eitaa logo
کانال ܢܚ݅ܫܝ‌ ܫܠࡐ‌ܨ
992 دنبال‌کننده
15.2هزار عکس
3.7هزار ویدیو
41 فایل
ادمین @GAFKTH 💐شکر خدا که نام "علی" علیه السلام بر زبان ماست 💝ما شیعه ایم و عشق "علی" علیه السلام هم از آن ماست 💐از "یا علی" علیه السلام زبان و دهان خسته کی شود؟ 💝اصلا زبان برای همین در دهان ماست.
مشاهده در ایتا
دانلود
به یک پلک تو می بخشم تمام روز و شب ها را که تسکین می دهد چشمت غم جان سوز تب ها را بخوان! با لهجه ات حسی عجیب و مشترک دارم فضا را یک نفس پر کن به هم نگذار لب ها را به دست آور دل من را چه کارت با دل مردم! تو واجب را به جا آور رها کن مستحب ها را دلیل دل خوشی هایم! چه بغرنج است دنیایم! چرا باید چنین باشد؟ ... نمی فهمم سبب ها را بیا این بار شعرم را به آداب تو می گویم که دارم یاد می گیرم زبان باادب ها را غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر برای هر قدم یک دم نگاهی کن عقب ها را...
دوباره گم شده بودم در ازدحامِ خودم غزل برای تو گفتم ولی به نام خودم چقدر خسته گذشتی چرا نفهمیدی؟ چقدر هست که افتاده‌ام به دام خودم نماز ثانیه را بی تو نیز می‌خوانم خودم برای خودم می‌شوم امامِ خودم چه سرنوشت عجیبی‌ست! تازه فهمیدم که دور بوده ز من، نیمی از تمام خودم کسی دوباره از آن سوی شعر می‌آید بلند می‌شوم از جا، به احترام خودم از این به بعد بدون تو نیستم تنها من آشنا شده‌ام با کسی به نام "خودم"
حال مرا نپرس که هنجار ها مرا مجبور میکنند بگویم که بهترم🍂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Sheroadab_alavi
غم که می‌آید در و دیوار، شاعر می‌شود در تو زندانی‌ترین رفتار شاعر می‌شود می‌نشینی چند تمرین ریاضی حل کنی خط‌کش و نقاله و پرگار، شاعر می‌شود تا چه حد این حرف‌ها را می‌توانی حس کنی؟ حس کنی دارد دلم بسیار شاعر می‌شود تا زمانی با توام انگار شاعر نیستم از تو تا دورم دلم انگار شاعر می‌شود باز می‌پرسی: چه‌طور این‌گونه شاعر شد دلت؟ تو دلت را جای من بگذار شاعر می‌شود گرچه می‌دانم نمی‌دانی چه دارم می‌کشم از تو می‌گوید دلم هر بار شاعر می‌شود ✍🏻 https://eitaa.com/Sheroadab_alavi
پشت دیوار همین کوچه به دارم بزنید من که رفتم بنشینید و هوارم بزنید باد هم آگهی مرگ مرا خواهد برد بنویسید که بد بودم و جارم بزنید من از آیین شما سیر شدم، سیر شدم پنجه در هر چه که من واهمه دارم بزنید دست هایم چقدر بود و به دریا نرسید خبر مرگ مرا طعنه به یارم بزنید آی! آنها! که به بی برگی من می خندید مرد باشید و بیایید و کنارم بزنید...
پشت دیوار همین کوچه به دارم بزنید من که رفتم بنشینید و هوارم بزنید باد هم آگهی مرگ مرا خواهد برد بنویسید که بد بودم و جارم بزنید من از آیین شما سیر شدم، سیر شدم پنجه در هر چه که من واهمه دارم بزنید دست هایم چقدر بود و به دریا نرسید خبر مرگ مرا طعنه به یارم بزنید آی! آنها! که به بی برگی من می خندید مرد باشید و بیایید و کنارم بزنید...
‌‌ پدیده‌ے جوانمرگ غزلسرایی معاصر، متولد ۱۳۶۱ در کازرون، مهندس عمران از همدان در عمر کوتاه ادبی خود بیش از ۲۰ جایزه‌ے ملی کسب کرد. او که از بهترین نمونه های غزلسرایی معاصر بود در سن ۲۳ سالگی بر اثر تزریق داروی بیهوشی اشتباه به کما رفت و درگذشت. اشعار زارع به شورانگیزی بسیار با حفظ اخلاق معروفند.👌🌱
غروب موقع افطار یاد من هم باش دلت که دامن اَمَّنْ یُجیب می‌گیرد...
آقا گمانم من شما را دوست ... حسی غریب و آشنا را دوست ... نه ! نه !چه میگویم فقط این که آیا شما یک لحظه ما را دوست ... منظور من این که شما با من من با شما این قصه ها را دوست ... ای وای ! حرفم این نبود اما سردم شده آب و هوا را دوست ... حس عجیب پیشتان بودن نه ! فکر بد نه ! من خدا را دوست ... از دور می آید صدای پا حتی همین پا و صدا را دوست... این بار دیگر حرف خواهم زد آقا گمانم من شما را دوست ...
#د دل به دریا نزنید اینهمه ، یادم بدهید به فراگیری قانونِ شنا محتاجم عابرانی که گذشتید ز غم ! مرحمتی به منِ عاجز مسکین که به پا محتاجم گفته بودید دعاتان کنم ای مردم شهر ! آه ! شرمنده که من ، خود به دعا محتاجم @Sheroadab_alavi
دوباره گم شده بودم در ازدحامِ خودم غزل برای تو گفتم ولی به نام خودم چقدر خسته گذشتی چرا نفهمیدی؟ چقدر هست که افتاده‌ام به دام خودم نماز ثانیه را بی تو نیز می‌خوانم خودم برای خودم می‌شوم امامِ خودم چه سرنوشت عجیبی‌ست! تازه فهمیدم که دور بوده ز من، نیمی از تمام خودم کسی دوباره از آن سوی شعر می‌آید بلند می‌شوم از جا، به احترام خودم از این به بعد بدون تو نیستم تنها من آشنا شده‌ام با کسی به نام "خودم" 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚 @Sheroadab_alavi
زخم پرواز اگر در غزلِ لال من است كوله ‌باری ز غمِ پنجره بر بال من است خيره تا دورترين نقطه‌ ی آينده شدم چه كسی ضامن آينده‌ ی امسال من است؟ ديده‌ ام گاه غريبانه كسی را ببَرند غافل از اينكه همين حادثه در فال من است سرنوشتی كه كمين كرده به دامش برسم مثل يک سايه كه بی ‌فاصله دنبال من است برويد ای همه‌ی هستی من! دور شويد عاقبت يک وجب از خاک زمين مال من است 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚 @Sheroadab_alavi
ذوق شعرم را کجا بردی که بعد از رفتنت عشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد...
باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا… جوی و دو جفت چکمه و گِل بود و ما دو تا… وقتی نگاه من به تو افتاد، سرنوشت تصدیق گفته‌های «هِگِل» بود و ما دو تا… روز قرارِ اوّل و میز و سکوت و چای سنگینی هوای هتل بود و ما دو تا افتــاد روی میز ورق‌های سرنوشت فنجان و فال و بی‌بی و دِل بود و ما دو تا کم‌کم زمانه داشت به هــم می‌رساندمان در کوچه ساز و تمبک و کِل بود و ما دو تا… تا آفتاب زد  همه جـــا تار شد برام دنیا چه‌قدر سرد و کسل بود و ما دو تا، از خواب می‌پریم کـه این ماجرا فقط یک آرزوی مانده به دل بود و ما دو تا 👇 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚 @Sheroadab_alavi
دوباره گمشده بودم در ازدحامِ خودم غزل برای تو گفتم ولی به نام خودم چقدر خسته گذشتی چرا نفهمیدی؟ چقدر هست که افتاده‌ام به دام خودم نماز ثانیه را بی تو نیز می‌خوانم خودم برای خودم می‌شوم امامِ خودم چه سرنوشت عجیبی است تازه فهمیدم که دور بوده ز من نیمی از تمام خودم کسی دوباره از آن سوی شعر می‌آید بلند می‌شوم از جا، به احترام خودم از این به بعد بدون تو نیستم تنها من آشنا شده‌ام با کسی به نام "خودم" 👇 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚 @Sheroadab_alavi
بی تو اندیشیده ام کمتر به خیلی چیزها می شوم بی اعتنا دیگر به خیلی چیزها تا چه پیش آید برای من! نمی دانم هنوز... دوری از تو می شود منجر به خیلی چیزها غیر معمولی ست رفتار من و شک کرده است - چند روزی می شود - مادر به خیلی چیزها نامه هایت، عکسهایت، خاطرات کهنه ات می زنند اینجا به روحم ضربه، خیلی چیزها هیچ حرفی نیست، دارم کم کم عادت می کنم من به این افکار زجر آور... به خیلی چیزها می روم هرچند بعد از تو برایم هیچ چیز... بعد من اما تو راحت تر به خیلی چیزها
می رسم، اما سلام انگار یادم می رود شاعری آشفته ام، هنجار یادم می رود با دلم اینگونه عادت کن، بیا، بر دل مگیر! بعد از این هر چیز یا هر کار یادم می رود من پر از دردم، پر از دردم، پر از دردم، ولی تا نگاهت می کنم انگار یادم می رود راستی چندی ست می خواهم بگویم بی شمار دوستت دارم… ولی هر بار یادم می رود… مست و سرشاری ز عطر صبح تا می بینمت وحشت شب های تلخ و تار یادم می رود! شب تو را در خواب می بینم همین را یادم است قصه را تا می شوم بیدار یادم می رود من پر از شور غزل های توئم، اما چرا تا به دستم می دهی خودکار یادم می رود؟ 👇👇 ┏━━━🌷💌💐━━━┓ @Sheroadab_alavi ┗━━━💐💌🌷━━━┛
می رسم، اما سلام انگار یادم می رود شاعری آشفته ام، هنجار یادم می رود با دلم اینگونه عادت کن، بیا، بر دل مگیر! بعد از این هر چیز یا هر کار یادم می رود من پر از دردم، پر از دردم، پر از دردم، ولی تا نگاهت می کنم انگار یادم می رود راستی چندی ست می خواهم بگویم بی شمار دوستت دارم… ولی هر بار یادم می رود… مست و سرشاری ز عطر صبح تا می بینمت وحشت شب های تلخ و تار یادم می رود! شب تو را در خواب می بینم همین را یادم است قصه را تا می شوم بیدار یادم می رود من پر از شور غزل های توئم، اما چرا تا به دستم می دهی خودکار یادم می رود؟ 👇👇 ┏━━━🌷💌💐━━━┓ @Sheroadab_alavi ┗━━━💐💌🌷━━━┛
وقتی دلم به سمت تو مایل نمی‌شود باید بگویم اسم دلم، دل نمی‌شود دیوانه‌ام بخوان که به عقلم نیاورند دیوانه‌ی تو است که عاقل نمی‌شود تکلیف پای عابران چیست؟ آیه‌ای از آسمان فاصله نازل نمی‌شود خط می‌زنم غبار هوا را که بنگرم آیا کسی زِ پنجره داخل نمی‌شود؟ می‌خواستم رها شوم از عاشقانه‌ها دیدم که در نگاه تو حاصل نمی‌شود تا نیستی تمام غزل‌ها معلّق‌اند این شعر مدتی است که کامل نمی‌شود
کى عید می‌رسد که تکانى دهم به خویش هر گوشه از اتاق دلم تار بسته است
4_5848203787231039764.ogg
1.34M
تو غریبی و من انگار غریبانه تَرم بی تو در شهرِ تو، من از همه بیگانه ترم از چه مینالم و از دردِ چه؟ رسوایم کن که بفهمند چرا بی تو زِ پیمانه ترم آنقَدَر بی خودم از خویش، که دارد کم کم باورم میشود از چشم تو افسانه تَرم چاره‌ ای نیست، دچارم کن و بر بادم ده که من از باد هم انگار، که بی خانه ترم همه جا خانه‌یِ عشق است، به تبعید نرو من به اندازه‌یِ هر فاصله دیوانه ترم هر شب اینگونه به ناچار غزل میگویم وَرنه، از مرزِ غزل هایِ تو پُر چانه ترم خوانش :
با غزل‌ها طی کن این ابیاتِ غربت‌نامه را بلکه شاید حس کنی چون یک حقیقت، نامه را آنقدَر این روزگار تلخ رنجم داد که می‌توانم پر کنم صدها شکایت‌نامه را ای ضریحِ شعر! ای خوکرده با دستان من! در حضورت باز می‌خوانم زیارت‌نامه را هرچه بادا باد، با مردم مدارا مشکل است از کسی جز تو نمی‌خواهم رضایت‌نامه را مانده‌ام اهل کجایی... هِی تو را خط می‌زنم با کدامین لهجه بنْویسم برایت نامه را؟ بی‌نهایت بار می‌پرسم تو را از پاسخت در جوابت می‌نویسم بی‌نهایت نامه را آه... ای انگیزه‌ی خوبِ تغز‌ّل‌های من بی‌تو باید "عشق" بنویسد وصیّت‌نامه را...
پشت دیوار همین کوچه به دارم بزنید من که رفتم بنشینید و... هوارم بزنید باد هم آگهی مرگ مرا خواهد برد بنویسید که: "بد بودم" و جارم بزنید من از آیین شما سیر شدم... سیر شدم پنجه در هر چه که من واهمه دارم بزنید دست هایم چقدر بود و به دریا نرسید؟! خبر مرگ مرا طعنه به یارم بزنید آی! آنها! که به بی برگی من می خندید! مرد باشید و... بیایید... و... کنارم بزنید
نجمه زارع در 29 آذرماه 1361 در شهرستان کازرون دیده به جهان گشود. وی شش ماه پس از تولد همراه با خانواده‌اش به قم عزیمت نمود و در آنجا ساکن شدند. دوران دبستان را در مدرسه‌ی «اوسطی» قم گذراند و دوران راهنمایی و دبیرستان را به ترتیب در مدارس «نرجسیه» و «شهدای چهارمردان» پشت سر گذاشت. طی سال‌های 79 تا 81 در دانشگاه همدان به تحصیل در رشته‌ی عمران پرداخت سرانجام، با اشتباه پزشک معالجش در 31 شهریور 1384 در بیمارستان گلپایگانی بر اثر ترزیق داروی بیهوشی چند روز به مرگ مغزی دچار شده بود و دارفانی را وداع گفت. یک درختِ پیرم و سهم تبرها می‌شوم مرده‌ام، دارم خوراکِ جانورها می‌شوم بی‌خیال از رنجِ فریادم ترد‌ّد می‌کنند باعث لبخندِ تلخِ رهگذرها می‌شوم با زبان لالِ خود حس می‌کنم این روزها هم‌نشین و هم‌کلامِ‌کور و کرها می‌شوم هیچ‌کس دیگر کنارم نیست، می‌ترسم از این این‌که دارم مثل مفقودالاثرها می‌شوم عاقبت یک روز با طرزِ عجیب و تازه‌ای می‌کُشم خود را و سرفصلِ خبرها می‌شوم
غم که می آید در و دیوار، شاعر می شود در تو زندانی ترین رفتار شاعر می شود می نشینی چند تمرین ریاضی حل کنی خط کش و نقاله و پرگار، شاعر می شود تا چه حد این حرفها را می توانی حس کنی؟ حس کنی دارد دلم بسیار شاعر می شود تا زمانی با توام انگار شاعر نیستم از تو تا دورم دلم انگار شاعر می شود باز می پرسی: چه طور این گونه شاعر شد دلت؟ تو دلت را جای من بگذار شاعر می شود گرچه می دانم نمی دانی چه دارم می کشم از تو می گوید دلم هر بار شاعر می شود