.
کاش چون دریا جهانی رو به ساحل داشتم!
بگذریم از آرزوهایی که در دل داشتم
از نگاهت شرم میبارید و من درویشوار
کنج دیوار غمت یک عمر منزل داشتم
پیش هرکس مینشستم حرف چشمان تو بود
من نه با تو، با تمام شهر مشکل داشتم
زندگی با طعنههای دوستان آسان نبود
کاش من هم دشمنانی صاف و یکدل داشتم
لطف بودن با تو از من شاعری دیوانه ساخت
ورنه من در خود هزاران مرد عاقل داشتم
#محمدحسن_جمشیدی
.•┈┈┅┅┅⭑┅┅┅┈┈•
-𝐉𝗼𝗶𝗻 𝐈𝗻↹
ــــــــــــــــــــــــــ❤ℒℴνℯ❤ــــــــــــــــــــــ
@sherziba110
هدایت شده از گلچین شعر
کار داریم در این شعر فراوان با دَر
گوییا خورده گره با غزلِ مولا ، در
وَ قسم بَر ترکِ کعبه که حتی دیوار
می شد از عشقِ علی پیشِ علی دَرجا در
جانشینِ نبی الله که شد روزِ غدیر
خستگی های پیمبر همه شد یکجا در
می نشستند یتیمان همه شب منتظرش
خیره بر در همگی تا بزند بابا در
چیره بر قلعه ی قلبِ همِگان شد وقتی
کنده شد با دَمِ یا فاطمه اش از جا در
شُد دَرِ قلعه ز جا کنده ولی مرغِ دلم
ناخود آگاه سفر می کُند از در تا در
نکند در غزلم بسته شود دستانش
نکند در غزلم باز شود با پا در
میخِ در داغ شد و مادرمان زخمی شد
او کنون تکیه به دیوار نماید یا در ؟!
آنچنان با لَگدی باز شد آن در که همه
فکر کردند که دیوار یکی شد با در
آه سادات ببخشند ولی خورد زمین
در همین فاصله هم کنده شد از لولا در
رد شدند آن همه نامرد از آن در با پا
تا که افتاد به رویِ بدنِ زهرا در
بچه سید نشدم دستِ خودم نیست ولی
وسطِ روضه دلم گفت بگویم مادر
کربلا جلوه ی هفتاد وسه تَن می شد اگر
اندکی تاب میاورد در آن غوغا در
آه ای فاطمه؛ ای علتِ لبخندِ علی
رفتی و بعدِ تو انداخت زِ پا او را در
ما فقیریم و یتیمیم و اسیریم همه
جز تو فریادرسی نیست بیا بُگْشا در
با دعای فَرَجت از خودِ خورشید بخواه
تا کمی باز کند روی همه دنیا در…
#محسن_کاویانی
#عضوکانال
@golchine_sher
❣تپش قلب تو
روزِ من، با تپش قلبِ تو آغاز شده
از نگاهت به جهان پنجرهای باز شده
سالها بود، دلم خانه نشینِ غم بود
با تماشای رُخت عاشق پرواز شده
مرده را زنده کنی چونکه مسیحا نفسی
با نفسهای تو بسیار که اعجاز شده
دیدهی مردم دنیا به هوسها، خوش باد
چشمِ بیدارِ من از لطف شما باز شده
سینهام گرچه ز احوال بَدَم تنگ شده
با عنایات شما، محرم صد راز شده
گرچه شب سایه تاریک، به دنیا افکند
روزِ من با تپشِ قلب تو آغاز شده
✍#فاطمهدستجردی
🌻❣🌻❣🌻
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
شور من با عشق تو هر دم هوای دلبریست
این تمنایِ دلِ من از هوس هایم جداست
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
#عباس_قیصری
از در درآمدی و من از خود به در شدم
گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم
گوشم به راه تا که خبر میدهد ز دوست
صاحب خبر بیامد و من بیخبر شدم
چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب
مهرم به جان رسید و به عیوق بر شدم
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاقتر شدم❤️🔥
دستم نداد قوت رفتن به پیش یار
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم
از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم
من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت
کاول نظر به دیدن او دیدهور شدم
بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان
مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم
او را خود التفات نبودش به صید من
من خویشتن اسیر کمند نظر شدم
گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد
اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم
#سعدی
•┈┈┅┅┅⭑┅┅┅┈┈•
-𝐉𝗼𝗶𝗻 𝐈𝗻↹
ــــــــــــــــــــــــــ❤ℒℴνℯ❤ــــــــــــــــــــــ
@sherziba110
💞🌸🎀
⭐️پيامبر صلي الله عليه و آله:
مَنْ آتاكُمْ مَعْروفاً فَكافِؤوهُ، وَ اِنْ لَمْ تَجِدوا ما تُـكافِؤونَهُ فَادْعُوا اللّهَ لَهُ حَتّى تَظُـنّوا اَ نَّـكُمْ قَدْ كافَيْتُموهُ؛
✍️هر كس به شما نيكى كرد،
جبران كنيد و اگر نتوانستيد، آن قدر براى او دعا كنيد كه مطمئن شويد تلافى كرده ايد.
📕 تحف العقول، ص 218
🌹@sherziba110🌹
ریحانه میانِ شعله ی آتش و دود
دائم به لبش،ولیَّ یا حیدر بود
می سوخت برای غربت شیرخدا
تا بَست دو دیده از جهان،یاسِ کبود.🏴
✍#سادات_حسینی_زاده_سایه
#رباعی
#فاطمیه
برم امشب که آن سروسهی بود
همه شب کار دل فرماندهی بود
نه یک ساعت لب از بوسه بیاسود
نه یکدم دستم از ساغر تهی بود
نگارم بود و یک چنگی خوش زن
سوم ساقی چهارم شان رهی بود
گهی بر حلقه مشک ختن خفت
گهی در سایه سرو سهی بود
ز وقت شام تا الله اکبر
می لعل و سماع خرگهی بود
نه کس را بود بر ما اطلاعی
نه ما را نیز از خویش آگهی بود
نه با گرگ آشتی او پلنگی
نه با آهوی چشمش روبهی بود
گهی بوس و گهی نوش و گهی رقص
چه گویم عیب آنشب کوتهی بود
وز آنشب غصه بر غصه است ده تو
مرا کانشب نمردم زابلهی بود
#جمال_الدین_عبدالرزاق #شعر
🪴┅❅☫❅┅┅┄❁🌸❁┄┅┅❅☫❅┅🪴
#انجمن شعر و ادب شهرستان بهاباد
✍ ... هر روز یک حکایت
#سعدی » گلستان » باب چهارم در
در فواید خاموشی
حکایت شمارهٔ 1⃣1⃣
منجّمی به خانه در آمد، یکی مردِ بیگانه را دید با زنِ او به هم نشسته. دشنام و سقط گفت و فتنه و آشوب خاست. صاحبدلی که بر این واقف بود، گفت:
تو بر اوجِ فلک چه دانى چیست؟
که ندانى که در سرایت کیست؟
📚
.