•••┈✾~🥺~✾┈•••
بنشین و ببین زردم و نارنجی و قرمز
پاییز همین است غمانگیز قشنگ است..!
#مژگان_عباسلو
دل دادنم غریبه ترت کرد ظاهراً...
در عشق هم معامله با آشنا خطاست!
#مهدی_عابدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعر مونتاژی تا به حال شنیده بودین ؟
۱۰ مصرع از ده شاعر مختلف
جالبه حتما گوش بدین😊
ماه من !
لبخندت را میسپارم به شب ،
عطر تنت را به گل های شب بو
و اشك هايم را به قطرات باران ...
نگران من نباش
تو ،
آرام بخواب ...🌙✨
#محمد_مقيمي
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح آمده است
ﺑﺎﺧﻮﺩ ﻋﻬﺪ ﮐﻦ ﮐﻪ از امروز
ﺗﻤﺎﻡ ﺛﺎﻧﯿﻪﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺗﺒﺴﻢ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﺑﺰﻧﯽ
ﮔﺸﺎﺩﻩ ﺭﻭﯾﯽ می تواند
ﺳﺮﺁﻏﺎﺯ یک روز خوب عالی باشد
خنده هایتان بخیر باد
صبح پاییزیتون پرانرژی
سلام صبحتون بخیر 🌺🌺
مهر صبحدمان داس به دست
خرمن خواب مرا می چیند
آسمانها آبی
پر مرغان صداقت آبی ست
دیده در آینه ی صبح تو را می بیند
از گریبان تو
صبح صادق
می گشاید پر و بال
#حمید_مصدق
#صبحپاییزیتونبخیر 🍁🍂
مرغ بهشت بودم و افتادَمَت به دام...
اما تو طفل بودی و از دست دادی ام...!!
#شهریار
ای خوشا با یاد تو انبوهی از غم داشتن
دفتری خیس از غزل هر شب فراهم داشتن
ای که بیش از حد مرا دلبستهی خود کردهای
درد جانسوزیست این شبها تو را کم داشتن
دل اگر زخم از دَم تیغ تو بردارد چه باک؟
احتیاجی نیست با زخم تو مرهم داشتن
قسمتم - ایکاش - میشد جای این آشفتگی
تکیهگاه شانهات را قرص و محکم داشتن
«خلوت تنهایی من» با «تو» زیبا میشود
کاش میشد این دو را همراه با هم داشتن!
#سعید_ایران_نژاد
تو یه بخشی از کتاب
"هنر خوب زندگی کردن" نوشته:
اصلا فکر نکنید که نظر ندادنِ شما توی هر موضوعی، دلیل بر کمهوشی شماست!
کاش اینو خيلیها میفهمیدند!🎃
غیر "دل هایِ به تاراجِ نگاهی رفته"
هر چه دور و بر ما گم شده، پیدا شده است...
چون که هر روز غم انگیز تر از دیروز است...
غمِ دیروز همان شادی فردا شده است...!!
#مجتبی_خرسندی
عصر پنجشنبه اگر یادی ز ما کردی رفیق
فاتحه را یک غزل از حضرت حافظ بخوان...
#رضا_ترکمان...🕊🔖
برای دیدنم این بار هم مُردَّد بود
گناه او که نبود، استخاره ها بد بود
کبوترانهتر از پیش جلد هم بودیم
چرا که من قمی و او هم اهل مشهد بود
کنار حوض حرم آشنا شدیم ولی
قرار آخرمان روبه روی گنبد بود
برای شاعری من شروع خوبی شد
«زن جوان غزلی با ردیف آمد بود»
تمام درد دلم را فقط به او گفتم
برای گریه من شانه ای که باید، بود
قرار آخرمان بود و گریه ها کردیم
همین که گفت کنارم دگر نخواهد بود
#علی_اصغر_شیری