چنان دلبستهام کردی که با چشمان خود دیدم
خودم می رفتم اما سایه ام با من نمی آمد!
به قلم: #بنیامین_دیلم
.
دیدهام پرسید از قلبم ،
چرا افسردهای؟
از جوابِ سینه،،
چشمم ناگهان خون گریہ ڪرد...
#مجتبی_خوش_زبان
شـعـــــرنـاب
ابتدا بسمِ ربِ آغوشش!
گونهها،چشمها،لبش،گوشش...
نقطهیِ عطفِ جذبهیِ رویش
انعکاسِ شکستِ ابرویش...!
سبزهِ اندامِ باغِ زیتونها
مو پریشانِ بیدِ مجنونها...
تن! بلندایِ نخلِ اهوازی
راه رفتن،خدایِ طنازی...
شعرِ اعجازِ ناز میخوانم
در نگاهش نماز میخوانم...
ربنا آتنا هوایِ تَنَش
اهدنا فی صراطِ آمدَنَش...
کهبیوفتد بهکوچهمان گذَرَش
یا بچرخد بهسمتِ ما نَظَرَش...
با همان چشمهایِ بیبَدَلَش
کهچه جانها گرفته در قِبَلَاش...
چشمها قطرههایِ بادامَند
چشمهایی کهمستِ مادامَند...
خانمان سوزِ ناکَسند اینان
کهبرایِ جهان بَسند اینان...
دیدهها را خمار میخواهند
همه را بیقرار میخواهند...
مردمانم کهمست میخندند
تا زمانی کههست میخندند...
تا زمانی کههست میخندم
دل اگرچه نبست میبندم...
#لاادری
«داخل کلّ انسان قصةٌ یَوَدّ لو یَنساها...!»
«درون هر انسان، داستانیست که دوست دارد آن را فراموش کند…!»
#ناشناس 🌱💛
عزم آن دارم کهامشب نیممست
پای کوبان کوزهٔ دردی بهدست...
سر به بازار قلندر در نهم
پس بهیک ساعتببازم هرچه هست...
تا کی از تزویر باشم خودنمای
تا کی از پندار باشم خودپرست...
پردهٔ پندار میباید درید
توبهٔ زهاد میباید شکست...
وقت آن آمد که دستی بر زنم
چند خواهم بودن آخر پایبست...
ساقیا در ده شرابی دلگشای
هینکهدل برخاست غم درسرنشست...
تو بگردان دور تا ما مردوار
دور گردون زیر پای آریم پست...
مشتری را خرقه از سر برکشیم
زهره را تا حشر گردانیم مست...
پس چو عطار از جهت بیرون شویم
بیجهت در رقص آییم از الست...
#عطار_نيشابورى
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دوست داشتَنَت
بهانهای بیش نیست؛
من تُ را
میانِ تمام روزمرگىهایم
میخواهم...!
بغض مجنون بعد
لیلی بر ڪسی پوشیده نیست
بعد
مجنون
حال لیلی را
ڪسی پرسیده اســـت ؟؟
#ســوسـندرفــش