eitaa logo
شـعـــــرنـاب
4.1هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
6 فایل
خامش نشسته شـعرم ، در پیش دیدگانت ای شیوه ی نگاهت،از #شعرناب خوش تر زیبـــاترین و نـــاب تــــــرین اشعار کلاسیک ومعاصر در #کانال‌شـعــــرناب. آیدی جهت تبلیغات : @sherijat_tab پل ارتباطی ما: https://harfeto.timefriend.net/16528142314913
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطراتت شده اندازه ی این پیرهنم او که دلتنگ نگاهت شده ، انگار منم سر لجبازی تو ، فاصله افتاده و من نگرانِ تو و احساسِ دلِ خویشتنم
نیازارم ز خود هرگز دلی را که می‌ترسم در او جای‌ِ تو باشد...
•••┈✾~😍~✾┈••• مُلکِ دل را از نگاهی میتوان تسخیر کرد چیست از لشگرکشی منظورِ مژگان شما؟!
تا زنده‌ای‌ به هرنفسی یاحسین‌ بگو ! فردا میان قبر تو هستی و حسرتش . . . 🌷 🌙
باد می آید و از قافیه ها می گذرد از غزل های من زخم نما می گذرد باد یک آه بلند است که گاهی دم عصر نرم می آید و از بغض خدا می گذرد بوی آویشن کوهیست که می آید یا... باد از خرمن موهای رها می گذرد؟ زنده رودیست پریشان وسط پیچ و خمش شب جدا می گذرد... شعر جدا می گذرد چند قرن است که یلدای من کهنه چنار به غزلخوانی چشمان شما می گذرد باد می آید و «رخساره برافروخته است» شاید «از کوچه معشوقه ی ما می گذرد»
♥️ سلام یگانه دلخوشی من، می‌دانم که چقدر قلب مهربانتان را شکسته‌ام‌، می دانم که چقدر روح صبورتان را آزرده‌ام اما ...به خودتان سوگند مهربان من که دوستتان دارم. ذره ذره‌ی وجودم از مهر شما سرشار است و قلبم از یادتان معطر و زبانم از نامتان متبرک ... من به محبتتان زنده‌ام و به نوکریتان مفتخر... این دلخوشی را از من دریغ مکنید… 🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ صبح را دوست دارم که چشمهای روشن تو را به دلم تعارف می کند. من صبح و تازه دمنوشی از عشق....
‏سلاماً على من أجبرتنا الحياة أن نمضي بدونهم، وهم في القلب اجمل حكاية. سلام بر آنان که زندگی مجبورمان کرد بی‌ آنها روزگار بگذرانیم، حال‌ آنکه آنها‌، در قلبمان، زیباترین داستان‌ها بودند...
برخورده‌ام به جمعه‌ی پاییز لعنتی یک روز، روز سرد و غم‌انگیز  لعنتی باران رها نکرد مرا، شُست و شُست و شُست نفرین به هر چه بارش یکریز لعنتی نه تاب ماندن و نه مجالی به رفتن است از چاله‌های گل شده‌ی لیز لعنتی یک کافه رفتم و هوس قهوه، بعد تو هرگز نیامدم سرِ این میز لعنتی ننشسته‌ام هنوز، که از خاطرم گذشت آن چشم، چشم مست و غزل ریز لعنتی انگار بگذرم من از این قهوه، بهتر است اما دریغ... نیمکتِ تیزِ لعنتی... این جمعه هم بدون تو بایست بگذرد با این دلِ ز خاطره لبریز لعنتی