرها بود که خوابش برد. در عالم رؤیا دید که قیامت برپا شده و او را میبرند تا به خاطر عقاید باطلش راهی جهنم کنند. هرچه التماس کرد فایدهای نداشت و او را در دوزخ انداختند. بین شعلهها غوطهور بود اما احساس سوختن نمیکرد، گویا زبانههای آتش بر بدن او بیاثر بود! در آن هول و ولا ناگهان صدای مهیبی از قعر جهنم بلند شد: «من اجازه ندارم تنی را که غبار راه کربلا بر آن نشسته، بسوزانم...» آری آن گرد و خاک برخاسته از کاروان، بر سر و روی او نشسته بود. همان غبار بهشتی حائلی شد بین او و آتش. مگر جهنم میتواند بهشت را بسوزاند؟ حاشا و کَلّا!
🔸 پس از عمری دشمنی با اهلبیت پیامبر(صلواتاللهوسلامهعلیهوآله) از خواب غفلت بیدار شد. خدا خواست که بیدار شود تا حجتی باشد بر هممسلکان سابقش تا حسین(علیهالسلام) را بشناسند. حجتی باشد بر ما که غبار طریق الحسین(علیهالسلام) را دستکم نگیریم، تربت کربلا که جای خودش را دارد.
این رؤیای صادقه باعث شد خوابی که مادرش برایش دیده بود بیتعبیر و عقیم بماند. خاصیت اعجاز حسین(علیهالسلام) این است که هر سِحری را باطل میکند. با حالی آشفته به حرم رفت و این دو بیت را سرود:
اِذا شِئتَ النّجاةِ فَزُر حُسينا
لِكَی تَلقى الاِلهَ قريرَ عَينِ
فَاِنَّ النارَ لَيسَ تَمُسُّ جِسماً
عَلَيهِ غُبارُ زوارِ الحسينِ
اگر به دنبال رستگاری هستی پس حسین(علیهالسلام) را زیارت کن تا خداوند متعال را با چشمی روشن ملاقات کنی.
پس همانا جسمی را که بر آن غبار راه زائران حسین(علیهالسلام) نشسته باشد، آتش نمیسوزاند.
🔹 جمالالدین از باورهای اجدادیاش برگشت اما دیگر پای برگشتن از کربلا را نداشت. او مجاور حرم کربلا شد و برای جبران لطفی که در حقش شده بود اشعار بسیاری در ستایش خاندان رسالت خصوصا سیدالشهدا(علیهالسلام) سرود. این شاعر اهل موصل، صلهای از حضرت دریافت کرده است که حسرت هر شاعریست؛ صلهای که تخلص شعری او را نیز رقم زده است. روزی رو به ضریح ایستاده بود و یکی از قصایدش در مدح حضرت را میخواند، ناگاه پردهای که از در آویزان بود از جایش کنده شد و بر شانۀ او افتاد، کسانی که شاهد ماجرا بودند، پردۀ حرم را هدیه و خلعتی از طرف اباعبداللهالحسین(علیهالسلام) به جمالالدین دانستند. از آنجا بود که این شاعر قرن هشتم به خَلیعی یا خِلَعی مشهور شد و اشعارش را به این تخلص، متبرک میکرد.
✍🏻 #عباس_همتی
🌐 shereheyat.ir/node/5954
✅ @ShereHeyat
من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
برگشتهام از بهشتِ بینالحرمین
آدم شدهام... هبوط را میفهمم
📝 #محمدعلی_دُرریز
✅ @ShereHeyat
#امام_حسین علیهالسلام
#کربلا
#غزل
🔹وطن مادری🔹
از خدا آمدهام تا به خدا برگردم
پس چرا از سفر کربوبلا برگردم؟
میروم پشت سرم آب نریز ای مادر
وطن مادری آنجاست چرا برگردم؟
من به پابوسی آن سرور بیسر بروم
وای اگر از حرمش بیسروپا برگردم
کفن و چادر و انگشتر سوغاتم نیست
بگذارید که با شرم و حیا برگردم
سر پرواز به سوی غم دیگر دارم
میروم شام مگر با اُسرا برگردم
دل بیمار فقط از تو شفا میخواهد
شب جمعهست دلم کربوبلا میخواهد
📝 #مجید_تال
🌐 shereheyat.ir/node/770
✅ @ShereHeyat
#امام_عصر علیهالسلام
#غزل
🔹بخوان دعای فرج را🔹
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد
بخوان دعای فرج را و عافیت بطلب
که روزگار، بسی فتنه زیر سر دارد
تو در هجوم حوادث، صبور باش، صبور
که صبر میوۀ شیرینتر از ظفر دارد
در آستان ولا، جای ناامیدی نیست
بهشت پاک اجابت هزار در دارد
دل شکسته بیاور، که با شکستهدلان
نسیم مهر خدا، لطف بیشتر دارد
بخوان دعای فرج را که صبح نزدیک است
که شام خستهدلان مژدۀ سحر دارد
صفا بده دل و جان را به شوق روز وصال
مسافر دل ما، نیّت سفر دارد
زمین چو پر شود از عدل، آسمانها را
شمیم غنچۀ نرگس، ز جای بردارد
بخوان دعای فرج را، زِ پشت پردۀ اشک
که یار، چشم عنایت به چشم تر دارد
دهند مژده به ما از کنار خیمۀ سبز
که آخرین گل سرخ از شما خبر دارد
مراقبت بکن از دل، که یوسف زهرا
زِ پشت پردۀ غیبت به ما نظر دارد
برآر دست دعایی، که دست مهر خدا
حجاب غیبت از آن ماهروی بردارد
غروب و دامنۀ نور آفتاب و شفق
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/126
✅ @ShereHeyat
رفتی تو و داد از دل دنیا برخاست
از پای نشست هرکه از جا برخاست
از داغ غم تو قلب آهن شد آب
آه از دل ذوالفقارِ مولا برخاست
📝 #غلامرضا_شکوهی
✅ @ShereHeyat
#پیامبر_اعظم صلواتاللهعلیهوآله
#قرآن
🔹دو امانت🔹
نبی به تارک ما تاج افتخار گذاشت
برای امت خود فخر و اقتدار گذاشت
نخواست اجر رسالت ولی دو گوهر پاک
میان ما دو امانت به یادگار گذاشت
دو گوهری که عزیزند چون نبوت او
یکی کتاب خدا و یکیست عترت او
از این دو، مقصد و مقصود او هدایت بود
همه هدایت او نیز در ولایت بود
مودتی که ز ما خواست بر ذوی القربی
از او به ما کرم و عزت و عنایت بود
خطاب کرد که این هر دو اعتبارِ هماند
هماره تا ابد الدهر در کنار هماند
به حق که این دو همانند نور و خورشیدند
که از نخست به قلب بشر درخشیدند
چهارده سده بگذشته همچنان شب و روز
ز هم جدا نشدند و فروغ بخشیدند
چنان که نور و چراغاند لازم و ملزوم
یکیست مکتب قرآن و چارده معصوم..
سوای قرآن، مؤمن فنا بُوَد دینش
بدون عترت هرکس خطاست آیینش
کسی که گفت کتاب خداست ما را بس
کند هماره خدا و کتاب نفرینش
به آیه آیۀ قرآن قسم، بُوَد معلوم
که دین شیعه کتاب است و چارده معصوم
چهارده مه تابنده، چارده اختر
چهارده صدف نور، چارده گوهر
چهارده یم توفنده، چارده کشتی
چهارده ره روشن، چارده رهبر
چهارده ولی و چارده مسیحا دم
که هم مؤیِد هم بوده، هم مؤیَد هم
هزار حیف که امت ره وفا بستند
پس از رسول خدا عهد خویش بشکستند
هنوز جسم حبیب خدا نرفته به خاک
به دشمنان خدا دسته دسته پیوستند
به بیت فاطمۀ او هجوم آوردند
به جای گل همه هیزم برای او بردند
مدینه دستخوش فتنهای عجیب شدهست
بهشت وحی محیط غم حبیب شدهست
کجا روم؟ به که گویم؟ چگونه شرح دهم؟
علی که بود وصی نبی غریب شدهست
سقیفه گشته به پا و غدیر رفته زِ یاد
چه خوب اجر نبی داده شد، زهی بیداد!..
چه روی داد که بستید دست مولا را؟
رها ز بند نمودید دیو دنیا را؟
چرا رسول خدا را ز کینه آزردید؟
چرا به بیت ولایت زدید زهرا را؟
طریق دوستی و شیوۀ وفا این بود؟
جواب آن همه احسان مصطفی این بود؟
عدو به آتش اگر جنت الولا را سوخت
شرارهاش حرماللهِ کربلا را سوخت
نسوخت چادر دخت حسین را تنها
پَرِ ملائکه و قلب انبیا را سوخت
بُوَد به قلب زمانها فرود آن آتش
بلند تا صفِ حشر است دود آن آتش
قسم به فاطمه و باب و شوی و دو پسرش
که هرچه آمده اسلام تا کنون به سرش
خلافِ خلق، همان اختلافِ اول بود
که شد جدا ره امت ز خط راهبرش
هماره «میثم» طیِ رهِ کُمیت کند
به نظمِ تازه، حمایت ز اهلبیت کند
📝 #غلامرضا_سازگار
🌐 shereheyat.ir/node/5747
✅ @ShereHeyat
#پیامبر_اعظم صلواتاللهعلیهوآله
#زمزمه_خوانی
#مثنوی
🔹اذن ورود🔹
تو ای مرغ شباهنگم، به حسرت بال و پر وا کن
صدای کوبۀ در شد، برو زهرا تو در وا کن
به نزد او ببر با خود، سلام از من درود از من
که این مهمان ناخوانده، گرفت اذن ورود از من..
حضور او بُوَد آری، کلید قفل در بسته
به هر جا میگذارد پا شود بارِ سفر بسته
ولی میداند این مهمان، که اینجا خانۀ وحی است
که دور شمع این محفل، پُر از پروانۀ وحی است
نشسته بر لب زهرا، دعای عافیتسوزی:
خدایا حرمت این در، مبادا بشکند روزی
مدینه در خیال خود، غم ما را تجسم کن
میان گریۀ حسرت، تو با زهرا تبسم کن
::
مدینه! بعد پیغمبر، چه محزون و غمانگیزی
بهارت در سفر رفت و تو مهماندار پاییزی
مدینه بعد پیغمبر، ندیدی روز خوش دیگر
امان از بیوفاییها، امان از چرخ بازیگر..
مدینه بعد پیغمبر، مصیبت سر به هر سو زد
خودم دیدم که گلزارش، میان شعله میسوزد..
مدینه بعد پیغمبر، تو با زهرا مدارا کن
علی مظلوم و تنها شد، گره از کار او وا کن
مدینه بعد پیغمبر، در این گلشن چه دیدی تو؟
صدای قلب زهرا را، ز پشت در شنیدی تو
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/2489
✅ @ShereHeyat
#پیامبر_اعظم صلواتاللهعلیهوآله
#قصیدهواره
🔹یتیم آمدهام...🔹
مگر یتیم نبودی خدا پناهت داد
خدا که در حرم امن خویش راهت داد
هجوم جهل و خرافه، هجوم تاریکی
خدا پناه در آن دورۀ سیاهت داد
خدا؟ کدام خدا؟ آن خدای بیمانند
همان که عصمت پرهیز از گناهت داد
همان که جان نجیب تو را مراقب بود
همان که سینۀ خالی از اشتباهت داد
توان و توشه به پایان رسیده بود، ولی
خدا رسید به فریاد و زاد راهت داد
بگو که نعمت پروردگار پنهان نیست
خدا که دست تو را خواند و دستگاهت داد
خدا که چشم تو را با نماز روشن کرد
خدا که فرصت تشخیص راه و چاهت داد
چقدر واقعۀ آسمانی و شفاف
خدا به یمن دعاهای صبحگاهت داد
خدا که عاقبتی خیر و خوش عطایت کرد
خدا که آینه را نور با نگاهت داد
قسم به روز، که خورشید شمع خانۀ توست
قسم به شب که خدا برتری به ماهت داد
خدا که اشک تو را جلوۀ گهر بخشید
خدا که شعلۀ روشن به جای آهت داد
خدا که جان تو را از الههها پیراست
خدا که غلغلۀ قوم لا الهت داد...
یتیم آمدهام، ماندهام، پناهم ده
مگر یتیم نبودی خدا پناهت داد؟
📝 #مرتضی_امیری_اسفندقه
🌐 shereheyat.ir/node/57
✅ @ShereHeyat