#امام_رضا علیهالسلام
#غزل
🔹آستان محبت🔹
چقدر صورت در آینهست پیرتر از من
برای دیدن رویت بهانهگیرتر از من
مگر تو گوش کنی، آینه شبیه به سنگیست
که از شنیدن این شکوههاست سیرتر از من
به ارتفاع تو و گنبدت قسم! که نیامد،
به خاکساری تو هیچکس حقیرتر از من
مقام نیست در این کهکشان رفیعتر از تو
پرنده نیست در این آسمان اسیرتر از من
مرا مگیر به آلودگی و سر به هوایی
که نیست در حرمت شرم، سر به زیرتر از من
دوباره معجزۀ شوق را ببین که چگونه
رسیده باد به پابوسی تو دیرتر از من
در آستان محبت خلاف قاعده عرف است
که من رهاترم از باد و او اسیرتر از من
رسیدهام من و سر تا قدم شکست و نیازم
نباش منتظر زائری فقیرتر از من
ببار بر من جانتشنه، ای لطافت مطلق!
که نیست زیر هزار آسمان کویرتر از من..
مؤدبانهترین شکل عرض حال سکوت است
که اشک، حال مرا گفته دلپذیرتر از من
📝 #هادی_جانفدا
✅ @ShereHeyat
#امام_رضا علیهالسلام
#غزل
🔹زیارتنامه🔹
آب و جارو میکنم با چشمم این درگاه را
ای که درگاهت هوایی کرده مهر و ماه را
چشمهایی را که حیراناند پشت «لا اله»
در خراسان تو میبینند «اِلّا الله را»
این تجلیگاه سلطان ازل، این کوه نور
برده است از یادها الماس نادرشاه را
با زبان بیزبانی بشنو از نقّارهها
«وال من والاه» را و «عاد من عاداه» را
ای خراسانیترین خورشید، روشن کن مرا
ما که میدانی نمیدانیم راه و چاه را
من زیارتنامه خواندم، شعرهایم مانده است
وقت داری تا بخوانم چند دفتر آه را؟
بیتهایم خانه بر دوشاند مانند خودم
راستش دعبل شدن سخت است این درگاه را
راز پهلوی تو ماندن را نمیدانم ولی
آخرش میپرسم از شیخ بهایی راه را...
شعر من با دوستت دارم به پایان میرسد
کاش میدادی جواب این جملهٔ کوتاه را
📝 #عباس_شاهزیدی
🌐 shereheyat.ir/node/577
✅ @ShereHeyat
چشمههای خروشان تو را میشناسند
موجهای پریشان تو را میشناسند
پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی
ریگهای بیابان تو را میشناسند
نام تو رخصت رویش است و طراوت
زین سبب برگ و باران تو را میشناسند
هم تو گلهای این باغ را میشناسی
هم تمام شهیدان تو را میشناسند
از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی
ای که امواج طوفان تو را میشناسند
بوی توحید مشروط بر بودن توست
ای که آیات قرآن تو را میشناسند
گر چه روی از همه خلق پوشیده داری
آی پیدای پنهان تو را میشناسند
اینک ای خوب! فصل غریبی سر آمد
چون تمام غریبان تو را میشناسند
کاش من هم عبور تو را دیده بودم
کوچههای خراسان تو را میشناسند
📝 #قیصر_امینپور
🌐 shereheyat.ir/node/580
✅ @ShereHeyat
هدایت شده از جامعه ایمانی مشعر
📣 پویش همگانی | نذر صلوات و حدیث کساء
به نیت سلامتی خادم بارگاه امام رضا(ع) رئیس جمهور مردمی و همراهانش
در شب ولادت امام رئوف🌹
#نذر_صلوات
#حدیث_کساء
#امام_رئوف
#خادم_امام_رضا
#خادم_مردم
💠 جامعهایمانیمشعر
✅ @www1542org
کاش اسم تو آخرین کلامم باشد
پروانه شدن حُسن ختامم باشد
مانند کبوترانِ در خون خفته
عنوان «شهید» قبل نامم باشد
📝 #سیدعلیرضا_شفیعی
✅ @ShereHeyat
خوشا آنان که جانان میشناسند
طریق عشق و ایمان میشناسند
بسی گفتیم و گفتند از شهیدان
شهیدان را شهیدان میشناسند
📝 #علیرضا_قزوه
✅ @ShereHeyat
#شهدا
#غزل
🔹شهیدان خدایید🔹
بیمرگسوارانِ شبِ حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
مرداب کجا فرصت پیدا شدنش هست؟
آنگاه که چون موج از این بحر برآیید
چون صخره صبورید، شبِ شیطنت باد
رنجوریتان نیست از این فکر رهایید
در سینهتان زَهرۀ صد موج نهفتهست
حالی که سبکبارتر از ابر شمایید
شب تا برسد، یاد شما میرسد از راه
در یاد شماییم که آیینۀ مایید
آن روز نبودیم که این قافله میرفت
با ما که نبودیم بگویید کجایید
ماندیم و نراندیم و نشستیم و شکستیم
رفتید و شنیدیم شهیدان خدایید
📝 #سلمان_هراتی
🌐 shereheyat.ir/node/1486
✅ @ShereHeyat
#امام_رضا علیهالسلام
#غزل
🔹قبلۀ هفتم🔹
گاهی دلم به سمت خدا میبرد مرا
یعنی به آستان رضا میبرد مرا
مثل کبوتری که به پرواز آمدهست
تا کوی دوست، بال دعا میبرد مرا
هرگاه رو به «قبلۀ هفتم» میآورم
تا شاهراه سعی و صفا میبرد مرا
تا محضر «سپیدۀ هشتم» به صد امید
ایمان جدا و عشق جدا میبرد مرا
نزدیکتر شدن به ضریح امام نور
تا دوردست خاطرهها میبرد مرا
از خود در این حرم به خدا میتوان رسید
این جذبه از کجا به کجا میبرد مرا؟
آن پرچمی که دست تکان میدهد به ناز
تا صحن سیدالشهدا میبرد مرا
ای اهلبیت نور! به سرچشمۀ شهود
دلبستگی به مهر شما میبرد مرا
توحید ناب، رنگ «أنَا مِن شُرُوطِها»ست
این شرط تا حضور خدا میبرد مرا
اشکم که رنگ لاله شود یا اباالحسن!
با خود به دشت کربوبلا میبرد مرا
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/3396
✅ @ShereHeyat
#امام_رضا علیهالسلام
#غزل
🔹رسم جاودانه🔹
در این حریم هر که بیاید غریب نیست
هرکس که دلشکسته بُوَد بینصیب نیست
عطری که میوزد به فضا در حریم قدس
چون عطر یاس و یاسمن و عطر سیب نیست
اینجا که میرسی نفست تازه میشود
دلداده میشوی و دلت بیشکیب نیست
بازار عاشقی و محبت همیشگیست
این رسم جاودانه در اینجا عجیب نیست
آب حیات، آب شفا دارد این حریم
این خطّه را نیاز به ناز طبیب نیست
اینجا دعا به اوج تمنّا رسیده است
اینجا دمی به جز دم «اَمّن یجیب» نیست
هرکس به گوشهای به نیایش نشسته است
سنگ صبور این همه دل جز حبیب نیست
اینجا پر از هجوم صدای ملائک است
اینجا صدای هیچ غریبی غریب نیست
📝 #وجیهه_کلیدری
🌐 shereheyat.ir/node/3976
✅ @ShereHeyat
کاش بیدار شوم، آمده باشی به خراسان
بعدِ کرمان و بشاگرد و گلستان و لرستان
کاش بیدار شوم، اول اخبار تو باشی
سرزده، سر زده باشی به دو تا شهر و دهستان
رفته باشی سفر خارجه و زود بیایی
بروی باز به محرومترین نقطۀ ایران
با عبای گِلی و عینک و عمامۀ خاکی
پای درد دل مردم بنشینی کف میدان!
-زاهدان- تا به کسی خسته نباشید بگویی
یا کلنگی بزنی مدرسهای را به مریوان...
::
کاش بیدار شوم، زائر مشهد شده باشم
شب میلاد رضا باشد و خوش باشم و خندان
کاش بیدار شوم، زیرنویس خبر امشب
فقط از باد بگوید، فقط از بارش باران
📝 #مهدی_جهاندار
✅ @ShereHeyat
سبکبال بر موجی از مه
به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید
به دیدار فردا رسیدند..
«مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ...»
که دنیا شب قدرشان بود
شنیدند «مَن یَنتَظِرْ...» را
به قرآن، به احیا رسیدند
به تاریکِ شب، هدیه دادند
درخشیدن اشکشان را
از آن تیرگیها گذشتند
به این روشنیها رسیدند
به دل، زخم و بر لب، تبسم...
همه دردشان درد مردم
به آغوش گرم شهادت
برای مداوا رسیدند
پس از سالها رنج دنیا
نیفتاده بودند از پا
مقام رضا رزقشان شد
به لبخند زهرا رسیدند
دریغا و دردا که ماندیم
عجب سهمگین است ماندن
چه جانانه از جان گذشتند
شگفتا چه زیبا رسیدند
نه از مدعیها نبودند
گرفتار دنیا نبودند
ببین این صف اولیها
به آغوش مولا رسیدند
📝 #میلاد_عرفانپور
✅ @ShereHeyat
پیِ خورشید، شب تا صبح، در سوزِ مِه و باران
به گریه تاختیم از غرب تا شرق ارسباران
به گریه رد شدیم از کوه و جنگل، برف میبارید
سکوت شب به هم میخورد، نمنم حرف میبارید
در آن کوه و کمر، پژواک ایمان سخت دیدن داشت
صدای یا رضای مردم ایران شنیدن داشت
صدا، همراه بوران، در سکوت دشت میپیچید
دعا، با نام پیچک، بر قنوت دشت میپیچید
نمیآمد به چشم هیچکس از بیقراری، خواب
کجا چیره شده یکبار بر چشمانتظاری، خواب
به ظلمت تاختیم و صفحۀ تقویم فردا شد
گذشتیم از شبِ ناباور و خورشید پیدا شد
چه خورشیدی که صبحش در شفق انگار مقتل بود
طلوعش از ته یک درّه در اعماق جنگل بود
چه خورشیدی که رمز ذکر یا قدّوس میدانست
که خود را خادم شمسالشّموسِ طوس میدانست
شهادت آرزویش بود و شد تعبیر رؤیایش
پس از یک عمر خدمت، رفت در آغوش مولایش
📝 #میثم_داودی
✅ @ShereHeyat