eitaa logo
شـعـــــرنـاب
4.2هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
5 فایل
خامش نشسته شـعرم ، در پیش دیدگانت ای شیوه ی نگاهت،از #شعرناب خوش تر زیبـــاترین و نـــاب تــــــرین اشعار کلاسیک ومعاصر در #کانال‌شـعــــرناب. آیدی جهت تبادل: @Fatemeh_t287 پل ارتباطی ما: https://harfeto.timefriend.net/16528142314913
مشاهده در ایتا
دانلود
من هنوز آب‌نبات را آب‌نبات صدا می‌زنم و زخم را زخم می‌نامم و گُل را گُل... اما مادر... من دیگر تا آخر دنیا به چه کسی بگویم ...!؟ برای مادرانی که نیستند...💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به ابیاتم نمی گنجید وصف تو ، فقط گفتم فدای یک نخ چادر نمازت حضرت ...♥️ ...🕊🔖 ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ @Shere_naab ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
💐 ما را دچارِ عشقِ خودت کردی و سپس با یک نفس به عشق "حُسینت" دچارتر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد "دل شوره ی ما بود دل ارام جهان شد" 💔 ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ @Shere_naab ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
۱:۲۰
زمیـن حقیر بود برای داشتنـت آسمــــان به تو بیشتر می‌آید... 🕊️🥀 ۰
عرشیان یکسره تکبیر زنان آمده‌اند خیلِ خوبان بهشت خنده کنان آمده‌اند بوی یاس است و صدایی که فقط می‌گوید مادرِ آل محمد به جهان آمده‌اند (س)💫💞 🎉💫💞 🎉💫💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روز مادر مبارک... - روز مادر مبارک....mp3
4.48M
صبح 13 دی🍳🍞 📻 ♥️ ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ @Shere_naab ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
•♥️• در آرزوی تو موهای من سپید شدند اجازه هست تو را زندگی خطاب کنم....؟ ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ @Shere_naab ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
:))✨
هرگز به جهان گلی ندیدم چون تو مادر شدی و یک تنه گلزار شدی! ♥️
هميشه در خدمت مادر و پایبند او باش چون بهشت زير پای مادران است و نتيجه آن نعمت‌های بهشتی خواهد بود .. -حضرت‌فاطمه‌سلام‌ﷲعلیها- كنزل‌العمّال،ج۱۶،ص۴۶۲ ♥️
+عذرخواهم‌بانو، مادر هستن؟ _ بلہ +چ چهرہ معصوم و دلنشینے دارن... (همڪنون در سراسر ایران تو پے وی)😐😂
وقسم به ساعتی که شیشه عطرمان شکست‌‌‌... ❤️
قشنگ‌ترین توصیف از زندگی یک مادر رو رهی معیری داره، اونجا که میگه: آسودگی از محن ندارد مادر آسایش جان و تن ندارد مادر دارد غم و اندوه جگرگوشه خویش ورنه غم خویشتن ندارد مادر ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🍎🍃 مادرم شاعر بود با دو چشمش غزلِ مهر برایم می‌خواند هر زمان می‌خندید من رباعی‌ها را از کنار لب او می‌چیدم... دست او باغچه‌ای بود که هر روز به هنگام سحر پای سجادهٔ نور رفته تا عرش خدا گل و ریحان می‌داد! من سحرها گاهی از پس پردهٔ خواب وقت جوشیدن خورشید لبم تر می‌شد... با ترنم‌هایی که پر از عطر دعا و تپش بال ملائک بودند من صدای قدم نرم خدا را که لب پنجره می‌آمد و از چشمهٔ عشق نور در دامن مادر می‌ریخت می‌شنیدم انگار! مادرم شاعر بود تا تنور دل من گرم شود یک سبد نان و صفا دو سه تا شعر سپید و دو فنجان پر از قافیه را وسط سفرهٔ صبحانه برایم می‌چید تا صدایم می‌کرد در دلم شوق شکوفا می‌شد خواب با مزهٔ شیرین و تن مخملی‌اش می‌پرید از سر چشمم ناگاه... مادرم آنجا بود روشنی می‌بارید بوی دلچسب‌ترین لحظه به جانم می‌ریخت مادرم می‌خندید! ♥️