•••┈✾~😍~✾┈•••
زن همیشه ی شعرم, زنی است پاک و دهاتی
تنش مزارع گندم, لبش دو شیشه مربا..!
#حامد_عسکری
بر بخار پنجره یک شب نوشتی عاشقم
خون شد انگشتم به آجر حک کنم ما بیشتر
#حامد_عسکری🌙
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
•••┈✾~🔥~✾┈•••
کو دست های داغ زلیخا که باز هم
فکری به حال پنبهی پیراهنم کنند..!
#حامد_عسکری
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
قضاوت می کند تاریخ... بین خانِ ده با من
که از من شعر می ماند و از او باغِ گردویش...
#حامد_عسکری
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
•❤️🔥•
من را به تو این نذر و دعاها نرساندند
ای کاش مهیا بشود گاه ، گناهی....!
#حامد_عسکری
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد
دلشورهی ما بود،دل آرام جهان شد
#حامد_عسکری
باد میآید و از قافیهها میگذرد
از غزلهای من زخمنما میگذرد
باد یک آه بلند است که گاهی دم عصر
نرم میآید و از پلک خدا میگذرد
بوی آویشن کوهی است که میآید یا
باد از خرمن موهای رها میگذرد؟
زنده رودی است پریشان وسط پیچ و خمش
شب جدا می گذرد، شعر جدا میگذرد
چند قرن است که یلدای من کهنه چنار
به غزلخوانی چشمان شما میگذرد
باد میآید و «رخساره برافروخته است»
شاید «از کوچه معشوقهٔ ما میگذرد»
#حامد_عسکری
•••┈✾~🤤~✾┈•••
گیرم تمام شهر پر از سرمهریزها
خالی شدهست مصر دلم از عزیزها
داش آکل و سیاوش و رستم تمام شد
حالا شدهست نوبت ابرو تمیزها..!
دیگر به کوه و تیشه و مجنون نیاز نیست
عشاق قانعند به میخ و پریزها..!
دستی دراز نیست به عنوان دوستی
جز دستهای توطئه از زیر میزها
دل نیست آنچه جز به هوای تو میتپد
مجموعهایست از رگ و اینجور چیزها
خانم بخند! که نمک خندههای تو
برعکس لازم است برای مریضها
#حامد_عسکری
تو سنگینی شبیه بغض توی آخرين نامه
که هم سوزوندنت دشواره هم تاكردنت سخته...
#حامد_عسکری...🕊🔖
•••┈✾~🙂~✾┈•••
فقط اندوه میگیرد سراغی از غریبیمان
همان که یارمان بوده،کماکـــان یارمان مانده.. :)
#حامد_عسکری
نامهٔ آخرت به دستم رسید
بالاخره تونستی پستش کنی!
خیلی پلا میونمون خراب شد
دیگه نمیتونی درستش کنی...
جون به لبم رسید تا رامم بشی
چهجوری این آتیشو خاموش کنم
شاید ببخشمت ولی محاله
نامهٔ آخرو فراموش کنم
نوشتی آسمونمون تموم شد
هرچی که بوده بینمون تموم شد
تو ساده رد شدی ولی جدایی
خیلی برای من گرون تموم شد
تو آسمون عشق من پریدن
یه ذره بال و پر میخواس، نداشتی
بهم نگو تقصیر سرنوشته
عاشق شدن جیگر میخواس، نداشتی!
با این حساب حرفی دیگه نمونده
منم دیگه حرفامو جَم میکنم
یه مشت غزل میمونه، چندتا نامه
اونم یه خاکی تو سرم میکنم...
#حامد_عسکری
چقدر از دل خوشیهای کم و کوتاهمان رفته؟!
چقدر از زخمهای بر جگر بسیارمان مانده؟؟!
فقط "اندوه" میگیرد سراغی از غریبی مان
همان که یارمان بوده ، کماکان یارمان مانده...
تو تقدیر منی ای عشق...اما عقل میگوید:
بیا بگذر ز تقدیرت...
"همین یک کارمان مانده..."
#حامد_عسکری
شربت توت سیاه است آنچه بر لب ریخته
تشنهها را تشنه تر کرده لبالب ریخته
میرعماد امشب چلیپایی به رقص آورده یا
گیسویی بر شانه لختی مورب ریخته؟
جان فدای خالقی که در دهان کوچکت
چند مروارید غلتان مرتب ریخته
خالقی که چشم هایت را پدید آورده و
قطره ای از آن میان کاسه شب ریخته
من اتاقم را همین دیشب مرتب کردم و
اسمت آمد ... گوشه گوشه یاس و کوکب ریخته
#حامد_عسکری
همزاد گردبادم و از نسل آتشم
پايان نيمه كاره ي خوابي مشوشم
من يك مناره ام به بلنداي عمر نوح
با زخم و تاول و ترک و غم، منقشم
شهنامه اي نبود بگويم كه رستمم
سودابه اي نبود بگويم سياوشم
گاهي دلم براي خودم تنگ مي شود
گاهي اسير روي خوش و موي دلكشم
گاهي به حال من غزلم گريه مي كند
از ناله هاي مبهم دردي كه مي كشم
بغضي به سينه دارم و عكسي برابرم
به چشم هاي شرقي اين عكس دلخوشم
تا صبح گريه مي كنم و غنچه مي دهند
گل هاي ريز صورتي روي بالشم
#حامد_عسکری
باد می آید و از قافیه ها می گذرد
از غزل های من زخم نما می گذرد
باد یک آه بلند است که گاهی دم عصر
نرم می آید و از بغض خدا می گذرد
بوی آویشن کوهیست که می آید یا...
باد از خرمن موهای رها می گذرد؟
زنده رودیست پریشان وسط پیچ و خمش
شب جدا می گذرد... شعر جدا می گذرد
چند قرن است که یلدای من کهنه چنار
به غزلخوانی چشمان شما می گذرد
باد می آید و «رخساره برافروخته است»
شاید «از کوچه معشوقه ی ما می گذرد»
#حامد_عسکری
چقدر غنچه كه خارش به دست من رفت
وميان ديگِ كسِ ديگری گلاب شدند...
#حامد_عسکری...🕊🔖
لبخند زدن معجزه ی لب رطبی هاست
دنيا به خدا تشنه ی گيلاس لبی هاست
يک شاخه گل سرخ در آغوش گرفتن ....
اين اوج تمنای قوطی حلبی هاست
تشبيه شما به غزل و ماه و ستاره
همسايه ببخشيد اگر بی ادبی هاست
ناخن بجوی بغض کنی قهوه بنوشی
اين عادت هر روزه ی آدم عصبی هاست
گفتی غزلت تازه شده....- دست خودم نيست
از لطف خراميدن چادر عربی هاست
#حامد_عسکری
گیسوانت را بیاور شانه پیدا می شود
بغض داری؟ شانه ی مردانه پیدا میشود
امتحان کن ! ساده و معصوم لبخندی بزن
تا ببینی باز هم دیوانه پیدا می شود
من اسیر عابر این کوچه ی پاییزی ام
ورنه هر جایی که آب و دانه پیدا می شود
عصر پاییزی زیبایی ست لبخندی بزن
یک دوفنجان چای در این خانه پیدا می شود
#حامد_عسکری
هرگاه حین گپ زدنت خنده می کنی
انگار "ذوالفنون" زده از "اصفهان" به "شور"
دردی دوا نمی کند از من ترانه هام
من آرزوی وصل تو را می برم به گور
#حامد_عسکری
ای لب تو قبله ی زنبورهای سومنات
خنده ات اعجاز شهناز است در کرد بیات
مطلع یک مثنویِ هفت مَن زیبایی ات
ابروانت، فاعلاتن، فاعلاتن، فاعلات
من انار و حافظ آوردم، تو هم چایی بریز
آی می چسبد شب یلدا هل و چایی نبات
جنگل آشوب من ای آهوی کوهستان شعر
این گوزن پیر را بیچاره کرده خنده هات
می رود، بومی کشد، شلیک، مرغی می پرد
گردنش خم می شود، آرام می افتد به پات
گرده اش می سوزد و پلکش که سنگین می شود
می کشد آهی، که آهو... جان جنگل به فدات
سروها قد می کشند از داغی خون گوزن
عشق قل قل می زند از چشمه ها و بعد، کات:
پوستش را پوستین کرده زنی در نخجوان
شاخ هایش دسته ی چاقوی مردی در هرات
#حامد_عسکری
چوپان شده تا شاعر ذاتی شده باشد
آواره آن ماه دهاتی شده باشد
چوپان شده در جنگل بادام بچرخد
تا مست چهل چشم هراتی شده باشد
شاید اثر جنگل بادام و کمی بغض
منجر به غزلواره آتی شده باشد
سخت است ولی میگذرم از نفسی که
جز با با نفس گرم توقاطی شده باشد
از بین ده انگشت یکی قسمتش این نیست
در لیقه موهات دواتی شده باشد
تو...چایی...بی قند...ویک عالمه زنبور
شاید لب فنجان شکلاتی شده باشد
#حامد_عسکری
46.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قدم زدی ببینی واژهی درد
قشنگ ترین قافیه واسه مَرده...؟؟!
#حامد_عسکری
#شعر_خوانی ✨