eitaa logo
شعر انقلاب
2.5هزار دنبال‌کننده
484 عکس
147 ویدیو
2 فایل
انقلاب اسلامی ایران در آینۀ شعر ارسال پیام: @Shaere_Enghelab
مشاهده در ایتا
دانلود
نورباران تا نلرزد بیش از این، از درد غربت شانه‌ها نورباران شد شب تنهایی پروانه‌ها پاسخی محکم بده تا شر بخوابد زودتر! صحبت از زنجیر باید کرد با دیوانه‌ها گوش کن! الله‌اکبر می‌وزد در شهر و دِه گوش کن! فریاد شادی می‌رسد از خانه‌ها بذر غیرت کاشتیم و خاک حاصل‌خیز بود معجزه گل داد جای هر کدام از دانه‌ها بعد شش‌ماه انفجار و تیر و ترکش، یک سحر کودکان غزه خوابیدند در ویرانه‌ها مطمئن، در سجدهٔ شکر: آشنایان، دوستان مضطرب، انگشت حیرت در دهان: بیگانه‌ها با کدامین واژه باید فتح را تعبیر کرد؟ در قیاس قصهٔ ما کوچک‌اند افسانه‌ها ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
سفر به‌خیر! مبارک است که از چنگ شب رها شده‌ای طلوع کرده و با صبح آشنا شده‌ای برای خالیِ دیوار ناامیدی‌ها شبیه پنجره رو به بهار وا شده‌‌ای آهای سرو بلندم! من از تو ممنونم که سر‌پناه حیای بنفشه‌ها شده‌ای فرشته آمده از آسمان به بدرقه‌ات سفر به‌خیر! بگو راهی کجا شده‌ای؟ به لحن خون و جنون گرم گفتگو با تیغ هزار حنجره جوشیده‌ای، صدا شده‌ای چطور شد که گذارت به قتلگاه افتاد؟ چگونه شد که سر کوچه کربلا شده‌ای؟ «شهید» راز بزرگی‌ست در دل تقدیر تو از قضا وسط شهر برملا شده‌ای ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
به کدامین گناه؟ تو کجایی؟ کدام سمت بهشت؟ ساکن کوی ربنا هستی؟ یکی از بچه‌های کوچۀ دوست؟ توی جمع فرشته‌ها هستی؟ تو که از باغ باشکوه حیات گل بودن نچیده‌ای هرگز چشم‌هایت نرفته‌اند به ماه آسمان را ندیده‌ای هرگز نشده دشت را نفس بکشی نشده رود را قدم بزنی نشده روی لوح تقدیرت طرحی از زندگی رقم بزنی نشده چشم وا کنی به طلوع نشده گوش وا کنی به تگرگ تو که پیش از تولدت حتّی شده‌ای سهم گاهوارۀ مرگ نشده که تلفظ «مامان» عشوۀ آنچنانی‌ات باشد نشده بوسه‌های بابایی مزد شیرین‌زبانی‌ات باشد نشده طعم گریه را بچشی نشده خنده را بلد باشی نشده صاحب‌اختیار خودت در دو راهی خوب و بد باشی سهم تو چیست از حقوق بشر؟ گله کن از همه برای خدات! روحت از او گرفته اذن حضور تنت از او گرفته حق حیات به کدامین گناه کشته شدی با نگاه غریب و معصومت؟ از تماشای لحظه‌های شگفت چه کسی کرده است محرومت؟ کاش می‌آمدی صدا بشوی نه غریبه، که آشنا بشوی یکی از بندگان خوب خدا یکی از دوستان ما بشوی کاش می‌آمدی دعا بکنی: «پدر و مادرم فدای حسین» کاش می‌آمدی که گریه کند یک نفر بیشتر برای حسین... ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
هوالنّور اخبار وهم‌آلوده و اخبار در مه پیچیده آواز غمی انگار در مه ای دشت‌ها! کو رد پای رود در برف؟ ای کوه‌ها! کو رد پای یار در مه؟ دی‌ماه را من پیش از این یخ کرده بودم اردیبهشتم گم شده این‌بار در مه از لابلای صخره‌ها داغی شکفته گل کرده یک اندوه بی‌تکرار در مه چشم و دلت روشن که تا این شب شود صبح فانوس می‌ماند فقط بیدار در مه تاریک اگر ماندی، هوالنّوری بگو باز تا روشنایی‌ها قدم بردار در مه سیمرغ من! برخیز از خاکستر رنج ایران من! برخیز از آوار در مه ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
خلوت میعاد غروب است و غم‌آوازی رسا در باد می‌پیچد پریشان‌مویه‌ای در گوش عشق‌آباد می‌پیچد صدا می‌آید از عمق ارسباران باران‌خیز صدا در غزه، در بیروت، در بغداد می‌پیچد «چرا رفتی؟ چرا؟» از چشم‌ها اندوه می‌بارد «کجا رفتی؟ کجا؟» در کوه‌ها فریاد می‌پیچد و در کابوس درّه، بین مِه، در ازدحام سنگ فقط پژواکی از «ای داد، ای بیداد» می‌پیچد چه رنجی می‌تواند کوه را از پا بیندازد؟ چه زنجیری به پای مرد طوفان‌زاد می‌پیچد؟ :: به دنبال کسی می‌گردم و بین شلوغی‌ها صدای گریه‌ام در صحن گوهرشاد می‌پیچد عجب صوت خوشی از دور می‌آید به استقبال عجب عطر خوشی در خلوت میعاد می‌پیچد ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
رأی سبز ما رسیده نقطهٔ حساس ماجرا که تو باشی گره به کار نیفتد گره‌گشا که تو باشی میان همهمه‌ها می‌رسی حماسی و محکم چگونه گوش ندادن به این صدا که تو باشی؟ همه کنار هم اما سلیقه‌ها متفاوت غریبه نیست در این جمع، آشنا که تو باشی مباد خسته شویم و مباد در وسط راه رها کنیم غرور قبیله را که تو باشی وصیت تو حرم بود و عشق بود و علم بود خوشا مسیر حقیقت جهت‌نما که تو باشی به روز واقعه اثبات می‌کنیم چه عهدی‌ست میان ما و علمدار خیمه‌ها که تو باشی هزار برگ بهار و هزار غنچه می‌آیند به سرسلامتی رأی سبز ما که تو باشی ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
هم‌سنگر شهیدان خشکسالی شده‌ست؟ باران شو مرهم زخم‌های گلدان شو رود را اشتیاق ماندن نیست باز جریان بساز و جریان شو ای غمی که همیشه بوده و هست لااقل پشت خنده پنهان شو آنچه که سال‌ها گمش کردیم آنچه که آرزو شده، آن شو روستا روستا به خود برگرد با گل رازقی چراغان شو صادقانه بجوش با مردم راهی کوچه و خیابان شو زاهدان و اراک و مشهد و رشت قم و تبریز و شوش و کرمان شو یار دیرینهٔ دبستانی یار و هم‌سنگر شهیدان شو دست من! تیر در کمان بگذار رأی من! ساز و برگ ایران شو ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
معجزۀ تازه صدا شدی و صدایت هزار واحه سفر کرد هزار معرکه دید و هزار کوفه خطر کرد صدا شدی و صدا از گلو بریده برآمد صدا شدی و صدا در سکوت تیغ اثر کرد به نیزه تکیه زد، از راه‌ مستقیم سخن گفت سوار باد شد، از کوچه‌های فتنه گذر کرد صدات خیمه به خیمه، صدات خانه به خانه گذشت و سینه‌زنان را برای روضه خبر کرد صدات ابر شد و بر کویر دغدغه بارید صدات شعر شد و فتح قله‌های هنر کرد صدات بیرق هل من معین به بام فلق زد صدات یک‌تنه شب را به خون کشاند و سحر کرد صدات در همه‌جا، در تمام پهنۀ تاریخ درون بتکده‌ها چرخ خورد و کار تبر کرد به داد کوخ‌نشیان رسید و سنگ بنا شد بنای کاخ ستم را به لحظه زیر و زبر کرد و هرکجا که شهیدی… صدات در جریان بود و هرکجا که یزیدی… صدات سینه سپر کرد و هرکجا که به بن‌بست خورد راه تکامل صدات معجزۀ تازه‌ای برای بشر کرد صدا شدی و صدایت هزار حنجره جوشید صدا شدی و صدایت هزار واحه سفر کرد ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
زنده‌تر بکُش! بکُش! که قرار است زنده‌تر باشیم! که در نهایت شب، مژدهٔ سحر باشیم سری به نیزه بزن باز، عصر عاشوراست از آسمان و زمین لازم است سر باشیم شبیه پرچم سرخی که می‌وزد با شور نوید فتح به هنگامهٔ خطر باشیم زمان آن شده از ذوالفقار دم بزنیم زمان آن شده شمشیر شعله‌ور باشیم شبیه صاعقه نازل شویم بر سر کفر به محو کردن طاغوت، مفتخر باشیم مباد سورهٔ انسان نخوانده جان بدهیم مباد از غم تاریخ بی‌خبر باشیم بزن! بکش! که بنا شد سوار مرکب خون هزار سال بتازیم و در سفر باشیم از آن کسی که برای حبیب نامه نوشت برای سوته‌دلان پیک نامه‌بر باشیم اشارتی به اذان‌های منتشر در باد بشارتی به کران‌های تازه‌تر باشیم جوانه می‌زند از خاک ما نهال قیام چه باک اگر همگی زخمی تبر باشیم؟ ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
هم‌صدا با حلق اسماعیل صدای طبل جنگی تازه پر کرده‌ست صحرا را هلا این گوی و این میدان، علم بردار علمدارا! دری وا کن به آن سوی نبرد از کوچهٔ بن‌بست بیاور ترجمان تازه‌ای «اِنّا فَتَحنا» را شبیه تیرِ از چلّه رها، بی لحظه‌ای تردید برو تا قلب دشمن، خسته کن سعی سپرها را که مثل سایه رد شد سنگ از کانون آیینه که نامردی به‌هم‌ زد مجلس مهمانی ما را که باید هم‌صدا با حلق اسماعیل شعری گفت که باید با رجزها نوحه‌خوان شد خون یحیی را افق را ابرهای خشم و خون‌خواهی قرق کرده از این طوفان‌تر آیا دیده‌ای امواج دریا را؟ گلی که روی خاک افتاده می‌روید شکوفاتر جلوتر می‌برد با خون خود طوفان الاقصی را ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خسته‌ام… قلبم شکسته… خسته‌ام… زخمی شده بالم… سایه به سایه مرگ می‌آید به دنبالم بی دامن سرسبز مادر، مانده پژمرده گل‌های زرد و قرمز پیراهن و شالم من با تمام کودکی، در میهنم امروز میراث‌دار رنج و اندوهی کهن‌سالم عکاس‌ها! عکاس‌ها! از من چه می‌خواهید؟ من کِی شبیه خنده‌های کارت‌پستالم؟ غمگین‌ترینم من! چه می‌فهمید از احساسم؟ تنهاترینم من! چه می‌پرسید از احوالم؟ شاید مرا در انفجاری تازه بشناسید با گریه‌های گیره‌مو… با بغض خلخالم… آه ای شما راحت‌نشسته گوشهٔ خانه! جز ایستادن راه حلی نیست در عالم ✍🏻 🏷 | | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
چشم انتظار راه رفتم سال‌ها، در جاده‌ها مأوا نکردم غیر آغوش تو هرگز مأمنی پیدا نکردم رود رود از خود گذشتم در نبرد سنگ و صخره هیچ کوتاهی برای دیدن دریا نکردم سربه‌سر فریاد بودم در رجزگاه حوادث جز سر سجاده و در گوش شب نجوا نکردم اشک‌هایم را به روی خود نیاوردم، تو دیدی راز را در خلوت آیینه هم افشا نکردم مثل اهل مکه سرگرم طواف خود نماندم مثل اهل کوفه با لبخند تو بد تا نکردم با صداقت العجل گفتم تمام جمعه‌ها را پای دعوتنامه‌ام را جز به خون امضا نکردم دیدنت رؤیای دورم بود، اما روز موعود چشم‌هایم را به تو بخشیدم و لب وا نکردم مطمئنم امتحان‌ها را برایم ساده کردی مطمئنم کارهای سخت را تنها نکردم… ✍🏻 🏷 | | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
معدن سنگ مزار پاییز بازگشت و دلم بی‌بهار شد فصل جنونِ باغچه، فصل انار شد در چشم تو ستاره‌ای از جنس شعر بود کو آن ستاره؟ کو غزل من؟ غبار شد؟ رفتی و دور ماند از آغوش سرد من آن دست‌های گرم که پابند کار شد رفتی و خنده‌های تو از دشت برنگشت رفتی و کوه، معدن سنگ مزار شد رفتی و با نیامدنت سوخت قلب دِه آتش، لباس مزرعه و کشتزار شد.. آه ای شروع قصهٔ دلدادگی من! پایان داستان چقدر ناگوار شد با اشک و آه بدرقه‌ات کردم و دریغ در قاب عکس خاطره‌ات ماندگار شد ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
فتح خون «ای کاش می‌شد در کنارت...» آرزو کردیم در باب استشهاد چشمت گفت‌وگو کردیم مست آمدیم و مشورت‌ها با سبو کردیم از سیب‌های سرخ لبنان پرس‌وجو کردیم گفتند هر جا هست، دشتی لاله‌گون دارد گفتند لبخندش نشان از فتح خون دارد تو کیستی که از شهادتگاه می‌آیی؟ در خشم شب‌ها در رکاب ماه می‌آیی با وعده‌های صادقت از راه می‌آیی از امتداد «جاء نصرالله» می‌آیی ما از تو و دیروز و فردایت چه می‌دانیم؟ از سجده‌های نیمه‌شب‌هایت چه می‌دانیم؟ کو چشمی از چشمان تو آیینه‌کاری‌تر؟ کو رودی از سرچشمۀ غم‌هات جاری‌تر؟ کو باغی از باغ شهیدانت اناری‌تر؟ کو تیغی از تیغ کلامت ذوالفقاری‌تر؟ جاری شبیه رود و مثل کوه محکم تو ما؛ پشت جبهه، سنگر خط مقدم؛ تو از شور گفتارت الفباها رجز خواندند آهو به آهو دشت و صحراها رجز خواندند موسی عصا آورد و دریاها رجز خواندند ضد یهوداها کلیساها رجز خواندند از صور تا بیروت دشت لاله‌پوشت بود هل من معین می‌گفت هنگام خروشت بود در کوه از لبیک تو پژواک می‌افتاد انگور دانه دانه از هر تاک می‌افتاد هر سو شهیدی تشنه روی خاک می‌افتاد خون جوانان گردن ضحاک می‌افتاد شأن نزول آیه‌های فتح و پیروزی می‌شد شهادت قسمت یاران خوش‌روزی سوگند به صبحی که نزدیک است و عالم‌گیر سوگند به برندگیِ خطبۀ شمشیر سوگند به خیل شهیدانِ جوان و پیر به برکت زیتون و به خوش‌نامی انجیر در جنگ، باغت لشکری از نخل بی‌سر داشت تسبیحِ خون سی و سه تا الله‌اکبر داشت رد می‌شد از قلب خطر هر لحظه راه تو سرهای بر نیزه غریبانه گواه تو مغنیه‌ها شمشیرداران سپاه تو می‌سوزد اسرائیل از برق نگاه تو در چشم تو دشمن رصد کرده سقوطش را نابود خواهی کرد بیت‌العنکبوتش را ✍🏻 🏷 | | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
قیامت آوار، خون، بهت جوان و پیر اندوهِ مسری، درد عالم‌گیر دارد جهان می‌پاشد از هم؟ آه دارد قیامت می‌شود تصویر قاری در این محشر نفس دارد؟ قدری بخواند سورهٔ تکویر پرپر شدن یک امر محتوم است در لحظهٔ دیدار گل با تیر یک‌سو بنفش جیغ مادرها یک‌سو غرور قرمز آژیر جانی‌ترین‌های جهان آزاد آزاده‌ها زنجیر در زنجیر تأخیر جایز نیست ای یاران می‌ترسم آخر دیر باشد… دیر… لالا علی‌اصغر! تحمل کن… پاشو علی‌اکبر! بگو تکبیر… اینک زمان صحبت تیغ است اینک زمان خطبهٔ شمشیر... ✍🏻 🏷 | | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
چقدر دیر به خود آمدیم... هزار سوگ چشیدیم و داغدار شدیم چه شد که نسل خبرهای ناگوار شدیم؟ صدای شیون بیروت در جهان پیچید شبی که باز پر از بهت انفجار شدیم چقدر دیر به خود آمدیم وقت وداع چقدر زود به نادیدنت دچار شدیم دوباره روضه به سمت نیامدن رفت… آه دوباره خیره به یک اسب بی‌سوار شدیم.. اگر به خاک نشستیم، از شکست نبود که گرم خواندن آیات سجده‌دار شدیم قسم به ماه که ما پیش‌مرگ حضرت صبح… قسم به سرو که قربانی بهار شدیم ✍🏻 🏷 | | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
خون‌بهای تو تمام پنجره‌های دِه آشنای تواند چکاوکان همه دیوانهٔ صدای تواند ستاره و سحر و ماه با تو همسایه درخت و چشمه و گل اهل روستای تواند هزار قطرهٔ بارانِ در صف بارش هنوز در طلب بوسه بر عبای تواند بدون بودنت ای کوه! گریه هم سخت است که ابرها همگی جلد شانه‌های تواند دویده‌اند کسانی به سمت درک غمت دویده‌اند ولی تازه ابتدای تواند بخوان! دوباره بخوان خطبه‌ای به وسعت درد خوشا به آن کلماتی که مبتلای تواند به صبح خیره شو، از بزم آفتاب بگو که سایه‌ها همه افتاده پیش پای تواند مباد فتح‌نکرده، نبُرده، برگردند جماعتی که به دنبال خون‌بهای تواند ✍🏻 🏷 شهید والامقام 🇮🇷 @Shere_Enghelab
کسی «و الفتح» می‌خواند شروع ناگهانی داشت، طوفانی که حرفش بود رسید از شش جهت سجیل‌بارانی که حرفش بود رسید از سررسید فتح، آن روز تماشایی رسید از سنگر فرمانده، فرمانی که حرفش بود برای انتقام خون دل‌هایی که می‌خوردیم فرود آمد همان شمشیر برّانی که حرفش بود و حالا دشمن است و صبحِ کابوسی که می‌گفتیم و حالا دشمن است و عصر خسرانی که حرفش بود بشارت باد گل‌ها را به فروردینِ روییدن! که نزدیک است آن سرسبز دورانی که حرفش بود.. بیا و گوش کن! از قدس دارد می‌رسد کم‌کم همان صوت صمیمی، صوت قرآنی که حرفش بود کسی «و الفجر» می‌گوید، کسی «و الفتح» می‌خواند کنار طبل آن جنگ نمایانی که حرفش بود به دست ما نوشته می‌شود بر مصحف تقدیر برای داستان قدس، پایانی که حرفش بود ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
نورباران اخم کردی و رعدوبرق آمد ابرها را به سمت باران برد آرزوهای دوربردت را باد تا رزمگاه طوفان برد ماه بود و غرور دیدن تو وقت، وقت ستاره‌چیدن تو شب غم را نگاه روشن تو به افق‌های نورباران برد به کجاها نگاه می‌کردی که دل دوردست‌ها لرزید؟ چشم‌هایت چه دوربینی بود که دل از برجک نگهبان برد؟ رنگ خون می‌نوشت خودکارت چرخ زد دور نقشه پرگارت برق چشم همیشه‌بیدارت خواب از چشم نابکاران برد یا علی گفتی و ارادهٔ تو پنجه در پنجهٔ ستم انداخت دست‌هایت چه آبرویی از همهٔ دستگاه شیطان برد ساحران چاره جستجو کردند: «راه حل چیست؟» گفتگو کردند تا همه هرچه بود رو کردند قهرمان یک عصا به میدان برد لشکر دیو و دد صف اندر صف آرش از خاک خود گرفت هدف امر حق آمد، از کمان شرف تیر با اشتیاق فرمان برد نه فریب و نه قصه‌پردازی در شبِ پخش زندهٔ بازی دید دنیا چطور باخت حریف دید دنیا چطور ایران برد ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
خطبهٔ شمشیر هم‌مرز غم، با رنج و غربت هم‌وطن بودن تفسیر بی‌باکانه‌ای از زیستن بودن در راه طولانی و ناهموار تا قله همواره سرگرم عبور از خویشتن بودن در صلح، لبخندی وسیع و خاطری روشن در جنگ، محکم‌آذرخشی نقطه‌زن بودن با خطبهٔ شمشیر تا ظهر دهم رفتن بر منبر خون و جنون صاحب‌سخن بودن در کسوت استاد، در دارالفنون عشق از کودکی، از نوجوانی اهل فن بودن فصل نویی در صفحهٔ تاریخ وا کردن چیزی فراتر از اساطیر کهن بودن این‌ها فقط یک چشمه از دریای روحش بود سخت است حتی یک نفس سیدحسن بودن ✍🏻 🏷 شهید والامقام 🇮🇷 @Shere_Enghelab
خیمهٔ حقانیت فرزند زمانیم، نه دیریم، نه زودیم از روز ازل معتکف معرکه بودیم گرد خفقان از افق دید گرفتیم زنگار غم از چهرهٔ آیینه زدودیم یک شهر به وجد آمده در فصل تماشا از منظرهٔ پنجره‌هایی که گشودیم در خانهٔ انسانیت امروز ستونیم در خیمهٔ حقانیت امروز عمودیم ای عشق! ببین صفحه پر از جوهر خون شد هربار برایت غزلی تازه سرودیم باری تو هم از غربت ما بگذر و بگذار تاریخ بگوید که چه کردیم و که بودیم ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
ای سرو سربلند! یحیی چقدر صاعقه در چشم‌های توست! طوفان فقط چکیده‌ای از ماجرای توست «بگذار کربلا بشود» گفتی و گذشت دنیا هنوز خیره به بغض صدای توست یحیی! به آرزوت رسیدی؟ مبارک است! من مانده‌ام که عید شده یا عزای توست ای سرو سربلند! به افتادنت خوش‌اند امروز، روز جشن تبرها برای توست معمار فتح هفتم اکتبر! مرگ کو؟! این سنگ قبر نیست، که سنگ بنای توست کِی با عبور موج فراموش می‌شوی؟ ساحل همیشه در قُرُق ردّ پای توست آغوش باز کن وطنت را به سعی زخم! غزه -همان که خواسته‌ای- کربلای توست حالا بجنگ زنده‌تر از سال‌های قبل… یحیی! هنوز اسلحه در دست‌های توست با تو حماسه‌تر به غزل فکر می‌کنم شعرم در انتهای خودش، ابتدای توست ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
زنده‌تر بکُش! بکُش! که قرار است زنده‌تر باشیم! که در نهایت شب، مژدهٔ سحر باشیم سری به نیزه بزن باز، عصر عاشوراست از آسمان و زمین لازم است سر باشیم شبیه پرچم سرخی که می‌وزد با شور نوید فتح به هنگامهٔ خطر باشیم زمان آن شده از ذوالفقار دم بزنیم زمان آن شده شمشیر شعله‌ور باشیم شبیه صاعقه نازل شویم بر سر کفر به محو کردن طاغوت، مفتخر باشیم مباد سورهٔ انسان نخوانده جان بدهیم مباد از غم تاریخ بی‌خبر باشیم بزن! بکش! که بنا شد سوار مرکب خون هزار سال بتازیم و در سفر باشیم از آن کسی که برای حبیب نامه نوشت برای سوته‌دلان پیک نامه‌بر باشیم اشارتی به اذان‌های منتشر در باد بشارتی به کران‌های تازه‌تر باشیم جوانه می‌زند از خاک ما نهال قیام چه باک اگر همگی زخمی تبر باشیم؟ ✍🏻 🏷 | | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
فتح خون «ای کاش می‌شد در کنارت...» آرزو کردیم در باب استشهاد چشمت گفت‌وگو کردیم مست آمدیم و مشورت‌ها با سبو کردیم از سیب‌های سرخ لبنان پرس‌وجو کردیم گفتند هر جا هست، دشتی لاله‌گون دارد گفتند لبخندش نشان از فتح خون دارد تو کیستی که از شهادتگاه می‌آیی؟ در خشم شب‌ها در رکاب ماه می‌آیی با وعده‌های صادقت از راه می‌آیی از امتداد «جاء نصرالله» می‌آیی ما از تو و دیروز و فردایت چه می‌دانیم؟ از سجده‌های نیمه‌شب‌هایت چه می‌دانیم؟ کو چشمی از چشمان تو آیینه‌کاری‌تر؟ کو رودی از سرچشمۀ غم‌هات جاری‌تر؟ کو باغی از باغ شهیدانت اناری‌تر؟ کو تیغی از تیغ کلامت ذوالفقاری‌تر؟ جاری شبیه رود و مثل کوه محکم تو ما؛ پشت جبهه، سنگر خط مقدم؛ تو از شور گفتارت الفباها رجز خواندند آهو به آهو دشت و صحراها رجز خواندند موسی عصا آورد و دریاها رجز خواندند ضد یهوداها کلیساها رجز خواندند از صور تا بیروت دشت لاله‌پوشت بود هل من معین می‌گفت هنگام خروشت بود در کوه از لبیک تو پژواک می‌افتاد انگور دانه دانه از هر تاک می‌افتاد هر سو شهیدی تشنه روی خاک می‌افتاد خون جوانان گردن ضحاک می‌افتاد شأن نزول آیه‌های فتح و پیروزی می‌شد شهادت قسمت یاران خوش‌روزی سوگند به صبحی که نزدیک است و عالم‌گیر سوگند به برندگیِ خطبۀ شمشیر سوگند به خیل شهیدانِ جوان و پیر به برکت زیتون و به خوش‌نامی انجیر در جنگ، باغت لشکری از نخل بی‌سر داشت تسبیحِ خون سی و سه تا الله‌اکبر داشت رد می‌شد از قلب خطر هر لحظه راه تو سرهای بر نیزه غریبانه گواه تو مغنیه‌ها شمشیرداران سپاه تو می‌سوزد اسرائیل از برق نگاه تو در چشم تو دشمن رصد کرده سقوطش را نابود خواهی کرد بیت‌العنکبوتش را ✍🏻 🏷 | شهید والامقام 🇮🇷 @Shere_Enghelab
هدایت شده از شعر انقلاب
نورباران اخم کردی و رعدوبرق آمد ابرها را به سمت باران برد آرزوهای دوربردت را باد تا رزمگاه طوفان برد ماه بود و غرور دیدن تو وقت، وقت ستاره‌چیدن تو شب غم را نگاه روشن تو به افق‌های نورباران برد به کجاها نگاه می‌کردی که دل دوردست‌ها لرزید؟ چشم‌هایت چه دوربینی بود که دل از برجک نگهبان برد؟ رنگ خون می‌نوشت خودکارت چرخ زد دور نقشه پرگارت برق چشم همیشه‌بیدارت خواب از چشم نابکاران برد یا علی گفتی و ارادهٔ تو پنجه در پنجهٔ ستم انداخت دست‌هایت چه آبرویی از همهٔ دستگاه شیطان برد ساحران چاره جستجو کردند: «راه حل چیست؟» گفتگو کردند تا همه هرچه بود رو کردند قهرمان یک عصا به میدان برد لشکر دیو و دد صف اندر صف آرش از خاک خود گرفت هدف امر حق آمد، از کمان شرف تیر با اشتیاق فرمان برد نه فریب و نه قصه‌پردازی در شبِ پخش زندهٔ بازی دید دنیا چطور باخت حریف دید دنیا چطور ایران برد ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab