اى كاش جان بخواهد معشوق جانى ما
تا مُدعى بميرد از جان فشانى ما
#فروغی_بسطامے
@Shere_naab
ماه وقتی در شب موهای تو گم می شود
کاروانی بین ابروهای تو گم می شود
ناخدا هرقدر دریا را بلد باشد شبی
کشتی اش در موج گیسوهای تو گم میشود
وحشتم از مرگ خیلی کمتر است از لحظه ای
که سری در بین زانوهای تو گم می شود
کاروان سالار من، زنگ شترهای عرب
لای آواز النگوهای تو گم می شود
مانده ام یا آسمان در چشم هایت مخفی است
یا زمین در بین بازوهای تو گم می شود
#حسن_حسن_پور
@Shere_naab
بزم بی دردان اگر روشن زِشمع است و چراغ
گوهر شب تاب ما در ظلمت شبها، دل است ...
#صائب_تبريزی
@Shere_naab
༅࿇༅═════════┅─
صبح است
سـاقـیا قدحـی پرشراب کن
دور فلک درنـــــــگ ندارد شتاب کن
خورشید
می ز مشـرق ساغـر طلوع کرد
گر برگ عیش میطلبی ترک خواب کن
#حضرت_حافظ
@Shere_naab
ندارد موی مجنون شانهای غیر از پریشانی
چه امکانست بیدل جمع گردم دفتر عشقم
#بیدل_دهلوی
@Shere_naab
نیشکر با همه شیرینی
اگر لب بگشایی
پیش نطق شکرینت
چو نی انگشت بخاید
#حضرت_سعدی
@Shere_naab
هر که را می نگرم سوخته جان افتاده است
این چه برق است درین لاله ستان افتاده است؟
نیست ممکن که به خورشید درخشان نرسد
هر که چون قطره شبنم نگران افتاده است
حال ما رهروان آبله پایی داند
که نفس سوخته در ریگ روان افتاده است
از نهانخانه گوهر چه خبر خواهد داشت؟
خس و خاری که ز دریا به کران افتاده است
ای که در کعبه خبر از دل ما می گیری
روزگاری است که در دیر مغان افتاده است
زود باشد سر خود در سر این کار کند
چون قلم هر که به دنبال زبان افتاده است
در سر کوی تو ای انجمن آرای بهار
چهره زرد چو اوراق خزان افتاده است
وسعت دایره مشرب ما می داند
هر که چون نقطه مرکز به میان افتاده است
جود کن کز دهن خالی موری بسیار
رخنه در ملک سلیمان زمان افتاده است
جسم ما بر سر این عمر سبکرو #صائب
برگ سبزی است که در آب روان افتاده است
#صائب
@Shere_naab