eitaa logo
شعر هیأت
10.8هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
188 ویدیو
16 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔹بدرقۀ تیرها🔹 اگر خدا به زمین مدینه جان می‌داد و یا به آن در و دیوارها دهان می‌داد كه جای من بسرایند از غریبی تو شنیدن غزلی كوه را تكان می‌داد خدا نخواسته حتماً و گر نه می‌دانم كه از شنیدن یك شعر، كوه جان می‌داد پس از علی شایع بود كه شبانه هنوز غریبه‌ای به یتیمان كوفه نان می‌داد غریبه‌ای كه اگر دیگران غمش دادند همیشه شادی خود را به دیگران می‌داد غریبه‌ای كه تو بودی و مثل بغض علی گلوی تو خبر از زخم و استخوان می‌داد درون خانۀ خود تا غروب كردی آه به غربت تو لب آفتاب اذان می‌داد... شهاب‌های جهان می‌شدند خون جگرت زمین اگر كه غمت را به آسمان می‌داد پر ملائكه تابوت را بغل می‌كرد اگر كه بدرقۀ تیرها امان می‌داد شبیه آتش ماندی به زیر خاكستر زبانه‌های تو را كربلا نشان می‌داد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1726@ShereHeyat
فریاد اگرچه در تو پنهان بوده‌ست خورشید تکلّمت فروزان بوده‌ست صلح تو برای نهضت عاشورا آرامش پیش پای طوفان بوده‌ست 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹تنهاترین🔹 نشستم گوشه‌ای از سفرۀ همواره رنگینت چه شوری در دلم افتاده از توصیف شیرینت به عابرها تعارف می‌کنی دار و ندارت را تو آن باغی که می‌ریزد بهشت از روی پرچینت کرم یک ذره از سرشار، سرشارِ صفت‌هایت حسن یک دانه از بسیار، بسیارِ عناوینت دهان وا می‌کند عالم به تشویق حسین اما دهانِ رحمة للعالمین وا شد به تحسینت تو دینِ تازه‌ای آورده‌ای از دیدِ این مردم که با یک گل کنیزی می‌شود آزاد در دینت مُعزّ المؤمنین خواندن مُذلّ المؤمنین گفتن، اگر کردند تحسینت اگر کردند نفرینت، برای تو چه فرقی دارد، ای والتین و الزیتون که می‌چینند مضمون آسمان‌ها از مضامینت بگو با آن سفیرانی که هرگز برنمی‌گشتند خدا واداشت جبرائیل‌هایش را به تمکینت بگو تا تیغ برداریم اگر جنگ است آهنگت بگو تا تیغ بگذاریم اگر صلح است آیینت.. بگو از زیر پایت جانماز این قوم بردارند محبت کن! قدم بگذار بر چشم محبینت تو را پایین کشیدند از سر منبر که می‌گفتند: چرا پیغمبر از دوشش نمی‌آورد پایینت درون خانه هم محرم نمی‌بینی، تحمل کن که می‌خواهند، ای تنهاترین! تنهاتر از اینت تو غم‌های بزرگی در میان کوچه‌ها دیدی که دیگر این غمِ کوچک نخواهد کرد غمگینت از آن پایی که بر در کوفت بر دل داشتی داغی از آن دستان سنگین بیشتر شد داغ سنگینت سر راهت می‌آمد آن‌که نامش را نخواهم برد برای آن‌که عمری تازه باشد زخم دیرینت برای جاریِ اشکت سراغ چاره می‌گردی که زینب آمده با چادر مادر به تسکینت به تابوت تو زخمِ خویش را این قوم خواهد زد چه می‌شد مثل مادر نیمۀ شب بود تدفینت :: صدایت می‌زند اینک یتیمت از دل خیمه که او را راهی میدان کنی با دست آمینت هزاران بار جان دادی ولی در کربلا آخر در آغوش برادر دست و پا زد جان شیرینت کدامین دست دستِ کودکت را بر زمین انداخت؟ نمک‌نشناس آن دستی که روزی بوده مسکینت دعا کن زخم غم‌هایت بسوزاند مرا یک عمر نصیبم کن نمک از سفرۀ همواره رنگینت 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3273@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹غریب‌تر...🔹 می‌بینمت میانۀ میدان غریب‌تر یعنی که از تمام شهیدان غریب‌تر میدان چقدر دستخوش عمروعاص‌ها بر نیزه است یکسره قرآن غریب‌تر می‌بینمت که خسته و مجروح می‌روی می‌بینم از همیشه‌ات ای جان غریب‌تر در غربت بقیع، شبانگاه می‌وزد موسیقی ملایم باران غریب‌تر باران مگر بیاید و کاری کند دریغ آنجا گل است وقت بهاران غریب‌تر... هر شب شمیم گمشدۀ یاس با تو بود هر روز در مدینه کماکان غریب‌تر افسوس کوفه‌کوفه خوارج هنوز هست رسم نفاق -سکۀ رایج- هنوز هست او کیست بر نخیله که خنجر کشیده است شولا میان معرکه بر سر کشیده است سنگر گرفته پشت سرت در پناه نخل خود را کنار از آن همه لشکر کشیده است کوفی‌ست... بر سیاهی پیشانی‌اش کسی، تصویر ابن‌ملجم دیگر کشیده است... پرتاب کرده دشنۀ مسموم، ناگهان آتش از آن به خانۀ حیدر کشیده است بر دوش کوچه‌های مدائن چه می‌کنی؟ در ازدحام لشکر خائن چه می‌کنی؟ وقت جهاد با تو موافق نبوده‌اند یک روز بین معرکه صادق نبوده‌اند در برگ‌ریز حادثه‌ها رنگ باختند انگار از تبار شقایق نبوده‌اند آن شبه مردها که فقط طعنه می‌زدند با چشم‌های شب‌زده، عاشق نبوده‌اند گویی تو را به دوش پیمبر ندیده‌اند در اقتدا به چشم تو لایق نبوده‌اند گیرم شبی حدیث کسا را نخوانده‌اند یک صبح نیز چشم به مشرق نبوده‌اند؟ والشمس و والضحی مگر از یاد رفته بود مردان آفتابی سابق نبوده‌اند حتی تو را به معرکه تکفیر کرده‌اند قومی که غیر آینۀ دق نبوده‌اند عمار کو که عرصه سراسر غبار شد ابر سیاه تفرقه‌ها آشکار شد ترکیب‌بند، شعله‌ور از آه می‌شود این بند آخر است که کوتاه می‌شود انگار در مدینه دلم سینه می‌زند یا در بقیع همنفس چاه می‌شود گویی امام بین حرم راه می‌رود تا شهر غرق ذکر هوالله می‌شود ترکیب‌بند از جگرم قطعه قطعه‌ای‌ست نذر ضریح گمشدۀ ماه می‌شود اینجا نشسته جامه‌دران گریه می‌کنم شهری از استغاثه‌ام آگاه می‌شود... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1729@ShereHeyat
علیه‌‌السلام 🔹قرآن ناطق🔹 تویی امیر جمل، وارث رشادت حیدر لوای صبر و جهادی به روی دوش پیمبر حسین هست و ابوالفضل هست و قاسم و زینب تو را امیر مدینه! چه حاجت است به لشکر؟ به هیچ‌جا نرسیده‌ست آن‌که در همۀ عمر بدون عشق تو خوانده نماز و رفته به منبر به‌پای عشق تو آن‌کس که سر نداده عجب نیست که با معاویه در پای چند سکه نهد سر ستون دینی و قرآن ناطقی، چه نیازی به مدرک است؟ بگو مدرک از مباهله بهتر؟ صدای غرش شمشیر در غلاف، گواه است که صلح سرخ تو با فتح و عزت است برابر نه جام زهر، که جان تو را گرفت دمی که شکست پیش نگاه تو گوشوارۀ مادر امام بی‌حرم! این دل همیشه بوده حریمت دلی که بوده به نام حسن همیشه معطّر 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5250@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹صبرِ خدایی🔹 دل بی‌شکیب از غم فصل جدایی است جان، بی‌قرار لحظهٔ وصل خدایی است این شامِ هجر نیست، که باشد شب وصال این روزِ مرگ نیست، که روز رهایی است این زهر نیست، شربتِ شیرین آرزوست این کوزه نیست، چشمهٔ حاجت‌روایی است هرگز ننالم از غمِ بیگانه، ای دریغ رنجی که من کشیده‌ام از آشنایی است شد روزگارِ من، سپری سال‌های سال با همسری، که شیوهٔ او بی‌وفایی است من در وطن غریبم و تنها، کسی نگفت این شاهد شهید مدینه، کجایی است یارانِ من، ز باغ وفا گل نچیده‌اند! آیینِ مهرورزیِ آنان، ریایی است در تنگنای سینهٔ من، این دل صبور آیینهٔ مجسّمِ صبرِ خدایی است دارم هزار عقده به دل، باز طبعِ من مثل نسیم، عاشق مشکل‌گشایی است :: فرمود با برادر خود: غنچهٔ مرا با خود بِبَر، که بوی خوش آشنایی است تو باغبانِ گلشنِ عشق و شهادتی این ارغوانِ عاشقِ من، کربلایی است فردا که تیر، بوسه به تابوت من زند بال و پرِ بلندِ عروجِ نهایی است دانی که در بقیع چرا چلچراغ نیست؟ خورشید، بی‌نیاز ز هر روشنایی است... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/974@ShereHeyat
دشت گام‌های جابر و عطیّه را یک‌هزار و چارصد بهار در بغل گرفته است خاک، زیر پوستش ردّ پای این دو را هنوز مثلِ خون تازه حفظ کرده است اوّلین مسافران اربعین هنوز هم در کنارِ ما پیاده سیر می‌کنند از عطیّه در خیال خود سؤال می‌کنم: «جابرِ هزار و چارصد بهار پیش مدفن غریب و بی‌نشان دوست را بی فروغ دیده‌اش، چگونه یافت؟ با کدام سوی چشم بی‌امان به سوی کربلا شتافت؟» پاسخ عطیّه یک کلام بود: «بوی تربت حسین» 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3266@ShereHeyat
🔹دست خالی برنگردی🔹 می‌روی دریا دل من! دست خالی برنگردی از میان دردها با بی‌خیالی برنگردی خاطر آشفتۀ من! می‌روی یادت بماند تا سر و سامان نیابی این حوالی برنگردی با تو نامی و نشانی از اسیران بلا نیست از بیابان‌ها اگر با خسته‌حالی برنگردی با نسیم اشک و آهت پر بزن تا آستانش تا نسوزد آتش عشق از تو بالی برنگردی خانۀ ما کربلا و دوریِ از خانه تا کی! می‌شود آیا به خانه چند سالی برنگردی؟ ماهی تنگ بلورم! ای دل بی‌تاب و تنگم می‌روی و کاشکی از آن زلالی برنگردی 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5713@ShereHeyat
🔹شوق زیارت🔹 کشیدی بر سر و رویم خودت دست عنایت را کشاندی سمت خود، دادی به من پای لیاقت را به پا می‌خیزم و پا در رکاب جاده می‌آیم به پای عشق خواهم رفت راه بی‌نهایت را هوای روزگار من سیاه از دود غفلت‌هاست شلوغی‌های شهر از من گرفته کنج خلوت را زمین گم می‌شود در ازدحام گام‌های شوق کم آورده‌ست جاده این همه شوق زیارت را.. نشاندی پرچم هیهات را بر قلهٔ عالم به پای سر، سراسر فتح کردی قاف عزت را.. مرام ساقی تو رودها را تشنهٔ حق کرد که از آن روز می‌جویند دریای حقیقت را جهان خود را رها کرده... به راهت اقتدا کرده ببین لبیک‌های فرد فرد این جماعت را :: امام صبح پیروزی به ما سر می‌زند روزی به پایان می‌رساند اربعین‌ها عصر غیبت را 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5716@ShereHeyat
🔹پا در رکاب عشق🔹 اراده کن که جهانی به شوق راه بیفتد به سینۀ همه، آن شور دل‌بخواه بیفتد پیاده‌ها همه پا در رکاب عشق تو باشند و سایۀ علمت بر سر سپاه بیفتد بجوشد از دل سنگش هزار چشمۀ زمزم نگاهتان که به هر سنگ روسیاه بیفتد کسی که روضه به روضه شکست پای غم تو چطور باز در اندیشۀ گناه بیفتد؟ عجیب نیست که در گیر و دار حنجر و خنجر گذار این همه عاشق به قتلگاه بیفتد زمان زمان غریبی عشق نیست مبادا دوباره لشکر دشمن به اشتباه بیفتد! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5718@ShereHeyat
🔹خانۀ دوست کجاست؟🔹 بادها هم پیاده آمده‌اند که ببوسند خاک پایت را آسمان هدیه می‌دهد به زمین، عطر آن پرچم رهایت را موج لبّیک می‌رسد از دور، فوج پروانه‌های حضرت نور عاشقان تو خوب می‌شنوند آیۀ روشن صدایت را و خدا اینچنین مقدر کرد، که پس از آن همه غریبی و درد پر و بال فرشته فرش کند دور تا دور سرسرایت را.. اربعین، اربعین دلم تنگ است، آه پای رسیدنم لنگ است همه تن حسرت است آن چشمی که ندیده‌ست کربلایت را آسمان هم پیاده راهی اوست، مرز مهران، کجاست خانۀ دوست؟ تا که یک گوشه بر زمین بنهم بارِ این بغض بی‌نهایت را 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5719@ShereHeyat
دل می‌برد از گنبد خضرا شالش آذین شده کربلا به استقبالش از جادۀ اربعین می‌آید یک صبح می‌آید و یک قافله دل دنبالش 📝 🚩 برای مشاهده و دریافت مراثی و اشعار به نشانی‌های زیر در پایگاه شعر هیأت مراجعه فرمایید: 🌐 shereheyat.ir/m/67 🌐 shereheyat.ir/m/68@ShereHeyat